نقدی پساختارگرا بر نمایش بیتابستان
شیرینی دوست داشتن یا نقدی بر بیاعتمادی آدمها
نویسنده و کارگردان: امیررضا کوهستانی
ـ رضا آشفته
بیتابستان در میان نمایشنامههای امیررضا کوهستانی از رئالیسم تشدیدشدهای برخوردار است که شاید به دلیل ارجاعات واقعیتری باشد که در نمایش به مسئله آموزش و پرورش با نقدی بر تربیت کودکان در مدارس میشود. البته هدف این است که از منظر تازهای ما را متوجه قوانین حاکم گرداند که یا کهنه یا غیر کارآمد و دست و پاگیر است و این خود دلیلی است برای اینکه واقعیتهای اجتماعی یا انتقاد اجتماعی در بیتابستان بارزتر و برجستهتر از دیگر آثارش شود؛ با آنکه در همه آثار کوهستانی همواره بستر واقعگرایی، پیشبرنده آن چیزی است که در اجتماع میگذرد و گاهی مسائل مطرح شده از چهارچوب جغرافیای حاکم بر ایران بیرون میزند و میتواند مسئله جهانی نیز باشد. روابط در بیتابستان طوری است که در جهان نیز ممکن است رخ بدهد اما در ایران این علاقهمندی یک کودک مدرسهای به معلم غیر همجنساش چنان پیش میرود که انگار موضوع ناممکنی است! درحالیکه علاقهمندیها از ارکان طبیعی انسان است که در مدار ارتباطات انسانی، حس و عواطفی بین ما رد و بدل خواهد شد و انسان موجود بسیار عاطفی است که علاقهمندیهایش را به زبان میآورد و در مقابل آن بسیار کنشمند خواهد بود. اما ندانستگیها اسباب زحمت و دور افتادن از اصالتهای انسانی است که در این متن و اجرا نیز، کوهستانی به دنبال بیان دردهای اجتماعی است که بنابر برخی از خواستههای غیر منطقی بیشتر دردسر ساز است تا اینکه بخواهد ما را دچار فعل پویاتری گرداند.
سال پیش نیز محمد رضایی راد با نمایش «فعل» همین موضوع را در دبیرستان تیزهوشان بیان کرده بود و حالا کوهستانی در مقطع دبستان به دنبال بیان حس و حالی است که شاید هر یک از ما از آن دوران به یاد داریم و یک تجربه به یاد ماندنی است چون ما هم خواه ناخواه به آموزگاران تاثیر گذارمان، علاقهمند شدهایم و هنوز هم به نیکی از آنها یاد میکنیم! بنابراین آموزش و پرورش خیلی بیش از اینها میتواند محملی برای نقل و نقد باشد که شوربختانه در آن کاستیها و عقب ماندگیهای بسیاری هست که از سر ندانستگیها به آن دامن زده شده و چون نقد و نقبی همگانی و هویدا نیز بر آن نیست، مانند برکه به مانداب و شاید باتلاق تبدیل خواهد شد؛ باید که به سوی این سوژه رفت و در آن با فراست و ذکاوت، آبراهی برای تحول و دگرگونی گشود.
کوهستانی همین روابط عاطفی را در نمایش «شنیدن» در مقطع تحصیلی دانشگاه واگویه میکند که در آن وجه تراژیک برکل فضا چیره میشود چون نشدنها و اخراجها و دور افتادنها و افسردگیها، آدمها را تا مرزهای خودکشی پیش برده است. در بیتابستان همه چیز سرانجام آرام و عاطفی مییابد و به همین دلیل از بار تراژدیاش بسیار کاسته میشود و وجه ملودراماتیک در آن بارزتر میگردد.
در این نقد پساساختارگرایانه، در ابتدا ساختار بیتابستان نشانه میرود تا ضمن شناخت آن بشود چگونگی ساخت و القای فضای حاکم بر این نمایش را مورد واکاوی و نقد و نقب قرار داد. هدف، شناخت چند جانبه است تا از آنچه واقعیت و آشکار است بشود دامنهی نفوذ بر حقیقت را دید که انسان همیشه برخوردار از بدن و روان است و باید از بیرون به درون نفوذ کرد. بیتابستان چنین روال و رویکردی را مد نظر قرار داده است.
سبک و ژانر
نمایش بیتابستان مثل بسیاری از نمایشهای این روزها از نظر سبک و ژانر چند وجهی و چندگانه است و به عبارت بهتر، نمایشی تلفیقی است چون در آن یک ژانر و سبک یگانه وجود ندارد بلکه بنابر نشانگان ژانرها و سبکها، میتوان دامنه چندگانگی آن را به راحتی تشخیص داد.
شاید یکی از اصلیترین سبکهای امیررضا کوهستانی در تمام نمایشهایش رئالیسم باشد که همواره تبلور آن با مصداقها و مابهازاهای عینی وارد بر اجتماع سر سازگاری دارد و ما میدانیم دقیقا کدام مسئله اجتماعی را هدف گرفته است بنابراین او متوهم و سر به هوا حرکت نمیکند، بلکه در این تکیه دادن به اصالتها و دغدغههای اجتماعی است که امضای ویژهای مییابد و هر بار هم با پذیرندگی بالایی از سوی مخاطبان روبهرو شده است.
مکتب رئالیسم در زیباییشناسی ادبی هنری، قطب مخالف مکاتب فرمالیسم و استتیک بورژوایی است و میکوشد تا رابطه ادبیات و هنر را با واقعیات اجتماعی نشان دهد. موضوع مرکزی رئالیسم، شرح و توصیف انسان در امور روزمره یعنی در وضعیت کار و شرایط و روابط طبیعی و اجتماعی است. هدف واقعگرایی رئالیسم، نگاهی انتقادی به شرایط هستی و زندگی است. رئالیسم در هنر و ادبیات یعنی وفاداری به واقعیات، گرچه با کپیبرداری ناتورالیستی مخالف است؛ از نظر تاریخی از سه مکتب رئالیسم روشنگری، رئالیسم کلاسیک بورژوایی و رئالیسم انتقادی، نام برده شده است.
مکتب واقعگرایی یا رئالیسم، مخالف عقل گریزی، ایده آلیسم، فرمالیسم و رمانتیسم است. نوعی تفکر متکی به دادههای واقعیات است. رئالیسم، روشی است که واقعیات یعنی زندگی، طبیعت و روابط اجتماعی را با کمک ابزار هنری به نقد میکشاند یا نشان میدهد. در طول تاریخ در کشورهای مختلف از انواع گوناگون مکتب رئالیسم نام برده شده است از آن جمله رئالیسم جادویی، رئالیسم فرمالیستی، رئالیسم سوسیالیستی، رئالیسم سادهلوحانه، رئالیسم رمانتیک، رئالیسم درونگرا، رئالیسم انتقادی، رئالیسم شاعرانه، رئالیسم اجتماعی، رئالیسم سوسیالیسم تخیلی، و غیره.
موضوع «رئالیسم» آسیبشناسی اجتماعی است. مسائل اصلی جامعه شامل موضوعات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی همراه با مشکلات و تنگناهای خاصشان همواره مورد توجه رئالیستها واقع شده است.
هنرمندان رئالیست میکوشند تا زندگی را آنچنانکه در واقع هست، نمایش دهند. ساختمان نمایشنامههای رئالیستی بر قوانین طبیعت و جامعه استوار است و پدیدههای روانی انسان را در پرتو موقعیت محیطی و ویژگیهای فردی میجوید. هنرمند رئالیست، اجتماع را چون موجودی زنده و پویا مینگرد و انسان را نیز نه از جنبهی زیستشناسانه بلکه از نظر تاریخی و اجتماعی مورد بررسی قرار میدهد و به جستوجوی آن چیزهایی است که در زیر لایههای زندگی پنهان هستند. از هنریک ایبسن به عنوان پیشرو نمایشنامهنویسان رئالیست نام میبرند. از دیگر نمایشنامهنویسان میتوان به ماکسیم گورکی، آنتوان چخوف، تنسی ویلیامز و آرتور میلر اشاره کرد.
امیررضا کوهستانی در رئالیسم خود، گامهای رو به جلویی برمیدارد و چندان وفادارانه به آن رئالیسم نسبتا کهنه شده حرکت نمیکند... بنابراین فقط بستر درام در ارجاع به واقعیت شکل میگیرد و میتوان مابهازای آن را بیدرنگ یافت.
از منظری دیگر بیتابستان همچنان همانند همه آثار کوهستانی یک تئاتر مینیمال است. سادهگرایی یا مینیمالیسم یا کمینهگرایی یا هنر کمینه یا هنر موجز، یک مکتب هنری است که اساس آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روشهای ساده و خالی از پیچیدگی معمول فلسفی یا شبه فلسفی بنیان گذاشتهاست. از نامهای دیگر این جنبش abc art و هنر تحتاللفظی (literalist art) است. در دههی ۱۹۶۰ میلادی جنبش مینی مالیسم در بیشتر هنرها از موسیقی و ادبیات تا نقاشی و هنرهای تجسمی راه پیدا کرد و به عنوان یک ژانر ادبی خاص، شکل منحصربهفرد به خود گرفت. در همین زمان داستانکها که اصطلاحاً به آنها داستانهای مینیمال میگویند، جای خود را در ادبیات داستانی باز کردند. محرزترین ویژگی مینیمالیستها فشردگی کلام، ایجاز، کم حرفی و به عبارتی بهتر برهنگی واژگان است.
از دیگر ویژگیهای مهم داستانکها و خرده پیرنگهای نمایشی، داشتن طرح ساده، زمان و مکان محدود، انتخاب لحظهی وقوع حادثه و انتخاب شخصیتهای ساده و عادی است که نویسنده با طرح داستانی پرجاذبه و در عین حال ساده به بخشی از واقعیات زندگی در لحظاتی کوتاه میپردازد. غالبا خرده موقعیتهای نمایشی پایانی تکاندهنده و غافلگیرکننده دارند. بنابراین همین 9 پاره شدن متن بر اساس نه ماه از سال تحصیلی بیانگر نوعی خرده موقعیتهای به هم پیوسته است که ساختار را در عین اپیزودیک (چند پارگی) به هم پیوست میکند.
این مینی مال بودن در بیتابستان، بیشتر از هر چیزی در مدار بازیها تعریف و شناسا میشود چون بازیگران قرار نیست که اغراقآمیز رفتار کنند و در دام احساسات غلیظ شده بیفتند بلکه با کمترین حس و رفتار به دنبال بیان درونیات خود و در عین حال کنشهای لازم در کلیت این اثر نسبتا دراماتیک هستند. همچنین پایان باز یک ویژگی برای خرده پیرنگهای نمایشی است که در بیتابستان نیز تاکید میشود که همه چیز به گردش چرخ و فلک بستگی مییابد و به روشنی معلوم نیست که بعدش چه خواهد شد هرچند آن دقیقههای پایانی طوری است که استنباط میشود برتیبا (همان دختر دبستانی) بیخیال آقای معلمش بشود و...
از نظر ژانرشناسی نیز باید گفت که بیتابستان اثری بین تراژدی و ملودرام است. تراژدی است چون در آن بیاعتمادی انسان دلالت بر سقوط اخلاقیات میکند که همه گرهها نیز ریشه در همین بیاعتمادی دارد؛ مادر دانشآموزی، معلم نقاشی را از شغل و زندگیاش برای چند ماه دور میکند اما با لمس حقیقت دوباره به دنبال جبرانش برمیآید.
حتی میتوان عاشقانه بودن اثر و پایان شیرین و ارتباط افراد خانواده در دبستان را بسترساز یک ملودرام در نظر گرفت. سوزان هیوارد درباره ملودرام معتقد است: «نخستین ریشههای ملودرام را در نمایشنامههای اخلاقی و سنت شفاهی قرون وسطی میتوان یافت، اما در قرن نوزدهم ملودرام واکنشی است در برابر انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی. در اوایل دهه 1800 بورژوازی پس از انقلاب عزم دفاع از حقوق تازه یافتهاش را در برابر اشرافیت خودکامه داشت. به باور پیتر بروک، با ظهور بورژوازی بهمثابه طبقهای متمکن، امر و نهی اخلاقی جایگزین بینش تراژیک شد. موضوع اصلی ملودرام خانواده و ارزشهای اخلاقی است. از این رو ملودرام از بورژوازی در برابر فئودالیزم دفاع میکرد. چه بسیار حکایتها که از هتک حرمت دوشیزهی طبقه متوسط از سوی اشرافزادهی ثروتمند بدسرشت سخن میراندند. از این روی کشمکش طبقاتی به قلمرو امور جنسی واپس رانده میشد و خود را از طریق سوءاستفاده جنسی یا تجاوز متجلی میساخت. ملودرام در مقام یک ژانر همدوش با سرمایهداری قرن 19 کشف شد و این سرمایهداری نیاز به خانواده را مطرح کرد، خانوادهای که از طریق نظام وراثت، به حفاظت از دستاوردهای تازهیافته بورژوازی (از جمله داراییها) میپرداخت. این ملودرام در بیتابستان با این تفاوت عمده شکل میگیرد که از بروز احساسات برجسته پرهیز میشود و در آن شخصیتهای منفی اصلا حضوری ندارند بلکه همه چیز در دایره سوءتفاهمات روزمره دچار گرفتاریها و برهم ریختگیهایی میشود...
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی 229 مجلهی نمایش بخوانید.