به یاد دکتر مصطفی رحیمی
ادبیات متعهد و مخاطرات آن
غلامحسین دولت آبادی
ادبیات متعهد به ادبیاتی گفته میشود که با دوری از شعار هنر برای هنر، برای خود شأن و تعهد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی قائل شده و نهتنها حامل زیباییشناسی راستین بلکه حاوی مفاهیم والای انسانی است. این اصطلاح، «ادبیات متعهد» برساختهی قرن بیستم است و پیداییِ آن را میتوان به مکاتب فکری و فلسفی چون مارکسیسم و اگزیستانسیالیسمِ سارتری نسبت داد. گرچه همهی نویسندگان بزرگ جهان را میتوانیم دارای تعهد انسانی بدانیم اما به طور اخص طلیعهی هنر و ادبیات متعهد را میتوان از آغاز عصر روشنگری در فرانسهی قرن هجدهم دانست. کوششهای خردباورانه، آزادیخواهانه و انسانگرایانهی این عصر با کنار راندن تعصبات خشک مذهبی و خرافهها، پادشاهیهای مطلقه، زمینهی شکلگیری انقلاب فرانسه را فراهم کرد. روشنگران که رنسانس و دورهی اصلاح دینی را پشت سر گذاشته بودند از پیروی کلیسا سر باز زدند و در راستای علمگرایی و آمیزش خردگرایی و تجربهگرایی گام برداشتند. کانت در روشنگری چیست بیان میدارد که «روشنگری همان اندیشهگری مدرن و به معنای بلوغ فکری و خارج شدن از حالت کودکی و حالت تازهای است که تکیه بر نیروی خرد و اشتیاق به آزادی را به همراه دارد» (کرباسیزاده.1387:ص30).
متفکران روشنگری همچون مونتسکیو (1755ـ1689)، بنتام (۱۸۳۲ـ1748)، ولتر (۱۷۷۸ـ1694)، روسو (۱۷۷۸ـ1712) و دیدرو (1784ـ1713) از الهیات رو گرداندند، عقاید پیشینیان را موهومات نامیدند، به مبارزهای جدی با خرافات، جهل و عقلگریزی پرداختند و عقلگرایی، تجربهگرایی، آزادیخواهی و انسانگرایی را سرلوحهی کار خود قرار دادند. برینتون مینویسد: «... [در] قرن هجدهم، کلمات عمده و خاص مورد استعمال، خرد و قوانین طبیعی و پیشرفت بود. در همین عصر بود که بسیاری از مردم متفکر معتقد بودند که خرد بشری میتواند انسان را از تمامی گرفتاریها رها کند و جوامع بشری را بدون شک به صلح دائمی و حکومت اوتوپی و جامعهی کامل هدایت نماید. خرد بایست قوانین طبیعی را که وجود را منظم کردهاند کشف کند و بدین وسیله پیشرفت نوع بشر را تضمین نماید» (برینتون، 1340: ص 43). روشنگران از نظر سیاسی، سلطنت مشروطهی انگلستان را الگو قرار دادند و به ستیز با پادشاهیهای مطلقه برخاستند. در زمینهی طبیعیات نیز عالَم طبیعت را قابل درک دانستند و وظیفهی انسان را کشف قوانین طبیعت و فائق آمدن بر مجهولات برشمردند.
سپس در قرن نوزدهم پارادایم انتقادی ضمن باور به مادهگراییِ دیالکتیکی، تحلیل طبقاتی و ساختارگرایی زمینهی جدید را در نحوهی نگرش به اجتماع انسانی فراهم آورد و بذرهای ادبیات و هنر متعهد را در خود کاشت. هدف متفکران این پارادایم، کشف ساختارها و لایههای زیرین نابرابریهای اجتماعی و انتقاد جدی به همهی بیعدالتیهای موجود در روابط انسانی بود. پارادایم انتقادی معتقد بود که طبیعتِ واقعیتِ اجتماعی بر دیالکتیک استوار است. حال برای شناخت واقعیت اجتماعی، باید ساختارهای اساسی پنهانی را که موجب پیدایی و تثبیت طبقات اجتماعی شده را بیابد و ایدئولوژیای که باعث تداوم آن است بشناسد. از نظر این پارادایم، انسانها بهسرعت در برابر ایدئولوژی نظام حاکم فریب میخورند. این فریب بهواسطهی ساختارهای اجتماعی است که انسانها را از آنچه انجام میدهند غافل میکند. در این حالت انسانها دیگر کنترلی بر زندگی خود ندارند و نیروهای بالقوهی خود را زایل میکنند.
پارادایم انتقادی معتقد بود که زمان و مکان و شرایط فرهنگی و تاریخی، اندیشه و کردار انسانها را شکل میدهد. اما آنان در درون این ساختارهای اجتماعی این توانایی را دارند که به درک نوینی دست یابند تا این ساختارها، روابط و قوانین را تغییر دهند. این پارادایم به انسان یاری میرساند که نقش تاریخی خود را درک نموده، آگاهی واقعی یافته تا جهان پیرامون خود را تغییر دهد. پارادایم انتقادی به ارزشداوری باور داشت و آن موضعی را موجه میدانست که در جهت ادراک و برطرف نمودن بیعدالتیها بود. این رهیافت تداوم نظریات مارکس (1883ـ1818) بوده و توسط لوکاچ (1969ـ1903)، گلدمن (1970ـ1913)، آدورنو (1969ـ1903)، مارکوزه (1979ـ1898)، هابرماس (1929) و بوردیو (2002ـ1930) تداوم یافت.
اگزیستانسیالیسمِ سارتری را میتوان مهمترین زمینهی فکری و فلسفی برای تئوریپردازی برای اشاعهی ادبیات متعهد در قرن بیستم دانست. سارتر که وجود را بر ماهیت مقدم میداند اعتقاد راسخی به آزادی انسان دارد. از نظر او ریشهی آزادی در وجود خود انسان است. در واقع انسان خود آزادی است. سارتر پا را از این نیز فراتر میگذارد و انسان را محکوم به آزادی و مسئول تمامی رفتار خویش میداند. از نظر سارتر انسان در این جهان رها شده است پس انسان با آزادی کامل باید به ساخت و ساز خویش بپردازد. او انسان را برابر با عملی که انجام میدهد میداند. انسان مختار است که بردگی یا سروری را برگزیند و به هیچ عنوان سرنوشت خود را نمیتواند بازیچهی دست عوامل خارجی بداند. همین آزادی برای انسان مسئولیت میآورد و این مسئولیت باعث میشود که انسان نتواند از کنار مسائل به راحتی عبور کند. در واقع او در قبال خود و جامعهی خویش دارای مسئولیت است. در نظر سارتر آگاهی انسان مسئولیت او را دوچندان میکند.
مهمترین نظرات سارتر دربارهی ادبیات متعهد در کتاب ادبیات چیست؟ مطرح میشود. او در این کتاب به مسئلهی تعهد و التزام در ادبیات تأکید میکند و آن را اصل اساسی ادبیات بهشمار میآورد. سارتر برای نویسنده مسئولیت بالایی قائل میشود؛ مسئولیت در برابر مردم. از این رو نوشتن را کنشی اخلاقی میداند. او ذات عمل نوشتن را تعهدآور میداند. سارتر معتقد است چیزی که نویسنده باید نشان دهد بدیهاست که همراه با خود پیشنهاد دگرگون کردن را نیز دارد. در واقع سارتر از نویسندهای که چشم خود را بر مصائب و مشکلات جامعهی خود میبندد و با سادهلوحی، امیدواری و خوشبینی کاذبی را در افراد جامعهاش زنده میکند، به شدت انتقاد میکند چرا که مخفیکردن پلشتیها از سوی نویسنده خیانت به جامعه است. به گفتهی سارتر «وظیفهی نویسنده است که کاری کند تا هیچکس نتواند از جهان بیاطلاع بماند و هیچکس نتواند خود را از آن مبرا بداند» (رحیمی، 1394: ص 20). در نتیجه نویسنده موظف است نسبت به شرایط سیاسی و اجتماعی زمانهی خود حساسیت نشان دهد و کاملاً در فضای موجود در جامعه زیست کند. او باید همچون آیینهای باشد که کژیها و ناراستیهای مردم را به رخشان بکشد و آنها را از خواب غفلت بیدار کند. سارتر آثار نویسندگان بیدرد را که برای خود مینویسند، مردود و فاقد هر گونه اهمیتی میشمارد. به باور سارتر عمل نوشتن کاری اجتماعی است نه فردی. او حتی نویسندگان بیطرف را نیز بینصیب نمیگذارد. او آنها را طرفدار ستم و ستمگر میداند. البته باید یادآوری کرد که سارتر از نویسندگان به ظاهر متعهد که با دوری جستن از کنش سیاسی و اجتماعی، صرفاً به حمایت از ستمدیده تظاهر میکنند به شدت انتقاد میکند. او نویسندهی متعهد را عجین با سیاست و حاضر در صحنههای مهم اجتماع میداند. به واقع میتوان گفت نویسندهی مطلوب سارتر پا را از عمل نوشتن صرف فراتر میگذارد و وظیفهی روشنفکر آگاه را برعهده میگیرد. در واقع وظیفهی نویسندهی امروز روشنگری در عرصهی سیاسی و اجتماعی است. «هنرمندان دوران گذشته ممکن بود در برابر زور و استبداد سکوت کنند اما نیروهای استبداد امروزه به راه تکامل رفتهاند و در برابر آنها سکوت و حتی بیطرفی درست نیست» (کامو، 1348: ص 59).
نویسنده ـ روشنفکر آگاه کیست؟
در تعریف روشنفکر آگاه میتوان گفت که او کسی است که موقعیت جمعی را بر موقعیت و منافع فردی ترجیح میدهد، از خود و خانوادهاش برای نیل به حقیقت درمیگذرد، صدای رسای ستمدیدگان جامعه است، حقیقت را با هیچ چیزی معامله نمیکند، منتقد شرایط موجود و تلاشگر برای رسیدن به شرایط موعود است و پیوسته خواستار برقراری آزادی بیان، قلم و اندیشه است. بنابه گفتهی بندا روشنفکران واقعی افرادی هستند که حامی معیارهای ابدی حقیقت و عدالتی به شمار میآیند که خصوصاً به این جهان تعلق ندارند. «از این رو وصف مذهبی بندا بیانگر رجحانی است که او برای شأن و نقش روشنفکران در مقابل عوام قائل میشود. مراد از عوام انسانهایی معمولی است که درصدد کسب منافع مادی، ترفیع موقعیت شخصی، و در صورت امکان، برقرار کردن ارتباطی نزدیک با قدرتهای دنیوی هستند. از نظر او، روشنفکران واقعی کسانیاند که فعالیتشان علیالاصول اهدافی کاربردی را تعقیب نمیکند، کسانی که لذت را در تجربهی کاری هنری، علمی، و یا تعمق متافیزیکی، و به طور خلاصه در تصرف برتریهای غیرمادی جستوجو میکنند، و به عبارتی میگویند: قلمرو من قلمرو این جهانی نیست... روشنفکران واقعی فقط زمانی خودشان را مییابند که به ترغیب و تحریک احساسات تند و شدید متافیزیکی و اصول بیغرضانهی عدالت و حقیقتجویی درصدد انکار فساد، دفاع از ناتوانان و ستمبران، و مبارزه با قدرت نامشروع و ستمپیشه برآیند... روشنفکران واقعی باید این معنا را بپذیرند که ممکن است در هنگام خطر سوخته، تبعید، یا مصلوب شوند. آنها نماد شخصیتهای برجستهایاند که بر پیشانیشان مهر سرکشی خورده و از نگرانی در مورد حاصل عملی کار خویش فاصله گرفتهاند. بنابراین، با چنین ویژگیهایی، تعداد و رشد روزمرهی آنها نمیتواند زیاد باشد. آنان باید افرادی بسیار دقیق، برخوردار از شخصیتهایی استوار و، از همه مهمتر، افرادی باشند که تقریباً همیشه با وضع موجود مخالف و در حال ستیزند» (سعید، 1392: صص 43 ـ 44 ـ 45).
روشنفکر آگاه هیچگاه در برج عاج نمیماند، خلوت نمیگزیند و خود را غرق در مسائل عجیب و غریب و رمزآمیز نمیکند. روشنفکر آگاه میتواند در قالب یک وکیل، فعال مدنی، معلم، استاد دانشگاه، کارگر و دهها شغل دیگر نقش روشنگرانه خود را ایفا کند. هر چه در جامعهای از چنین افرادی کاسته شود نشان از وجود خودخواهی، نفعپرستی و جُبن در بین افراد آن جامعه دارد.
حال درهمآمیختگی عمل نوشتن و روشنفکری آگاهانه آمیزهی شگفتی است که صرفاً از عهدهی نویسندگان بزرگ برمیآید؛ آنها که قلم خود را نه برای سود و منافع مالی و شخصی بلکه برای حق و حقیقت به کار میاندازند. آنها از پس دشواری زندگی مادی در قلمروی تنازع برای بقا، با گذشتن از جلوههای ظاهرفریب زندگی، دل به دنیایی دارند که در جهان اثرشان میآفرینند تا در عالم واقع تغییری را هر چند اندک و دیرهنگام به نظاره بنشینند. «در روح آدمی جنبههای پست، و در اجتماع آدمیان نابهسامانیها و آلودگیها میتوان یافت. برای هنرمند منعی نیست که در این وادی قدم گذارد. نبرد با پلیدی و تاریکی مستلزم شناختن پلیدی و تاریکی هم هست. در اینجا هنرمند باید ثابت کند که دشمنِ سیاهیهاست و به قصد شکست آنها به میدان آمده است، نه به قصد تجلیل آنها» (رحیمی، 1349: ص 148).
نویسنده ـ روشنفکر آگاه از مواجههاش با زندگی یا رنج دیگری مینویسد و طرف حق را که همیشه هواخواهانش کمشمار است میگیرد. شاید بهواسطه این آرمانخواهیاش تنها بماند اما حق را، حقیقت را و انسان را قربانی شهوت حضور در جمعِ نامحرمان نمیکند. نویسندگیِ حقیقی رنج است، رنج زایش، رنج اعتراف به پلشتیها، رنج دردهای جانکاه. این رنج کشیدن حقیقیِ او برای انسان، از او موجودی بدون آز، سبک و عاری از روی و ریا میسازد. بدین گونه نویسنده ـ روشنفکر آگاه، در خلوت مقدس خود در تلاش خواهد بود تا اثری بیافریند که دیگران و خود را شفاف و بیغش بنماید. نویسنده ـ روشنفکر آگاه هیچگاه عافیتطلب نخواهد بود. «دوران هنرمندان آرمیده بهسر رسیده است. ولی باید مرارتها را طرد کرد. این وسوسه در هنرمند هست که خود را تنها حس کند. چه بسا که این نکته را با خوشحالی رذیلانهای در برابرش با فریاد بازگو کنند. اما هنرمند به هیچ وجه تنها نیست. هنرمند در میان همگان است. نه برتر از آنهاست و نه فروتر، بلکه درست در ردیف همهی کسانی است که کار میکنند و در مبارزهاند. رسالت هنرمند در برابر، بازکردن درهای زندانها و سخن گفتن از شوربختی و نیکبختیِ همگان است» (کامو، 1348: ص 65).
در جهانِ فریب امروز، چه بسا نانویسندگانی پیدا میشوند که با نشستن بر جایگاه نویسندگان واقعی و غصب بهناحق جای آنها خود را در قامت نویسنده ـ روشنفکر آگاه به جامعه مینمایانند. آنها که بدل نویسندگان حقیقی هستند همواره چهرهای بهظاهر معترض به خود گرفته و فریادهای توخالی سر میدهند از طرفی با صاحبان قدرت و پول دمخور و از طرفی فریاد واآزادیها سر میدهند. آنها در خلوت خود، به چیزی جز پول، شهرت و مقام نمیاندیشند. اما در سطح عمومی خود را ناراضی و ستمدیده نشان میدهند. آنها دست در دست قدرت حاکمه در حال تهی کردن ادبیات و هنر از مفهوم واقعی آن هستند. یکی از مواردی که این روشنفکران بدلی به آن توسل میجویند سیاسیکاریهای نخنماشده است. مثلاً آنان اثری مینویسند یا روی صحنه میبرند که مثلاً از فلان شخص و مقام حکومتی یا فلان موقعیت اجتماعی پیش آمده انتقاد میکند و با اینهمانی آن شخص با موقعیت، به ظاهر خود را نویسندهای متعهد جا میزند. او دائماً از سانسور و سختگیریها سخن میگوید. این در حالی است که مردم عادیِ جامعه تحلیلهای به مراتب عمیقتری از جامعهی خود میتوانند به دست دهند. این افراد کسانی هستند که میکوشند نویسندهی واقعی را از جامعه دور و آثار آنها را مطرود کنند و از جلوی چشم مخاطبان دور نگه دارند.
در شرایط نامساعد سیاسی و اجتماعی نانویسندگان خود را در قالب نویسنده ـ روشنفکر آگاه جا میزنند و مخاطب را که از پشت پردهی زدوبند آنها بیخبر است و فکر میکند که مخاطب هنری اصیل و معترض است میفریبند. نانویسندگان دارای خط فکری معینی نیستند. آنان در هر زمانی به رنگ و بویی درمیآیند. در واقع میتوان گفت که آنان فاقد اندیشهاند و کاسبکاران بازاریای هستند که در کسوت نویسنده ـ روشنفکر آگاه خود را جا زدهاند. آنان عموماً آثارشان را با تبلیغات کاذب به معرض دید میگذارند. خطری که این افراد برای هنر یک جامعه دارند به مراتب بیشتر از افرادی است که صرفاً در بازار هنر مشغول به تجارت هستند. چراکه تکلیف مخاطب با این افراد روشن است اما نانویسندگان با عوض کردن مداوم پوستهی ظاهری مانع از شناخت خود میگردند. از این رو بر مخاطبان ادبیات و هنر است که فریب این نانویسندگان را نخورند و پیجوی هنر اصیل باشند. همانطور که نویسنده باید آگاه باشد مخاطب هنر نیز باید آگاه و کنشگر باشد. او باید بدون اینکه تحت تأثیر تبلیغات کاذب باشد بکوشد ادبیات و هنر اصیل را بیابد و فریب بدلها را نخورد اگرچه بدلها حرفهای به ظاهر زیبا، افراطی و متهورانه میزنند.
منابع
ـ برینتون، کرین، کریستوفر، جان، وولف، رابرتلی، تاریخ تمدن غرب و مبانی آن در شرق، جلد دوم، ترجمه: پرویز داریوش؛ کتابخانهی ابنسینا، تهران، 1340
ـ رحیمی، مصطفی، در جستوجوی بشریتی بینقاب، نوشتههایی از سارتر و در باب سارتر؛ نشر نیلوفر، تهران، 1394
ـ سعید، ادوارد، نقش روشنفکر، ترجمهی حمید عضدانلو؛ نشر نی، تهران، 1392
ـ کرباسیزاده، سلیمانی دهنوی، فاطمه، مبانی روشنگری در اندیشهی روسو، حکمت و فلسفه سال چهارم، شماره چهارم، زمستان 1387، صص 27 ـ 44
ـ کامو، آلبر، هنرمند و زمانهی او، به نقل از هنرمند و زمانهی او، ترجمه: مصطفی رحیمی؛ انتشارات نیل، تهران، 1348
ـ رحیمی، مصطفی، یأس فلسفی؛ کتاب فرمند، تهران، 1349