در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با رضا بهرامی

تئاتر را از دل تئاتر یاد گرفته‌ام.

رضا بهرامی، بازیگر و کارگردان جوان، از نیمه دهه ۸۰ به صورت رسمی وارد جریان تئاتر شد. او در این سال‌ها علاوه بر بازیگری و کارگردانی به عنوان دستیار کارگردان، طراح صحنه، طراح نور و... فعالیت کرده است. وی معتقد است تئاتر یک عمل است. یک کنش و واکنش است. یک جهش و حرکت است. تئاتر خنثی و ساکن نیست و ما باید در تئاتر با عمل خود یک جریان بسازیم زیرا رسالت تئاتر جریان‌سازی و تولید اندیشه است.

تا آنجا که می‌دانم از اواخر دهه 70 به صورت جدی با تئاتر آشنا شدید و فعالیت‌های خود را در این عرصه آغاز کردید. کمی از آن روزها و نحوه آشنایی خود با تئاتر صحبت کنید. چطور شد وارد این عرصه شدید؟

کاملا درست است. اواخر دهه 70 بود که به صورت جدی در کلاس‌های آموزش بازیگری فرهنگسرای خاوران شرکت کردم. البته تا قبل از آن گاهی در مدرسه تئاتر بازی می‌کردم و در فعالیت‌هایی که به مناسبت‌های مختلف در مدرسه برگزار می‌شد، شرکت می‌کردم. به همین خاطر همیشه یک حس خاصی نسبت به این مقوله در خودم احساس می‌کردم تا اینکه سال 76 یا 77 بود که به فرهنگسرای خاوران رفتم و برای شرکت در کلاس‌های بازیگری که در آنجا برگزار می‌شد ثبت‌نام کردم. آن زمان منزل ما میدان پروین تهرانپارس بود و من در تابستان هر روز با اشتیاق این مسیر را طی می‌کردم تا بتوانم به صورت مستمر در این دوره‌های آموزشی حضور داشته باشم. در آن سال‌ها کلاس‌های بازیگری کم بود و مانند امروز همانند قارچ در هر گوشه‌ی این شهر آموزشگاه بازیگری باز نشده بود و در دسترس همه نبود. به همین خاطر من ناچار بودم هر روز این مسیر را طی کنم تا بتوانم بازیگری را فرا بگیرم.

در واقع فعالیت‌های بازیگری خود را از همین کلاس‌ها آغاز کردید؟

آنجا من با تعدادی از دوستان علاقه‌مند به بازیگری و خصوصا تئاتر آشنا شدم و یک گروهی را تشکیل دادیم تا تئاتر کار کنیم. ولی از آنجا که هنوز گروه در کشور ما معنا و مفهوم درستی ندارد بعد از مدتی گروه ما به هم خورد.

بعد از آن چه کار کردید؟

اواخر سال 78 یا 79 بود که متوجه شدم هنرستان بازیگری سوره در خیابان رشت افتتاح شده است. من که بخشی از تحصیلاتم را در دبیرستان گذرانده بودم، آن‌ها را با واحدهایی که در این هنرستان ارائه می‌کردند تطبیق دادم و ادامه تحصیلاتم را در این دبیرستان و در رشته بازیگری ادامه دادم.

تحصیلات دانشگاهی خود را هم در ادامه در دانشگاه سوره به پایان رساندید؟

در واقع سال 80 که در کنکور شرکت کردم موفق شدم در دانشگاه سوره قبول شوم اما به دلیل شرایط بد مالی پدر و ورشکستگی ایشان نتوانستم آن زمان وارد دانشگاه شوم و درسم را ادامه بدهم و به ناچار مدتی از فضای تئاتر هم دور بودم. تا اینکه از سال 85 دوباره فعالیت‌هایم را شروع کردم و این بار وارد دانشگاه علمی کاربردی شدم و در رشته سینما درس خواندم و لیسانس سینما را از این دانشگاه گرفتم. البته برخلاف اینکه بخواهم و دوست داشته باشم مجبور بودم که آنجا درس بخوانم.

چرا مجبور بودید؟

 به خاطر اینکه شرایط برای من خیلی بد بود. من به دلیل مشکلاتی که بعد از ورشکستگی پدرم برای ما پیش آمد، من هم باید کار می‌کردم تا بتوانم هزینه مالی خودم و بخشی از هزینه‌های خانواده را تامین کنم. به همین دلیل نمی‌توانستم در دانشگاه دولتی درس بخوانم زیرا تمام وقتم را می‌گرفت. اما دانشگاه علمی کاربردی به صورت نیمه وقت بودم و من بخشی از وقتم را آنجا می‌گذراندم و درس می‌خواندم و در کنار آن، کار هم می‌کردم.

در این مدت تئاتر هم کار می‌کردید؟

در این مدت سه یا چهار برابر زمانی که برای درس می‌گذاشتم را در تئاتر می‌گذراندم و تئاتر کار می‌کردم. به خاطر اینکه تئاتر مرا آرام می‌کرد. اگر هر چیزی حتی مسئله‌ای در خود تئاتر مرا آزار می‌داد، وقتی تئاتر کار می‌کردم یا تئاتر می‌دیدم، آرام می‌شدم و این خیلی برای من لذت بخش بود تا جایی که می‌توانم بگویم تئاتر را هم از دل تئاتر یاد گرفته‌ام. برای یاد گرفتن بسیار تلاش کردم. دستیار آدم‌های متعدد بودم. تا توانستم تئاتر دیدم. وقتی آدم‌های تئاتری حرف می‌زدند گوش می‌کردم و... آن‌ها را در درون خودم تحلیل می‌کردم تا یاد بگیرم و این‌گونه تئاتر را یاد گرفتم. من برخلاف خیلی از کسانی که مدعی هستند که حتما باید وارد دانشگاه شوید و یک دوره خاصی را بگذرانید تا تئاتر را فرابگیرید، سعی کردم تئاتر را به صورت عملی و در روی صحنه یاد بگیرم، زیرا به نظر من تئاتر یک عمل است. یک کنش و واکنش است. یک جهش و حرکت است. تئاتر خنثی و ساکن نیست که بخواهیم در کلاس بنشینیم، یک نفر برای ما حرف بزند تا ما یاد بگیریم و بگوییم بله حالا که در این کلاس‌ها شرکت کرده‌ایم و مدرک گرفته‌ایم حتما بازیگر یا کارگردان تئاتر هستیم. به نظر من امروز دانشگاه‌ها ساکن است و هیچ‌ حرکتی را در دانشجوهای امروزی نمی‌بینیم. من خاطرم هست زمانی که هنرستان بودم نمایش «دندون طلا» در تئاترشهر اجرا می‌شد. بعد از کلاس‌ها وقتی به تئاترشهر می‌آمدم، می‌دیدم مردم حداقل دو دور، دور ساختمان تئاترشهر صف ایستاده‌اند تا بتوانند بلیت بخرند و نمایش را ببینند. یکی از لذت بخش‌ترین اتفاقاتی که آن زمان برای من می‌افتاد این بود که شب‌ها تا دیر وقت می‌نشستم و بازیگرهای نمایش که از سالن بیرون می‌آمدند را نگاه می‌کردم.

این مسئله به ایستایی دانشگاه‌ها چه ارتباطی دارد؟

من به دلیل فعالیت‌هایی که کم و بیش در این عرصه داشتم با تعدادی از دانشجویان آشنا بودم و می‌دیدم چقدر خوب و فعال هستند. اتفاقا امروز تعدادی از همان‌ها به عنوان استاد در دانشگاه‌ها و عرصه تئاتر حضور دارند. آن زمان مخصوصا دانشجوها خیلی فعال بودند. خیلی از کسانی که در نمایش «گوریل پشمالو» به کارگردانی اکبر زنجانپور کار می‌کردند از شاگردهای گروه آناهیتا و بخشی دانشجوهای دانشگاه هنر و معماری و دانشگاه سوره بودند. من وقتی می‌دیدم بچه‌ها با استاد زنجانپور تئاتر کار می‌کنند، غبطه می‌خوردم و افسوس می‌خوردم که چرا من در بین آنها نیستم. می‌دیدم چقدر شور و هیجان دارند. وقتی با هم صحبت می‌کردند تک‌تک حرف‌های آنها را در ذهنم ثبت می‌کردم. اما امروز 99 درصد از دانشجوهایی را که می‌بینم آدم‌های خنثی و ساکنی هستند که فقط به دنبال شو و کسب شهرت هستند. احساس می‌کنم عمل برای آنها مهم نیست. درصورتی که همانطور که گفتم تئاتر عمل است و باید آن را انجام داد و با آن عمل یک جریان ساخت. در واقع بخشی از رسالت تئاتر همین جریان‌سازی است. ما به عنوان یک فعال تئاتری باید بتوانیم با عمل خود تفکر ایجاد کنیم. ولی الان در بچه‌هایی که تئاتر می‌خوانند کمتر این نوع تفکر و عمل دیده می‌شود...
ادامه‌ی این گفت‌وگو را می‌توانید در شماره‌ی 229 مجله‌ی نمایش بخوانید.