نقد نمایش «دده خانم» نویسنده و کارگردان: جواد عاطفه
«زن نیک آن بُوَد که پارسا بُوَد»
شوکا حسینی نمایش «دده خانم» دومین بخش از سهگانهی «خانم» است که به نویسندگی و کارگردانی جواد عاطفه و بازی درخشان عاطفه پاکبازنیا به نمایش درآمده است. اولین بخش این سهگانه که خانم ایکس نام داشت، مانند دده خانم مونولوگ بود. مونولوگ زنی در وضعیت روانی منحصربهفرد که با تمهید کارگردان در انتخاب مکان خاصی همچون تماشاخانهی دا، به خوبی به نمایش گذارده شده بود. خانم ایکس ملغمهای از هذیانها وتوهماتی بود که مدرنیته بر انسان معاصر تحمیل کرده بود. در آن نمایش به خوبی شاهد فرایند «چه شدن» این زن بودیم. مناسبات قدرت، عرصه را بر انسان فرودست تنگ میکند تا جایی که به مرزهای تن و روانش تجاوز میشود و او، این انسان ساختهی گفتمانهای فرادستی، از خویشتن فاصلهی معناداری پیدا میکند و تبدیل به بازتولید آنچه میشود که گفتمانها از او میخواهند. وجه غالب در این دگرگونی، همانا عنصر تکرار است. تکرار در نوع زیست، نوع خواستهایی که از او مطالبه میشود و در نهایت افتادن در چرخهی روانی تکراری که در زبان، خود
شوکا حسینی
نمایش «دده خانم» دومین بخش از سهگانهی «خانم» است که به نویسندگی و کارگردانی جواد عاطفه و بازی درخشان عاطفه پاکبازنیا به نمایش درآمده است. اولین بخش این سهگانه که خانم ایکس نام داشت، مانند دده خانم مونولوگ بود. مونولوگ زنی در وضعیت روانی منحصربهفرد که با تمهید کارگردان در انتخاب مکان خاصی همچون تماشاخانهی دا، به خوبی به نمایش گذارده شده بود. خانم ایکس ملغمهای از هذیانها وتوهماتی بود که مدرنیته بر انسان معاصر تحمیل کرده بود. در آن نمایش به خوبی شاهد فرایند «چه شدن» این زن بودیم. مناسبات قدرت، عرصه را بر انسان فرودست تنگ میکند تا جایی که به مرزهای تن و روانش تجاوز میشود و او، این انسان ساختهی گفتمانهای فرادستی، از خویشتن فاصلهی معناداری پیدا میکند و تبدیل به بازتولید آنچه میشود که گفتمانها از او میخواهند. وجه غالب در این دگرگونی، همانا عنصر تکرار است. تکرار در نوع زیست، نوع خواستهایی که از او مطالبه میشود و در نهایت افتادن در چرخهی روانی تکراری که در زبان، خود را بروز میدهد. از دیگر مشخصههای خانم ایکس، بازخوانی پدیدهی خواب بود که میل این انسان «افتاده» را منعکس میکرد. خواب آنجایی که واقعیت مجال خود را در روان شخص به مخاطره میاندازد، جایگاهی برای انعکاس وجوه روانی فرد میشود: همان شاهراه بزرگ ناخودآگاه. در واقع خانم ایکس، زنی بود در محاصرهی عناصر مدرنیته که به فروپاشی روانی رسیده بود.