گفتوگو با مرشد ابوالحسن میرزاعلی
دیگر نمیتوانم تعزیه بخوانم!
استاد مرشد ابوالحسن میرزاعلی سال ۱۳۲۵ در تهران متولد شد. او از نوادگان تعزیهداران تکیه دولت تهران است و از سن پنج سالگی در مکتب پدر مرحومش مرشد حاج آقا تقی میرزاعلی از صاحبان سبک در عرصه پردهخوانی آموزش دیده است. وی نشان درجه یک هنری را به دلیل فعالیت در ۴ رشته کارگردانی، تعزیه، پردهخوانی و موسیقی دریافت کرده است. این نشان معادل دکترا است. او که از ۵ سالگی در گروههای تعزیهخوانی حضور داشته و به گفته خودش آچار فرانسه تعزیه بوده و با توجه به صدای خوبش، شهر به شهر میگشته و پردهخوانی میکرده چند سالی است که به دلیل بیماری صدایی برای خواندن ندارد.
از چه زمانی وارد تعزیه شدید و به عنوان تعزیهخوان فعالیتهای خود را آغاز کردید؟
من از 5 سالگی در تعزیه فعالیتهایم را آغاز کردم. اما از قبل از آن هم در تعزیه بودم زیرا پدرم، پدربزرگم، پدر پدربزرگم، برادرهایم، عموهایم و... همه تعزیهخوان بودند. درواقع ده پشتم اینکاره بودند.
در تکیه دولت تعزیه میخواندند؟
پدر پدربزرگم تکیه دولت را دیده بود و آنجا تعزیهخوانده بود. امروز من تنها مرشدی هستم که پسرانش هم اینکارهاند یعنی یا تعزیه میخوانند یا نقال هستند یا پردهخوان. البته من چهار پسر داشتم که یکی از آنها شهید شد و یکی هم سرطان گرفت و فوت کرد ولی هر دو خواننده درجه یک تعزیه بودند. امروز محسن و رسول از بهترین خوانندههای تعزیه و نقالی هستند. همانطور که گفتم من از پنج سالگی وارد تعزیه شدم و شبیهخوانی میکردم. ولی میدانم مثل همه بچههای خاندان از وقتی کوچکتر بودم یعنی وقتی که شیرخواره بودم در تعزیه بودم. بنا به گفته پدر و مادرم وقتی پدر و پدربزرگم روزهای جمعه به امامزاده داود میرفتند تا تعزیه امام را بخوانند من را هم که شیرخواره و در بغل مادرم بودم، میبردند و همانجا مادرم من را هم لباس میپوشاند تا علیاصغر شوم. در سن پنج سالگی، سکینه یا رقیه میخواندم، طفلان مسلم میخواندم تا اینکه در سن 14، 15 سالگی به پردهخوانی علاقه پیدا کردم. پردهخوانی را دوست داشتم زیرا صدا و بیان خوبی داشتم. تابستانها، ماه محرم و ماه صفر تعزیه میخواندیم و بقیه سال را پرده برمیداشتم و به شهرهایی مثل مشهد، بندرعباس، شیراز و... میرفتم و پردهخوانی میکردم.
در تعزیه فقط شبیهخوانی میکردید؟
نه، من معینالبکاء بودم، میخواندم، نوازنده تعزیه هم بودم. در زمان خودم بهترین نوازنده شیپور بودم. از ده سالگی در تعزیه شیپور میزدم. پدر من هم شیپورچی بود، باباجونم هم شیپورچی بود. ایشان حدود 112 سال عمر کرد و در نهایت سرطان گرفت و فوت کرد. میخواهم بگویم کار و همه زندگی ما همین بود و از همین راه زندگی را میگذراندیم. این فعالیتهای من ادامه داشت تا زمانی که انقلاب شد. در زمان وزارت آقای حاج سید جوادی در وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، وقتی تعزیه کار میکردیم محسن بچه شیرخواره بود، او را هم با خودم میبردم و او هم مثل خودم در تعزیه کارش را با علیاصغر شدن آغاز کرد. این کار من بود تا زمانی که مریض شدم و سرطان حنجره گرفتم. یک دفعه با لیزر درمان کردم و یکبار هم عمل کردم اما حالم بدتر شد و ناچار حنجرهام را درآوردند و الان چندسالی است که خانهنشین شدهام.
فرمودید از کودکی تعزیه کار میکردید، یعنی از همان زمان که تعزیهخوانی ممنوع بود؟
بله، آن زمان یعنی زمانی که رضا شاه تعزیهخوانی را ممنوع کرده بود ما همچنان تعزیه میخواندیم. کتک میخوردیم اما تعزیه میخواندیم و دست از کارمان برنمیداشتیم. به میدان خراسان میرفتیم و تعزیه میخواندیم. وقتی مامورها خبردار میشدند ما را میگرفتند و میزدند ولی ما از رو نمیرفتیم. گاهی هم خارج از شهر میرفتیم و آنجا تعزیه میخواندیم.
صرفا به خاطر اینکه شغلتان بود تعزیه میخواندید و دست از این کار نمیکشیدید؟
هم به خاطر اینکه کارمان بود و هم به خاطر اینکه اعتقادمان بود و به آن علاقه داشتیم. امام حسین را دوست داشتیم و به جز برای امام حسین دهان مان را باز نمیکردیم.
معمولا برای خواندن تعزیه از چه نسخههایی استفاده میکردید؟
نسخههای ما نسخههای قدیمی بود که به نسخههای تهران معروف هستند. معمولا نسخههای میرعزا را میخواندیم. جالب است بدانید الان نزدیک به 300 تا 400 مجلس نسخههای قدیمی دارم که هیچ کس نمونه آنها را ندارد. نسخههایی از تعزیه شاه عبدالعظیم، ناصرالدین شاه و... نسخههای قدیمی هستند که نمیتوانید نمونههای آنها را در هیچ کجا ببینید.
نسخههایی هستند که از پدر به شما رسیده است؟
بخشی از این نسخهها از پدر به من رسیده است و بخشی را خودم جمع کردم. همانطور که گفتم برای تعزیهخواندن و پردهخوانی به شهرهای مختلف میرفتم. من دور ایران میگشتم و تعزیه میخواندم. هر جا هم که میرفتم نسخههای خوب را با خودم میآوردم.
این نسخههایی که میخواندید چقدر مستند بودند؟
معمولا ما نسخههای خوب و قابل استنادی را میخواندیم که همه آنها را قبول داشتند. در این نسخهها کمتر دروغ وجود داشت. البته توجه داشته باشید پدربزرگ من خودش نسخهساز بود. الان مرتضی صفاریان عموی پدرم هم نسخهنویس تعزیه است. پدرش نسخهنویس است، بابا جون من هم نسخهنویس بود. همینها وقتی نسخههای تعزیه را میدیدند جاهایی را که میدانستند دروغ است یا درست نیست قیچی میکردند.
فرمودید الان بیش از 300 تا 400 نسخه تعزیه دارید، آن هم تعزیههایی که نایاب هستند. چرا آنها را چاپ نمیکنید و یا در اختیار موزه قرار نمیدهید. به هرحال همه اینها ارزش معنوی و تاریخی دارند؟
درست میفرمایید اما من در این شرایط و با این بیماری قادر به این کار نیستم و از من برنمیآید که بخواهم به دنبال این کارها باشم. بچههایم هم گرفتار هستند اما اختیار آنها را به عهده پسرانم گذاشتهام تا ببینم آنها چه کار میکنند.
درواقع آن زمان تعزیهخوانی شغل شما بود.
دقیقا همینطور است، شغل ما تعزیهخوانی بود و از آن درآمد داشتیم و زندگی خود را از همین کار میگذراندیم. آن زمان بیش از امروز تعزیه کار میکردیم و تعزیه جایگاه خاصی داشت. در طول سال مخصوصا ماه محرم از ما دعوت میکردند تا به شهر آنها برویم و تعزیه بخوانیم. از همین رو یک سال ماه محرم مثلا در نطنز، یک سال مشهد، یک سال اصفهان، یک سال تهران و... خلاصه در نقاط مختلف ایران تعزیه میخواندیم.
الان هم هنوز تعزیهخوانی برای خانواده شما و یا کسانی که تعزیهخوانی میکنند شغل محسوب میشود؟
برای من که نه، به خاطر اینکه دیگر توان این کار را ندارم. البته هر سال محرمها دوستانی که از قدیم تعزیه میخواندند از من دعوت میکنند که بروم ولی تعزیه نمیخوانم و فقط گوش میکنم. ولی هنوز کسانی هستند که تعزیه برای آنها شغل به حساب میآید و درآمدشان از همین هنر است. به هرحال کار این افراد آمیخته با هنر است. همان طور که میدانید تعزیه هنری است که از ترکیب هنرهایی مثل موسیقی، نمایش و بازی بهوجود آمده است و از آن گذشته برای ما دارای قداست است. کسانی که هنوز تعزیه میخوانند عاشق اهلبیت خصوصا امام حسین هستند. ما در تعزیه، خوانندههایی داریم که خیلی خوش صدا هستند و میتوانند در عروسیها بخوانند و پول بیشتری به دست بیاورند ولی نمیروند، به خاطر عشقی که به تعزیه و اهلبیت دارند. درواقع برای آنها بحث قداست و معرفت حسینی در وهله اول قرار دارد. خود من همانطور که گفتم در تعزیه نوازنده بودم. از آن گذشته کارگردان تعزیه بودم. با توجه به عمری که در تعزیه گذراندم تعزیه را میشناسم. در همه این سالها خواننده نقشهای مختلف تعزیه اعم از اولیاخوانی که نقشهای مثبت در تعزیه است و اشقیاخوانی که همان مخالفخوانی در تعزیه است بودهام. جامهدار تعزیه بودم و... درواقع من در همه زمینههای تعزیه تبحر داشتم و مثل آچار فرانسه تعزیه بودم. ولی خب الان حدود 4، 5 سالی است که به خاطر بیماری کمتر کار میکنم. البته تعزیه یک بخش از فعالیتهای من است. اغلب من را به عنوان پردهخوان و نقال میشناسند، زیرا در زمینه نقالی و پردهخوانی صاحب نام و صاحب سبک هستم و یک سبک مختص خودم را دارم که امروز خیلی از پردهخوانان جوان از سبک من استفاده میکنند. مثلا محسن پسرم از جمله کسانی است که در زمینه پردهخوانی از سبک من پیروی میکند یا شاگردهایی که داشتم از سبک من در کارشان استفاده میکنند...
ادامهی این گفتوگو را میتوانید در شمارهی 230 مجلهی نمایش بخوانید.