گفتوگو با داور برقی نمینی
هنرمند در تمام عمر هنرمند است
مرجان سمندری
داور نمینی نامی آشنا است برای هر آن کسی که در وادی تئاتر مشغول به فعالیت است. اگر با او سلام و علیکی داشتهباشید متوجه میشوید دل بزرگی دارد که با عشق، از آدمها و کاری که میتواند برای آنها انجام بدهد صحبتمیکند. بیش از 30 سال است که در جریان تئاتر خصوصا بخش بینالملل فعالیت میکند... امروز وقتی از تئاتر حرف میزند چنان احساس شادمانی میکند که میگوید: «اگر یکبار دیگر به دنیا بیایم باز هم وارد تئاتر خواهم شد...»
از چه زمانی وارد عرصه هنر به خصوص تئاتر شدید و چگونه فعالیتهای خود را در این وادی آغاز کردید؟
راستش را بخواهید من خودم هم نمیدانم چطور وارد تئاتر شدم. در انجمن پیشاهنگی دبیرستان، فعالیتهای هنری خصوصا تئاتر انجام میشد که من هم عضو آن انجمن شده بودم و به اتفاق سایر بچهها با مسئول آن انجمن تئاتر تمرین میکردیم و به مناسبتهای مختلف آن را اجرا میکردیم. تقریبا میتوانم بگویم از آنجا بود که به تئاتر علاقهمند شدم.
بعد از اینکه دبیرستان را به پایان رساندید همچنان به فعالیتهای خود در این زمینه ادامه دادید؟
نه متاسفانه، بعد از پایان تحصیلات دوره دبیرستان رابطهام با تئاتر قطع شد. فکر هم نمیکردم یک روزی دوباره به تئاتر برگردم و به نوعی سرنوشتم در این وادی رقم خورده باشد.
پس چه کار میکردید؟
وارد وزارت راه شدم. آنجا کارهای جهادی میکردم. بعد از مدتی که در این وادی فعالیت کردم دوباره وارد بخش تئاتر شدم و در دوران مدیریت طه عبدخدایی در مرکز هنرهای نمایشی مشغول به فعالیت شدم.
آن زمان تازه مرکزهنرهای نمایشی تاسیس شدهبود. شما آنجا چه کارهایی میکردید؟
مدتی بعد از اینکه فعالیتهایم را در مرکز آغاز کردم جشنواره تئاتر فجر شروع به کار کرد و از آنجا که من پیشزمینه و تجربههایی داشتم، گروههای تئاتر خارجی را در کشورهای همسایه مثل جمهوری آذربایجان، ارمنستان، تاجیکستان و... پیدا میکردم و با اتوبوس و قطار برای اجرا در جشنواره میآوردم. آن زمان هنوز مثل امروز شرایطی فراهم نبود که بتوانیم با هواپیما این جابهجاییها و کارها را انجام بدهیم. شاید باورتان نشود گاهی دو روز در مرز جمهوری آذربایجان مینشستم تا درهای آهنی مرزها را باز کنند تا بتوانم وارد این کشور شوم و هماهنگیهای لازم را انجام بدهم و گروهها را به ایران بیاورم و بعد با چه سختی وقتی کارشان در جشنواره تمام میشد دوباره آنها را به کشورشان برمیگرداندم. این کار با وجود سختیهایی که داشت خیلی برای من جذاب بود زیرا خود من هم تازه با این مقوله آشنا شده بودم و جوان و خستگیناپذیر بودم، به همین خاطر با تمام توانم هرکاری که از دستم برمیآمد انجام میدادم. خلاصه میخواهم بگویم بخش بینالملل جشنواره تئاتر فجر از اینجا آغاز بهکار کرد و تا آن زمان ما در جشنواره تئاتر چیزی به نام بخش بینالملل نداشتیم. بعد از مدتی به تالار وحدت رفتم و یک مدت کوتاهی با این مجموعه همکاری داشتم؛ آن زمان هنوز تالار وحدت زیرمجموعه مرکز هنرهای نمایشی بود. بعد کمکم کار من بیشتر شد و در بخش بینالملل ماندگار شدم و تا امروز که در خدمت شما هستم در فستیوالهای بسیار سنگین با شرایط خاص حضور داشتهام و فعالیت کردهام. بعضی اوقات هم با گروههایی که میخواستند برای اجرا به کشورهای مختلف بروند، همراه شدم. مدتی هم با دکتر بهروز غریب پور در اپرای عروسکی رستم و سهراب همکاری میکردم و برای ساخت و آمادهسازی آن به اتریش و وین رفتم. درواقع عضو گروه آران شدم و به عنوان مشاور طراحی صحنه آنجا فعالیت میکردم و در کشورهای مختلف از جمله ایتالیا، جمهوری چک، فرانسه و شهرهای کشورمان مثل مشهد مقدس، گرگان و... همراه گروه اجرایی بودم. از طرفی یک گروه بزرگ تعزیه را هم تدارک دیدم و به نیویورک بردم.
فرمودید وقتی دبیرستان بودید تئاتر کار میکردید. آنجا معمولا چه کار میکردید؟
به عنوان بازیگر در تئاترهایی که قرار بود اجرا کنیم، بازی میکردم. البته باید بگویم من در آن مقطع، در چند دبیرستان در از جمله دبیرستان پیرنیا واقع در خیابان امیریه تهران درس خواندم که عمده این فعالیتهای من در این دبیرستان انجام شد.
یادتان هست اولین نمایشی که بازی کردید چه بود؟
نام اولین نمایشی که در آن بازی کردم خاطرم نیست ولی میدانم یک متن خارجی بود که خیلی برای ما که اولین بارمان بود تئاتر کار میکردیم سخت بود. یک آقایی به نام جنیدی رئیس پیشاهنگی ما بود که خودش ترتیب کارها را میداد و کار را هم کارگردانی میکرد. البته چندسال هم در تلویزیون در میانپردههای خانوادگی که به نام جنگ هفته ضبط و پخش میشد بازی کردم. بعضی جاها هم مخصوصا در جشنوارههای موسیقی به عنوان مجری حضور داشتم. یادم میآید که هنوز دبیرستان نرفته بودم که یکپارچه از خانه میآوردم و آن را جلوی خانه خودمان میبستم و بچههای همسایه را دور خودم جمع میکردم و به اتفاق چند نفری از آنها تئاتر کار میکردیم. از همان زمان خیلی تئاتر را دوست داشتم.
تئاتر هم میدیدید؟
بله تئاتر هم میدیدم. اجازه بدهید یک چیز جالبی برای شما تعریف کنم. آن زمان مدرسه ما انجمن اولیا و مربیان داشت که معمولا مسئولین آن انجمن، بلیت اغلب تئاترهایی که در لاله زار روی صحنه میرفتند را میآوردند و به قیمت مناسب به دانشآموزان خوب میدادند که با پدر و مادرشان بروند و تئاتر ببینند. من اکثر تئاترها را دوست داشتم ببینم و با شوق برای دیدن آنها به لاله زار میرفتم. یادش بخیر وقتی این نمایشها را میدیدم اغلب فکر میکردم خودم هم بین آن بازیگرها هستم و روی صحنه بازی میکنم. آخرش هم قسمت من این بود که وارد تئاتر شوم و در همین وادی فعالیت کنم.
پس شما لاله زار و تئاترهایی که آن زمان، آنجا روی صحنه میرفت را هم دیده اید؟
بله، تقریبا اکثر تئاترهای آن موقع را میدیدم. از طرفی گاهی به تئاتر سنگلج هم که تئاتر قدیمی تهران است و نزدیک منزل ما بود میرفتم و نمایشهایی که با هنرمندی هنرپیشههای قدیمی امروز آنجا اجرا میشد را میدیدم. همانطور که گفتم خیلی جوان بودم. به دلیل شرایطی که بعد از کودتای 28 مرداد به وجود آمده بود در لالهزار تنها جامعه باربد، تئاتر پارس و تئاتر نصر فعال بودند. البته من بیشتر تئاترهای کلاسیک و جدی را دوست داشتم که خب بیشتر نمایشهایی که در لاله زار اجرا میشدند کمدی بودند. به هرحال آن زمان شرایط خاصی بود. تئاترشهر هنوز ساخته نشده بود. تالار وحدت هم اپرا داشت. غیر از آنها تالاری نداشتیم که در آن تئاتر اجرا کنند به همین خاطر بود که بعضی اوقات بعضی از این مدارس در مناسبتهای مختلف تئاتر اجرا میکردند و برخی از دانشآموزان علاقهمند به این حوزه مانند من هم در آن شرکت میکردند.
با توجه به اینکه میفرمایید آن زمان تئاتر میدیدید و در مدرسه هم تئاتر کار میکردید، چرا مثل خیلیها جذب گروههایی که تئاتر کار میکردند نشدید تا جدیتر تئاتر که مورد علاقه شما بود را دنبال کنید؟
به خاطر اینکه من خیلی زود ازدواج کردم و وارد عرصه زندگی شدم. درواقع من خیلی زود همه چیز را شروع کردم و وارد پروسه کار و زندگی متاهلی شدم و این مسئله باعث شد به ناچار از این فضا فاصله بگیرم. البته هیچ گاه تئاتر را فراموش نکردم ولی یک مقدار از آن دور افتادم. خودم همیشه میگویم مثل زورق شکستهای بودم که خودم را به دریا سپردم. ولی خوشبختانه دوباره وارد تئاتر شدم و حالا در تئاتر مانند سنگ زیرین آسیاب هستم. همیشه هنرپیشهها برای همه جالب هستند و همه با آنها مصاحبه میکنند و از کارهایی که انجام میدهند صحبت میکنند ولی بعضی آدمها مانند ما با آنکه کارهای سختی را در بخشهای مختلف از جمله همین بخش بینالملل انجام میدهند کسی آنها را در نظر نمیگیرد و اغلب فکر میکنند کارشان راحت است درصورتی که این طور نیست. همین الان که من در حضور شما هستم چند ماه است که کارها و هماهنگیها را برای جشنواره تئاتر فجر شروع کردهایم. به هر حال این کارها پروسههای خاص خودش را دارد و مطمئن باشید ایام برگزاری جشنواره حداقل ما بیست شبانه روز در فرودگاه و گمرک خواهیم بود تا هماهنگی کارها را انجام بدهیم. این کار باوجود همه سختیهایی که دارد برای من خیلی لذتبخش است و با عشق و علاقهای که دارم این کار را انجام میدهم. همه هم این را میدانند و هنوز هم جایگزینی برای من پیدا نکردهاند که بیاید و کار را یاد بگیرد. متاسفانه هرکسی هم که تاکنون آمده و به او آموزش دادهایم بعد از مدتی که دیده کار سختی است رها کرده و رفتهاست...
ادامهی این گفتوگو را میتوانید در شمارهی 233 مجلهی نمایش بخوانید.