معرفی نمایشنامهنویس
دوشان کواچویچ
نگارنده: فاطمه خسروی
دوشان کواچویچ، نمایشنامهنویس و کارگردان، 12 جولای سال 1948 در صربستان به دنیا آمد. او فارغ التحصیل مدرسه دستور زبان است و مدرک کارشناسیاش را در سال 1973 در رشته دراماتورژی از دانشگاه بلگراد گرفتهاست. کواچویچ از سال 1973 به مدت پنج سال در سمت دراماتورژ در تلویزیون بلگراد کار کرد و از سال 1998 کارگردان هنری تئاتر زوِزدارا است. او در سال 2003 اولین فیلم سینمایی اش (حرفه ای) را کارگردانی کرد.
دوشان کواچویچ در صربستان به فعال بودن نامور است. کمدیهایش به 17 زبان ترجمه شدهاند اما کارش تا اواسط دههی 90 به زبان انگلیسی در دسترس نبود. یکی از نمایشنامههایش، جاسوس بالکان، که اجرایش با اعتراضات میدان تیان آن من در پکن مصادف شدهبود با دخالت مقامات متوقف شد.
کواچویچ یک سلطنتطلب شناخته شده و عضو شورای پادشاهی الکساندر کارادوردویچ است. او همچنین از اعضای آکادمی علوم و هنرهای صربستان است و مدتی به عنوان سفیر صربستان در لیسبون پرتغال خدمت کردهاست.
از جمله کارهای برجستهی این نمایشنامهنویس و کارگردان میتوان به فیلمنامهی زیرزمین و نمایشنامهی حرفهای اشاره کرد.
فیلم زیرزمین محصول سال 1995 و برندهی نخل طلایی جشنواره فیلم کن است. نمایشنامهی حرفهای در سال 1990 به نگارش درآمد و فیلمی براساس این نمایشنامه و با همین عنوان در سال 2003 ساخته شد. حرفهای به تاریکترین لحظات تاریخ صربستان در قالب کمدی اشاره دارد. این نمایشنامه برای اولین بار از سوی نشر یکشنبه با ترجمهی نگارندهی این مطلب در دست چاپ است.
بخشی از نمایشنامهی حرفهای
لوک: فکر میکنم امروز دیگه کار زیادی انجام ندم... وقتی اونا اخراجم کردن، نگهبانیِ شب رو تو یه فروشگاه بهم پیشنهاد دادن. اما، دیگه نمیتونستم تاریکی و دزدهارو تحمل کنم. به علاوه، وقتی آدمایی توی حکومت از قبل کلی چیز ارزشمند رو دزدیدن، دیگه نمیخوام دزدهای بیچاره رو تعقیب کنم.
خودش: چند وقته پشت تاکسی میشینین؟
(لوک مکث کرد. در سکوت بهم نگاه کرد. دوباره به آرامی لیوانش رو پر کرد.)
راوی: فکر کردم صدام رو نشنیده بنابراین سوالم رو تکرار کردم.
خودش: چند وقته پشت تاکسی میشینین؟
لوک: از وقتی که دوستای شما به قدرت رسیدن.
خودش: دوستام؟
لوک: بله. درست شنیدین.
خودش: اما کدوم «دوستام» رفیق لوک؟
لوک: اونایی که الان به حکومت وصلن. آدمای جدید. آدمای باهوش و قابل اطمینان. فقط دوس دارم بدونم اونا چطوری میتونن اینقدر بیگناه به نظر برسن؟ ممکنه اونا غریبه باشن؟