گفتوگو با پیمان زند
این روزها فرصتی برای حرف زدن نداریم
جواد متین
پیمان زند نویسنده و کارگردان تئاتر، مجری برنامههای شبانه تلویزیون بوشهر و مدرس دانشگاه در رشتههای مدیریت هنری و مدیریت رسانه، کارشناس ارشد ادبیات هنرهای نمایشی و فوق لیسانس مدیریت اجرایی از دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر است. او تاکنون اجرای نمایشهای «خاک و خورشید»، «ماه منیر»، «روزگارمان را باد برد» و «ماممان میهن» را در کارنامه خود ثبت کردهاست و این روزها پس از سیزده سال با نمایش «حسنک کجایی» به صحنه برگشته است.
بعد از سیزده سال این روزها یک بار دیگر نمایشی را روی صحنه بردهاید چرا بعد از سیزده سال؟ در این سالها مشغول چه کارهایی بودید؟
چیزهایی که موجب شد من سالها از تئاتر که روزگاری عشق و زندگیام بود فاصله بگیرم، حوادثی بود که در آخرین نمایشام یعنی «روزگارمان را باد برد» برای من پیش آمد. در حین اجرای این نمایش برق سالن قطع شد، ظاهرا میان مسئولین درگیریهایی بود. آن زمان میان انجمن نمایش و مدیر ارشاد وقت فاصله و اخلافاتی ایجاد شده بود که متاسفانه با کار من تسویه شد. لجبازیهایی وجود داشت که به نوعی من و گروه اجرایی من تاوان آن را پرداخت کردیم. وقتی همه اینها را کنار هم قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که باید از صحنه تئاتر جدا شوم و به زندگیام برسم. این فرصتی شد که درس بخوانم و بتوانم در زندگی شخصیام به لحاظ مادی کمی خودم را جمعوجور کنم. میدانستم تئاتر برای من و زندگی شخصیام پول نمیشود. همچنین میدانستم زندگی سخت است و باید خود را برای روزهای سختتر زندگی آماده کنم. اینها دلایلی بود که من به ناچار سالها از صحنه تئاتر فاصله گرفتم.
کمی از نمایش «حسنک کجایی» صحبت کنید. ایده اصلی این نمایش از کی و کجا در ذهن شما ایجاد شد؟
ایده اصلی نمایش «حسنک کجایی» به سال 86 برمیگردد. همیشه به دنبال فرصتی بودم که آن را اجرایی کنم. با توجه به اینکه این نمایش آپارتمانی است، میدانستم مشقتهای خاص خودش را دارد و به دنبال فرصتی بودم که کار را شروع کنم. در سال 95 دوستان عزیزی را دور هم جمع کردم، متن را بازخوانی کردیم و یک جورهایی خدا به من کمک کرد تا توانستم آن را به روی صحنه ببرم.
چرا روند تمرین و تولید این اثر اینقدر طولانی شد؟ همان طور که میدانید یکی از مسائلی که در اقتصاد هنر مورد توجه قرار دارد مدت زمان طولانی تولید اثر است که اگر زیاد شود مقرون به صرفه نیست.
من معتقدم تئاتر یک برش از جریان زندگی است و اگر بخواهیم به این جریان باورپذیر و واقعی از زندگی برسیم نیاز به تمرین و ممارست بیشتری داریم. وقتی ما تمرین نمایش «حسنک کجایی» را شروع کردیم خیلی از همکارانمان هم شروع به کار کردند و امروز بعد از دوسال که ما آن را اجرا کردیم، آنها نمایش چهارمشان روی صحنه است. ما گروههایی داریم که زمان اجرایشان از زمان تمرینشان بیشتر است. به نظر من در این فرایند تئاتر به درستی شکل نمیگیرد، مگر در بخش حرفهای که همه عوامل اعم از بازیگر، کارگردان، نویسنده حرفهای هستند و کار خودشان را بلدند. شاید میتوانستیم در دو ماه این اثر را تولید کنیم، اما همانطور که میدانید شهرستان مشکلات خاص خودش را دارد. شما انقدر در حوزه بازیگری، نویسندگی و کارگردانی پتانسیل ندارید که بتوانید با این سرعت کاری را تولید کنید. بنابراین برای اینکه تولید اثری باورپذیر باشد نیاز به تمرین دارد. من اعتقادم بر این است که نمایشی که زیر شش ماه تولید شود تئاتر نیست بلکه تنها یک شوخی است. گروهی که در شهرستان با یک تیم غیر حرفهای ـ نه به معنای سواد و تلاش مداوم بلکه به معنای شغل تئاتر ـ نمایش تولید میکند چطور میتواند یک ماهه اثری را به اجرا بگذارد که تماشاگر راضی باشد؟پس بی شک برای رسیدن به این فضا نیاز به سختی و تمرین است و بازیگر باید پوست بیندازد تا تماشاگر نقشآفرینی او را باور کند. این روزها اغلب میبینیم بازیگر روی صحنه میآید درصورتی که هنوز دیالوگ خود را حفظ نکردهاست. میزانسنها هنوز کامل نشده، اصرار به اجرا دارند. به نظر من اینگونه کارکردن اصلا خوب نیست. این موضوع موجب میشود تماشاگر خسته شود و تئاتر را رها کند.
ما مجموعهای داریم به نام تئاترشهر که باید مدام نمایش در آن اجرا شود. از سوی دیگر نمایش برای اجرای عموم مردم نیاز به تولید آثار فاخر روشنفکرانه ندارد. چطور میتوان این دو موضوع را با هم جمع کرد؟
باید توجه داشته باشید که تئاتر با موسیقی و سینما خیلی فرق دارد. شما فکر نکنید که تماشاگر تئاتر عام است. اتفاقا کسی که تئاتر را از میان هنرها انتخاب میکند، خاص است. تماشاگر تئاتر تماشاگر باسوادی است. کسی که برای تماشاگر باسواد اثر تولید میکند باید خیلی به این مسئله دقت داشتهباشد. من روی کمیت و کیفیت خیلی حساس هستم. در کارنامه کاریام تعداد کمی نمایش وجود دارد. آثاری را که روی صحنه بردهام شاید از تعداد انگشتان یک دست هم بیشتر نشود، از طرفی سیزده سال سکوت کردهام و هیچ اثری را روی صحنه نبردهام صرفا برای اینکه تولید ضعیفی برای مخاطبانم نداشته باشم. دلیل نمیشود بهخاطر اینکه اینجا مجموعه تئاتر شهر وجود دارد هر شب اجرای تئاتر داشته باشیم اما بیکیفیت. وقتی میبینم ترافیک است و سالن برای اجرا گیرنمیآید این سوال در ذهن من ایجاد میشود که یعنی ما این همه هنرمند تئاتر داریم؟ آیا کسی به آنها کمک میکند؟ روی فعالیت آنها نظارت میکند؟ الان متاسفانه بحث آموزش و کار علمی انجام نمیشود. اگر بخواهیم همین روال را در پیش بگیریم تماشاگر ما از آن چیزی که به نام تئاتر به او نشان میدهیم خسته میشود در نتیجه تئاتر را رها میکند.
نمایش «حسنک کجایی» به چه مسائلی در جامعه میپردازد و شما چه مسائلی از جامعه جهان معاصر را دستمایه کار خود قرار دادهاید؟
نمایش «حسنک کجایی» داستان روزمره زندگی همه ما آدمهاست. همه ماهایی که در زندگی شخصیمان همیشه رفتارها، شکها و اتفاقاتی را به همراه داریم. متاسفانه این جامعه هرچه بیشتر رنگ نو و ماشینی به خود میگیرد این تردید هم بیشتر میشود. تردید به آدمها، اتفاقات و رویدادها بیشتر میشود. انگار آدمها از آن صداقت فاصله گرفتهاند. تمام تلاش ما در این نمایش این است که به این صداقت و باور برسیم. نمایش ما از زنگ تلفنی آغاز میشود که حسنک را تاسرحد جنون و قتل میبرد. این شک و تردید همیشه به همراه بشر بوده و هست.
پس شما مسئله اصلی آدمها در جهان معاصر را شک و تردید و عدم صداقت میدانید؟
بله، شک در زندگی همه ما آدمها وجود دارد. شک به فرزند، شک به همسر، به دوستمان و حتی شک به خودمان وجود دارد. انگار هرکسی که اطراف ما است، به گونهای در تلاش است به ما دروغ بگوید. مخصوصا این روزها در فضای مجازی این شک بیشتر هم شده است. حسنک کجایی تلاش میکند موشکافانه به سمت این آدمها برود و زندگی آنها را تحلیل کند و روی مسائلشان بحث کند...
ادامهی این گفتوگو را میتوانید در شمارهی 233 مجلهی نمایش بخوانید.