در حال بارگذاری ...
...

نقد نمایش خنکای ختم خاطره

پروپاگاندایی که مؤثر واقع می‌شود

 نمایشنامه‌نویس و کارگردان: حمیدرضا آذرنگ

هومن نجفیان

خنکای ختم خاطره از خاطره‌ای می‌گوید که با خاتمه یافتن آن خنکای خوشایندی احساس می‌شود. آن خاطره خوشایند چیست؟ نمایش خنکا ...که به علت طولانی بودنش به واژه نخست آن بسنده‌کردم درباره‌ی شهیدی است با قلبی تپنده به نام یوسف که مأموران بنیاد شهید نام خانوادگی‌اش را نمی‌دانند و می‌خواهند با جستن خانواده‌هایی که در جست‌وجوی فرزندان جاویدالاثر خود هستند او را شناسایی کنند.

جاویدالاثر یعنی چه؟

این ادبیات پس از پایان جنگ نابرابر هشت‌ساله در جمهوری اسلامی ایران به شهدای مفقودالاثری گفته‌شد که برای دفاع از عزت و شرافت میهن اسلامی در مرزهای این کشور جانانه جنگیدند و پیکر پاکشان به وطن بازنگشت» (ویکی جاوید. جاویدالاثر عباس کهن).

نمایش از همان آغاز دوپاره است. شهیدی با قلب تپنده بیشتر در ادبیات رئالیسم جادویی قابل‌فهم است اما خانواده و جویندگان (مأموران بنیاد شهید) در جهان واقعگرایانه می‌زیند؛ اگرچه برخی از این خانواده‌های شهید سلوک ویژه‌ای دارند که با استدلال چوبین منطقیان سازگار نیست و به همین علت مأموران بنیاد شهید نمی‌توانند رفتار این خانواده‌ها را بفهمند. نمایش خنکا و حمید آذرنگ از تماشاگرانش می‌خواهد تا این سلوک را بفهمند؛ اما این فهم‌پذیری نه با استدلال منطقی بلکه با هیجانات عاطفی میسر می‌شود.

ازاین‌رو نمایش آذرنگ نمایشی خاص است و این نمایش خاص بر سرشت تماشاگر خود تأثیر عاطفی می‌گذارد. از سوی دیگر آذرنگ می‌کوشد. تا با پروپاگاندای خویش هیجان مطبوعی در تماشاگر ایجاد کند و تماشاگر با کوبیدن دست‌هایش، به او واکنش نشان می‌دهد.

آذرنگ به‌گونه‌ای رفتار می‌کند که تماشاگر به هیجانات عاطفی خانواده‌های شهید نزدیک شود اما رندانه می‌کوشد تا مأموران رفتاری سرد نسبت به خانواده‌ها نشان دهند. ازاین‌رو تماشاگر جذب احساسات خانواده‌های شهید می‌شود و مأموران را دفع می‌کند.

 نمایش آذرنگ بومی و تماشای آن مبتنی بر تماشاگر بومی است. تماشاگری که زیست متفاوتی دارد و به‌گونه‌ای احساس می‌کند خانواده‌های شهید حرف دل او را می‌زنند. حرف خانواده‌ها این است: شما اداری‌ها ما را نمی‌فهمید، شما دچار بوروکراسی و روزمره‌گی شدید. شنیدن این حرف برای تماشاگر خوشایند است، تماشاگری که نسبت به بوروکراسی، جهان اداری، روزمره‌گی مدیران دولتی و قانون‌محوری و نادیده‌گرفتن احساسات انسان معترض است. تماشاگر غیربومی این مؤلفه‌ها را نمی‌شناسد. او این جهان اداری و آسیب‌های بی‌شمار آن را همانند تماشاگر بومی تجربه نکرده است. آذرنگ هوشمندانه درد خانواده‌های شهید را با تماشاگر گره می‌زند و از آن‌ها قهرمان مقاومت می‌سازد.

او با خوانشی دوگانه: قهرمان خانواده شهید، ضدقهرمان مأموران؛ خیر خانواده‌ها و شر مأموران را فرافکنی می‌کند. او در بین توده‌های مردم، تماشاگر و خانواده‌های شهید یک کهن‌الگو ایجاد می‌کند که این‌ها مورد هجوم هستند. این مؤلفه‌های پروپاگاندای آذرنگ است.

اما به گمان من خنکا تئاتر نیست. خنکا نمایش است. تماشاگر به‌خوبی می‌تواند احساس و عواطف خانواده‌های شهید و حتی خانواده اکبر میرزایی که خانواده شهید نیست اما برای درمان فرزند سرطانی‌اش خواهان آن است که به‌عنوان خانواده شهید پذیرفته شود و از مزایای خانواده شهید بودن برای درمان فرزندش استفاده کند و خدعه می‌کند را به‌عنوان خیر می‌پذیرد اما رفتار سه مأمور و حتی استدلال‌های منطقی آن‌ها و جواب نه آنان به خانواده اکبر میرزایی را هرگز نمی‌پذیرد...

 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی 232 مجله‌ی نمایش بخوانید.