گفتوگو با شهرام کرمی در شماره ی 220 مجله نمایش
چه کسی نمایشنامهنویس است؟
در تمام دنیا نمادهای فرهنگی باعث معرفی و گسترش فرهنگ و هنر کشورها به سایر نقاط جهان میشوند. یکی از این نمادهای فرهنگی ادبیات و شاخه ادبیات نمایشی هر سرزمینی است، همچنانکه نام «شکسپیر» تداعیکننده نام انگلستان است و «آنتوان چخوف» نام روسیه را به ذهنها متبادر میکند. تاریخ ادبیات جهان آراسته به نامهایی چون فردوسی و حافظ و مولانا و بزرگان ادب پارسی است. اما در این میان سهم ادبیات نمایشی ایران در تاریخ ادبیات جهان کجاست؟ نمایشنامهنویسان ایرانی چه سهمی از رشد این هنر در جهان ادبیات دارند و آیا ادبیات نمایشی ایران در جهان جایگاهی دارد؟ چه نهادها و ارگانهایی مسئولیت نشر ادبیات نمایشی ایران را به سراسر دنیا به عهده دارند و آیا در این راه موفق بودهاند؟ و...
در تمام دنیا نمادهای فرهنگی باعث معرفی و گسترش فرهنگ و هنر کشورها به سایر نقاط جهان میشوند. یکی از این نمادهای فرهنگی ادبیات و شاخه ادبیات نمایشی هر سرزمینی است، همچنانکه نام «شکسپیر» تداعیکننده نام انگلستان است و «آنتوان چخوف» نام روسیه را به ذهنها متبادر میکند. تاریخ ادبیات جهان آراسته به نامهایی چون فردوسی و حافظ و مولانا و بزرگان ادب پارسی است. اما در این میان سهم ادبیات نمایشی ایران در تاریخ ادبیات جهان کجاست؟ نمایشنامهنویسان ایرانی چه سهمی از رشد این هنر در جهان ادبیات دارند و آیا ادبیات نمایشی ایران در جهان جایگاهی دارد؟ چه نهادها و ارگانهایی مسئولیت نشر ادبیات نمایشی ایران را به سراسر دنیا به عهده دارند و آیا در این راه موفق بودهاند؟ و...
همانطور که میدانید کشور ما از پیشینهی ادبی کهنی برخوردار است، اما ادبیات مدرن را تنها در سدهی معاصر تجربه کرده است و در این مسیر، همانند اغلب جریانهای ادبی از متدها و گونههای اروپایی و امریکایی پیروی میکند. از طرفی، تئاتر و نمایشنامهنویسی نیز یک پدیدهی نوپا در کشور ماست که عمر کوتاهی دارد. تقابل دادههای جدید را چگونه ارزیابی میکنید؟
درست میفرمایید اما همانطور که میدانید تئاتر ما و به تناسب آن نمایشنامهنویسی ما در این کشور عمر طولانی ندارد و ما تقریبا سه یا چهار نسل نمایشنامهنویس در کشور داریم. تا جایی که هنوز افرادی از نسل دوم نمایشنامهنویسهای ما در قید حیات هستند. ما در زمینه شعر خیلی غنیتر از ادبیات نمایشی هستیم و یک پیشینه معتبری در این زمینه داریم تا جایی که صاحب آثار جهانی هستیم ولی در زمینه ادبیات نمایشی ما این پیشینه را نداریم. وارداتی بودن هنر نمایش نیز بر این مسئله افزوده است. زیرا از همان ابتدا تحت تاثیر آثار ترجمه شده بودهایم. بعد از مدتی نسل اول نمایشنامهنویسان ظهور کردند که در واقع بیشتر مشق نمایشنامهنویسی را تجربه میکردند. از همین رو میتوان گفت از نسل دوم نمایشنامهنویسان، بنیان ادبیات نمایشی ما گذاشته شد. تا امروز سه یا چهار نسل از آن زمان و نسلی که جریان ادبیات نمایشی را در کشور ما بنیان گذاشتهاند و شکل داده اند، میگذرد. اما نکتهای که در این میان برای ما اهمیت دارد تعامل میان جریان ادبیات نمایشی گذشته و ادبیات نمایشی معاصر است. هنر تئاتر در طول تاریخ حیات خود تغییر و دگرگونی خاص خودش را طی کرده است زیرا اساسا ویژگی ذاتی هنر این است و به تناسب آن ما شاهد دگرگونی در خیلی از آثار در زمینه ادبیات نمایشی خودمان و خصوصا ادبیات نمایشی دنیا هستیم. با این وجود من معتقدم همچنان ادبیات نمایشی دنیا از یک اصالت خاصی بهره میبرد زیرا ریشه در ادبیات کلاسیک دارد یعنی همان چیزی که ما آن را تحت عنوان اصول و فنون درام میشناسیم. میخواهم بگویم شاید این جریان در نوع و ساختار خود دچار تغییر شده باشد اما چه به صورت اپیزودیک باشد و چه ابزورد، چه ساختار آن مدرن باشد و... از جریان ادبیات کلاسیک نشات میگیرد و به هر حال آن چیزی که مهم است اصالت آن است که همه چیز را در همان ساختار اولیه و ساختار کلاسیک خود دارد. در یک ارزیابی کلی میتوانیم بگوییم هر زمانی و در هر دورهای که آثار شاخص دنیا شکل گرفتهاند، به نسبت گذشته خودشان توانستهاند مطرح شوند و اغلب آثاری بودهاند که ریشه در ادبیات کلاسیک خودشان داشتهاند. البته این مسئله را که مطرح کردهام در تمام گونههای ادبی و صناعات ادبی ما هم مرسوم است؛ ریشه شعر نو نیما در شعر کلاسیک ما است. از آن فاصلهای ندارد و میتوان گفت فقط در سبک، شیوه و زبان دگرگونی ایجاد شده است.
ادامه ی این گفتگو را میتوانید در شماره ی 220 مجله نمایش بخوانید...