نقد نمایش «نحس» نویسنده و کارگردان: تینو صالحی در شماره 224 ماهنامه نمایش
عشق میماند
عبدالرضا فریدزاده- شانزدهمین فرزند خانوادهای از طایفه گرمسیریها، پس از ۱۵ فرزندی که مرده متولد شدهاند، به جادوی جادوگرانی که اسامی نمادینشان آنان را مظاهر دوران و زندگی جدید معرفی میکند، زنده به دنیا میآید. بر او نام «فَرخ» به معنی شومی و نحسی و نکبت مینهند زیرا در نوزادی به سخن آمده، «آویزان شدن کفشها»ی والدینش که از سران گرمسیریهایند و سران طایفه رقیب یعنی سردسیریها به دست همدیگر، و همچنین ازدواج خود با دخترعمویش «هستی» را ـ که ۱۹ سال از او بزرگتر است اما بنا بر باور طایفگی عقد آن دو در آسمان بسته شده ـ پیشگویی میکند.
شانزدهمین فرزند خانوادهای از طایفه گرمسیریها، پس از ۱۵ فرزندی که مرده متولد شدهاند، به جادوی جادوگرانی که اسامی نمادینشان آنان را مظاهر دوران و زندگی جدید معرفی میکند، زنده به دنیا میآید. بر او نام «فَرخ» به معنی شومی و نحسی و نکبت مینهند زیرا در نوزادی به سخن آمده، «آویزان شدن کفشها»ی والدینش که از سران گرمسیریهایند و سران طایفه رقیب یعنی سردسیریها به دست همدیگر، و همچنین ازدواج خود با دخترعمویش «هستی» را ـ که ۱۹ سال از او بزرگتر است اما بنا بر باور طایفگی عقد آن دو در آسمان بسته شده ـ پیشگویی میکند.
این پیشگویی را در اصل دو نیروی خیر (شخصیت سفید قصه) و شر (شخصیت سیاه قصه) که با یکدیگر تقدیر را رقم میزنند انجام میدهند و دایه نوزاد که آن را شنیده به گوش همه میرساند.
تلاشهای دو طایفه برای آویزانکردن کفشهای فَرخ و ممانعت از وقوع پیشگوییاش تا نوجوانی او ادامه مییابد اما جزئیات پیشگویی طی زمان رخ میدهند جز ازدواج هستی و فرخ، زیرا بازماندگان سران، کفشهای فرخ را آویزان میکنند. سیاه و سفید که گردانندگان این «بازی زندگی» یا بازی دوران و زمان و روزگارند در اینجا ظاهر شده و فرخ را که ترکیبی از خودشان است و جوانی ست «سیاه و سفید» و نماد عاشقی ست، زنده میکنند و در گفتوگویشان درمی یابیم که از منظر آن دو (نقل به مضمون):
...: «اما عشق میماند ... هرچه آدمها در لجن فرو برن، عشق نجاتشون میده».
ازدواج فرخ با هستی که به نیروی جادو پس از گذشت سالیان همچنان ۱۹ ساله مانده، و اکنون هردو همسالند، سر میگیرد. این زوج آغازگر نسلی تازه و دورانی جدیدند: نسل ادراک نبض زمان و مقتضیات آن، نسل «به روز» دارای دیدگاهی متضاد با قطعیتگرایی و مطلقنگری حاکم بر روابط پیشینیان خود، با نگرشی نسبیگرا و واقعبینانه منطبق بر اندیشه و فلسفه اکنونی.
مهم آنکه «هستی» از دوران نوزادی «فرخ»، پس از آویزان شدن کفشهای والدین او (عمو و زن عموی خود)، وی را نگهداری و بزرگ کرده است؛ آیا پرورش نماد زندگی و دوران تازه در دامن وجودی زنانه که زوج و عشق آیندهاش خواهد بود،تعبیر و تبیینِ نیاز به ترکیب و آمیختگی «آنیما»ی زنانه با وجود «آنیموسی» مردان است؟: القاء وجه عاطفی و ظریف و مهرورزانه به وجود مردانه، که بدون آن، زیستنش از مغز و معنا پوک خواهد بود و متکی به قدرت و اجبار و تفکر حذفی از آن دست که نزد سران دو طایفه دیده بودیم و جز به هلاکشان توسط همدیگر منجر نشد؟ در این صورت، این حرمتی ست به «زن» نه به مفهوم جنسیتی، که به معنای فلسفی و از منظر انسانشناختی و روانکاوانه؛ و عکسِ این معنی نیز در نیاز به آمیزش وجه «آنیموسی» با وجود «آنیمایی» زن، یعنی ارتقاء وجه اندیشمندی و استحکام او درخور تبیین و تعبیر خواهد بود، که حاصل این معادله دوسویه، نهایتا تکامل وجود زنانه توسط مرد و بالعکس خواهد بود.
هرچه هست، دقت در نمادها و رمز و استعارههای نمایش «نحس» و مفاهیمشان، روشن میسازد که....