در حال بارگذاری ...
...

نمایش خلاق حق همه است
دکتر یدالله آقاعباسی

اکنون از اولین فعالیت‏‌های نمایشی جبار باغچه‌بان بنیانگذار تئاتر کودک و نوجوان ایران صدسال می‏گذرد. آثارنمایشی باغچه‌‏بان در جایگاه خود، نمونه‏ی بارز روشی ساده و فراگیر است که یک قرن پیش توسط این انسان شریف آغاز گردید و تحولات زیادی در دیدگاه آموزشی و پرورشی کشور ما به وجود آورد. از جمله‏ی این تحولات می‏توان تأثیر شیوه‏ی او را در برخی نهاد‌های آموزشی و تربیتی به خصوص مدارس به‌خوبی دید. شیوه‏ای که حدود نیم ‏قرن بعد در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان برای آموزش مربیان و آغاز جریان تئاتر نوین ایران در حوزه‌ی کودک و نوجوان به کار گرفته شد و بعدها عنوان «نمایش خلاق» و «تئاتر خلاق» به خود گرفت که هرچند برگرفته از سرمشق‏ها و برخی آموزه‏های غربی بود، اما شباهت بسیار زیادی به روش‏هایی داشت که باغچه‏بان سال‏ها قبل در مدارس آن زمان به کار گرفته و تجربه کرده بود. چه‏بسا استقبال اولین مربیان آموزش‏دیده در کانون پرورش فکری از این شیوه‏ی آموزشی تئاتر و سرعت توسعه و گسترش فعالیت‏های نمایشی خلاق در سراسر کشور که آثار و تبعات آن به نسل کنونی هم سرایت کرده، ریشه در آموزه‏هایی داشته باشد که بذر آن را یک قرن پیش معلم و مربی خلاق کودکان، جبار باغچه‏بان در دل فرهنگ و هنر این کشور کاشته بود.

در مطلب پیش رو سعی بر آن است تا بیان شود چگونه می‏توان از «نمایش خلاق» به عنوان ابزار و امکانی برای پرورش و توسعه‏ی خلاقیت و حفظ هویت بشر امروز در دنیای هجوم رسانه‏ها و تکنولوژی اطلاعات استفاده کرد.

عصر اطلاعات عصر ارتباطات مجازی است و یکی از نمادهای این عصر تلفن همراه است با همه‌ی قابلیت‏ها و امکانات بی‌نظیرش. این کامپیوتر کوچکی است که می‏تواند کارهای بزرگ بکند و در کسر ثانیه‏ای فاصله‏های زیاد را کوتاه کند. ساعت‏ها می‏تواند آدم‏ها را سرگرم کند. می‏تواند بر رفتار فردی و جمعی آدم‏ها تأثیر بگذارد و تا همین حالا هم گذاشته است. پرسش این است که آیا انسان هم پا به پای این قابلیت‏های فراوان که لزومی به برشمردن آن‏ها نیست، گامی از آنچه که بوده پیشتر رفته؟

دانشمندانی که در حوزه‌ی اطلاعات، دانش‌شناسی، فیزیک و امثال آن کار می‏کنند گاه در کنار همه‌ی مژده‏ها و گفتن همه خوبی‌ها، سخنان نومید کننده‏ای هم می‏زنند. مثلاً در مورد استفاده از موبایل به این نکته‏ها اشاره می‏کنند:

کاهش توجه به محیط اطراف

تغییر در کاربرد حواس

غلبه‌ی حریم خصوصی

کاهش آداب نزاکت اجتماعی

عمومی شدن حریم خصوصی

دست‌اندازی به حریم خصوصی دیگران

تقویت سرعت سالاری

و ...

ممکن است کسی برایش مهم نباشد که نزاکت اجتماعی کاهش یابد، یا حریم دیگران پایمال گردد. باکی نیست، خیلی‏ها هم جان آدم‏ها برایشان ارزش ندارد. بسیاری از آدم‏ها سرزمین را با حساب بانکی محاسبه می‏کنند. برای بعضی از آدم‏ها مهم نیست که جامعه پیشرفت کند یا در راه قهقرا باشد. خیلی از آدم‏ها ممکن است توی دلشان بگویند: پس از مرگم جهان را آب گیرد! لابد بعضی‏ها هم قدرت درک این مفاهیم را ندارند.

اما فکر کنید جامعه‏ای باشد که در آن کسی به محیط اطرافش توجه نکند، تمرکر نداشته باشد، حواسش از کار بیفتد، دیگران را آدم حساب نکند و شب و روز از سرعت سرسام بگیرد. ما که نداریم، ولی چنین جامعه‏‌ای سرش را بگیری پایش کجا می‏رود، پایش را بگیری سرش کجا؟ ما که نداریم. ولی اگر جامعه‏ای داشته باشیم که در آن جان دیگران، حق دیگران، سلامت دیگران، دارایی دیگران ارزشی نداشته باشد، چنین جامعه‏ای چه جور جهنمی خواهد بود؟ جامعه‏ای که در آن سبقت‌جویی، منفعت‌طلبی شخصی، انزوا، خودشیفتگی و تک‌بعدی بودن حرف اول را بزند، چگونه آینده‏ای خواهد داشت.

چرا این‏ها را می‏گویم؟ چون مدرنیست ابزاری مایه‌ی افزایش اضطراب، انزواطلبی، خودشیفتگی و افسردگی است اگر پادزهری نداشته باشد.

دانشمندان می‏گویند رسانه‏‌ها محدودیت‏های انسان را برمی‏دارند، مکانیزم‏های تنظیمی را کاهش می‏دهند،‌هارمونی را از میان می‏برند و روز به روز فربه‌تر می‏شوند.

کم‌کم کار به جایی می‏رسد که نمی‏توانید آن‏ها را خاموش کنید و احتمالاً روزی خواهید رسید که آن‏ها شما را کنترل می‏کنند و بر شما مسلط می‏شوند، نه شما بر آن‌ها.

این زندانی است که انسان با دست خود برای خود می‏سازد. مخالفت با آن هم نه ممکن است و نه عاقلانه. کدام انسان خردمندی خود را از امکانات جامعه نوین محروم می‏کند و با خشک مغزی و تعصب به عصر حجر برمی‏گردد. البته همیشه بوده‌اند کسانی که به غارها پناه برده‌اند و یا تمام عمر مثل سمعان عمودی بر ستون یا بر بلندی دوری زیسته‌اند و گفته‌اند «دلاخو کن به تنهایی که از تن‏ها بلاخیزد». اما انسان موجودی اجتماعی است و نمی‏تواند و نباید خلاف سرشت خود رفتار کند، مگر بیماری دل از دنیا برکنده و به شاهد مرگ گرویده باشد...
ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی 231 مجله‌ی نمایش بخوانید.