در شماره 220 مجله نمایش بخوانید...
اقتصادِ آرتور میلر: فروشندگان، کارگرانِ اسکله و واعظانِ ثروتمند
ورونیکا هوروِل فاطمه صمدزاده آرتور میلر ساعت آمریکایی که در سال ۱۹۸۰ اجرا شد را یک واریته خواند اما در واقع او در این نمایش دیدگاهش از فروپاشی و رکود اقتصادی سال ۱۹۲۹ را به تصویر میکشد؛ این واقعه بیشتر از آنکه یک فروپاشی اقتصادی باشد، یک فروپاشی عاطفیِ ملی بود. «چنانکه تمام بادها از وزیدن سر باز زده بودند، مرده بودند». لحظهای که آمریکاییها متوجه شدند که مسئولین کشور مدت زیادی نمیدانستهاند که چه میکنند یا اگر آگاه بودهاند، از این آگاهی سوءاستفاده کردهاند.
آرتور میلر ساعت آمریکایی[i] که در سال 1980 اجرا شد را یک واریته خواند اما در واقع او در این نمایش دیدگاهش از فروپاشی و رکود اقتصادی سال 1929 را به تصویر میکشد؛ این واقعه بیشتر از آنکه یک فروپاشی اقتصادی باشد، یک فروپاشی عاطفیِ ملی بود. «چنانکه تمام بادها از وزیدن سر باز زده بودند، مرده بودند». لحظهای که آمریکاییها متوجه شدند که مسئولین کشور مدت زیادی نمیدانستهاند که چه میکنند یا اگر آگاه بودهاند، از این آگاهی سوءاستفاده کردهاند.
این تئاتر با موفقیت مواجه نشد، احتمالا به این دلیل که میلر آنقدر آن را دستکاری کرد که شخصیتهای داستان تحلیل رفتند. به جز راویِ سوم شخص داستان که به نوعی خودِ میلر بود. چیزی که او از رکود اقتصادی 1929 به یاد میآورد را میتوان یک «فاجعهی برجسته» دانست؛ ابرفاجعهای تاریخی که ثمرهی غرور و اعتماد به نفس بیش از حدی است که در نتیجهی عدم برخورد با واقعیت پیش میآید. راوی دربارهی دورهگردان خوش خیالِ دههی 1920 میگوید: «آنها مهم ترین مقولهی ممکن را باور داشتند؛ اینکه هیچ چیز واقعی نیست».
در سال صفرِ پس از رکود، تمام سیستمهایی که امریکا در طول عمر خود آنها را پایهگذاری و برپا کرده بود، با شکست مواجه شدند. فرزندان مزدوج و همچنین والدین پیر برای زندگی دور هم جمع شدند؛ خدمتکارانِ اخراج شده «به سمت پوچی رفتند». صدهزارنفر برای شغلهایی(که اصلا وجود خارجی نداشتند) در شوروی تقاضا دادند. این جزیرهی منهتن با پناهندگانش و آتشهای برافروخته در زاغههایش نبود که برای میلر نشانی از انقلاب بود بلکه بی هدفی مردم بود که بیداد میکرد. «انگار مجبور شوی زندگیات را از اول بازنگری کنی».
رفتن به دانشگاه کار بیهودهای بود چرا که «قشر تحصیلکردهی جامعه در خیابانها مشغول فوتبال بودند» و هر شهری «پر از مردانی بود که در پیادهروها به دیوار مغازههایشان تکیه داده بودند» و معمولا هم مغازههایی خالی. شوک بحران ناگهانی اقتصادی 1929 یا حتی از حال رفتنِ مردی از گرسنگی در بروکلین در مقایسهی شوک بی هدفی ناچیز بود؛ «یک نسل در اوج خود سوخت». این معنای اگزیستانسیالیستی و رکود اقتصادی در تمام نمایشنامههای میلر مشهود است.
[i] . The American Clock : نمایشی از آرتور میلر دربارهی خانوادهی باوم که در دوران رکود اقتصادی ثروتشان را از دست میدهند و ناچار میشوند از منهتن به بروکلین نزد اقوامشان بروند. لی، پسرِ خانواده که میخواهد نویسنده شود در نمایش روای است.
ادامه ی این مقاله را در شماره 220 ویژه ی دی ماهبخوانید...