تأثیر نمایش کمدی غربی بر شکلدهی و گسترش زمینههای فکری انقلاب مشروطه *
تأثیر نمایش کمدی غربی بر شکلدهی و گسترش زمینههای فکری انقلاب مشروطه *
غلامحسین دولتآبادی[i] ـ حسنعلی پورمند[ii] ـ رضا افهمی[iii] ـ فاطمه جاناحمدی[iv]
رویارویی ایران با غرب در دورهی قاجار زمینهی ایجاد دگرگونیهای وسیع سیاسی و اجتماعی را فراهم آورد و حیات ایرانیان را دستخوش تغییرات بنیادین نمود. در این دوره سنتهایکهن در تقابل با تجدد نوظهور قرارگرفت. تجدد و پدیدههای وابسته به آن باوجود مقاومت استبداد حاکم، به تدریج خود را به درون فرهنگ ایران نفوذ داد. یکی از این پدیدهها نمایش غربی بود. این هنر ابتدا در هیأت متن نمایشی و سپس در قالب اجرای صحنهای عرضه شد. اما بعد از گذشت بیش از یکصد و پنجاه سال، هنوز تأثیر این پدیدهی نوظهور بر انقلاب مشروطهی ایران در هالهای از ابهام است. در این پژوهش قصد داریم تا با روشی نظاممند این تأثیر را موردبررسی قراردهیم. از این رو پژوهش حاضر با درپیشگرفتن رویکردی بینارشتهای، تأثیر نمایش کمدی غربی بر انقلاب مشروطه را در پیوند با زمینههای جامعهشناسی و تاریخی مورد تحلیل قرار میدهد.
برای تحقق ایدهی چنین پژوهش بینارشتهای، یکی از روشهای جامعهشناسی هنر یعنی ساختارگرایی تکوینی لوسین گلدمن برگزیده شده است.
رویکرد شکلدهی
روش ساختارگراییِ تکوینیِ گلدمن در ذیل رویکرد بازتاب و شکلدهی قرار میگیرد. رویکرد شکلدهی نقش مکمل رویکرد بازتاب را در ساختارگراییتکوینی گلدمن ایفامیکند. رویکرد شکلدهی به تأثیر هنر بر جامعه میپردازد. اینکه هنر میتواند نقش نسبتاً فعالی در ساختوساز فرایندهای اجتماعی ایفاکند و به جامعه الگو بدهد و بر افکار مردم و اندیشهها و سمتگیریهایشان تأثیربگذارد. «تئوری شکلدهی مبتنی بر این باور است که هنرها در مرتبهای بالاتر از جامعه قرار دارند و هنرمند با ارائهی ارزشها و ایدئولوژیهای جدید در اثرش، آنها را در جامعه طرح و نهادینه میکند. بنابراین بسیاری از تغییرات ارزشی و رفتاری در جوامع مختلف تحت تأثیر آثار هنری رخ میدهند» (راودراد، اعظم. 1384: ص60). رویکرد شکلدهی عمدتاً به تأثیرات منفی هنر بر جامعه میپردازد اما میتوان این محدودیت را نادیده انگاشت و آن را برای امور مثبت نیز به کار برد.
از نظر گلدمن یک اثر ادبی میتواند به انسجام درونی طبقه یا گروهی که اثر جهاننگری آنان را نمایندگی میکند کمک برساند، باورهایشان را سازماندهی کند و در خودآگاهیشان مؤثر افتد. نمایش غربی«... همزمان و همراه با دریافت تمدن جدید اروپایی در چهارچوب افکار تجددخواهانه وارد ایران شد. این جریان بخشی از یک حرکت همهجانبهی فرهنگی بود که در مقدمهی مشروطیت روی داد، با قدرت یافتن آن، وسعت گرفت و همچنین نقشی در باز کردن افکار و روشن نمودن اذهان ایفا کرد» (بکتاش. 1353: ص 2).
مفاهیم کلیدی ساختارگراییِ تکوینی
ساختارگرایی تکوینیِ گلدمن دارای چند مفهوم کلیدی است که عبارت است از کُلیت، مرحلهی دریافت ـ تشریح، فاعل جمعی، جهاننگری، ساختار معنایی، همخوانیِ ساختارها، آگاهیِ ممکن. از میان این مفاهیم کلیدی، تنها آگاهی ممکن در ارتباط مستقیم با اثبات فرضیهی این پژوهش است.
آگاهیِ ممکن
آگاهیِ ممکن یکی از واژگان کلیدی روش ساختارگرایی تکوینی گلدمن است که گلدمن آن را از لوکاچ گرفتهاست. لوکاچ در کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی میگوید که آگاهیِ ممکن با جایگاه یک طبقه در فرایند تولید، انطباق عقلانی دارد. لوکاچ در این کتاب «به هنگام بحث دربارهی آگاهیِ ممکن، به تشریح درونمایهی نظری آگاهی طبقاتی میپردازد و آن را بهصورتِ آگاهیِ بالقوه (آگاهیِ طبقاتی عبارت است از اندیشهها و احساسهایی که اعضای یک طبقهی خودآگاه ـ یعنی طبقهای که به درک موقعیت اجتماعی خویش نائل آمده است ـ باید داشته باشند) و آگاهیِ کلیتساز تعریف میکند.» (فراروتی، 1392: ص 200).
آگاهیِ ممکن، بیشینهی آگاهیِ ممکن یا بالقوهی یک طبقه است که دلالت بر ظرفیت دگرگونی آن تا رسیدن به مرزهای حداکثری آگاهی دارد. آگاهیِ ممکن در مقابل آگاهی واقعی قرار میگیرد. آگاهی واقعی همان نوع آگاهیای است که هر طبقه در حال حاضر آن را داراست. «نگرش واقعی یک طبقه، آن گونه که در موقعیتی معین پدیدار میشود، حاصل شماری از متغیرهایی است که ممکن است در پی دگرگونی این موقعیت، دگرگون یا محو شوند. در مقابل، آگاهیِ ممکن و بالقوه، با سرشت طبقهی اجتماعی و با ذات موجودیت طبقاتی او گره خورده است و فقط هنگامی دگرگون یا ناپدید میشود که طبقه دگرگونی اساسی یابد یا محو گردد. امکان دارد که آگاهی واقعی از آگاهیِ ممکن دور شود، از ایدئولوژی دیگر طبقات تأثیر پذیرد و بهویژه در وضعیتهای بحرانی به آنها نزدیک شود. تردیدی نیست که رابطهی میان این دو شکل از آگاهی، در طبقات اجتماعی مختلف و نیز در درون هر طبقه، تغییر میکند. گلدمن تأکید میکند که جامعهشناسی دورکیم، وبر و دیگران به آگاهی واقعی پرداخته است و صرفاً آنچه را که هست مورد تأکید قرار داده است. از نظر او این جامعهشناسی، ایستا و منفعل است.
آگاهیِ ممکن «مرزی را که آگاهی این طبقه نمیتواند آن را درنوردد و افق میدان دید اجتماعی او را شکل میدهد. هرگونه تحلیل اندیشه و رفتار گذشته و حال و آیندهی طبقات اجتماعی باید بر اساس تمایز اساسی میان آگاهیِ ممکن و آگاهی واقعی آنها باشد.» (لووی، 1381: صص 47ـ48).
زمینههای فکری انقلاب مشروطه
ایران پس از دو شکست پیاپی در جنگ با روسیه بهطور ناخواسته پایش به عصر مدرن باز شد. به دنبال یافتن علل این شکستها، نخستین چارهگریها به قصد اصلاحات آغاز شد. از این زمان به بعد هرگونه تغییر به قصد اصلاحات در ذیل اندیشهی ترقی قرارمیگیرد. اندیشهی ترقی عبارت است از ایجاد تغییرات جدی به قصد پیشرفت و تحول در تمامی زمینهها با الگوبرداری از تجدد غرب. اندیشهی ترقی توسط دو گروه مشخص دنبال شد: نخست اصلاحطلبان حکومتی و دیگری روشنفکران. اصلاحات حکومتی با اقدامات عباسمیرزا آغاز شد، توسط امیرکبیر گسترش یافت و در نهایت در زمان صدارت میرزاحسینخان سپهسالار به بنبست رسید. این اصلاحات ظاهراً به دلایلی چون عدم درک و پشتیبانی مردم، مخالفت دول خارجی و کارشکنیهای مرتجعین داخلی به سرانجام نرسید. اما به نظر میرسد که علت اصلی شکست اصلاحات حکومتی، فقدان مبانی نظری برای انجام اصلاحات بود.
در دوره ناصری روشنفکران ایرانیِ عمدتاً خارجنشین، برداشتی از تجدد ارائه دادند تا مبانی نظری لازم برای انجام اصلاحات و فرایند نوسازی ایران فراهم آید. این مبانی نظری را میتوان زمینههای فکری انقلاب مشروطه نامید. در تعریفی دقیقتر، زمینههای فکری انقلاب مشروطه، مبانی نظریِ حاصل از تأمل روشنفکران در تجدد به قصد ایجاد زیرساختهای مناسب علمی و فلسفی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به منظور دگرگون کردن ارکان جامعهی سنتی ایران در جهت نیل به سوی ترقی است.
تجدد و معرفی نحلههای فکری آن
از میان چهار نحلهی فکری تجدد تا ابتدای قرن بیستم یعنی روشنگری، ایدهآلیسم آلمانی، پوزیتیویسم و مارکسیسم، روشنفکران ایرانی به روشنگری و پوزیتیویسم که به گفتمان ترقی و قابل پیشرفت بودن انسان باور داشت، گرایش بیشتری نشان دادند و از دو نحلهی فکری دیگر که در عین پایبندی به بسیاری از شعارهای روشنگری، منتقد آن بودند چشم پوشیدند. به این ترتیب تجددی ایرانی با مرکزیت اندیشهی ترقی پایهگذاری شد.
تعریف و معرفی زمینههای فکری انقلاب مشروطه
تعریف: مبانی نظریِ بهدست آمده از تأمل روشنفکران پیش از مشروطه در تجدد برای ایجاد زیرساختهای مناسب علمی و فلسفی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به قصد دگرگون کردن ارکان جامعهی سنتی ایران در جهت نیل به سوی ترقی. کوششهای روشنفکران پیش از مشروطه در تدوین مبانی نظری اندیشهی ترقی، عملگرایی اصلاحطلبان حکومتی و اقدامات ملت باعث شکلگیری جنبش مشروطیت شد که در نهایت به انقلاب مشروطه منجر شد. زمینههای فکری انقلاب مشروطه را میتوان به چهار زمینه سیاسی، دینی، اقتصادی، فرهنگی تقسیم کرد.
برای درک زمینههای فکری انقلاب مشروطه بر اندیشههای پنج روشنفکر اصلی ایرانی عصر ناصری یعنی میرزافتحعلی آخوندزاده، میرزاملکمخان، عبدالرحیم طالبوف، میرزایوسفخان مستشارالدوله و میرزاآقاخان کرمانی تمرکز شده است.
زمینهی سیاسی:
زمینهی سیاسی به چهار دسته تقسیم میشود: نظام حکومتی، قانونگرایی، آزادی، ناسیونالیسم.
الف ـ دولت:
مهمترین مانع در نیل به ترقی و پیشرفت و ایجاد نظم و قانون در ایران ضعف ساختار سیاسی و وجود نظام استبدادی و نوع ادارهی دولت بود. روشنفکران عمدتاً بدون آنکه به صورت مستقیم نوع حکومت پیشنهادی خود را که همانا حکومت مشروطه بود بیان کنند با شرح حکومت مشروطه در سایر کشورها به تبلیغ آن میپرداختند.[v] در این میان طرف تیز انتقادات خود را عمدتاً متوجه دولت میکردند و دولتمردان جاهل و فاسد را عامل نابودی ایران میدانستند.
ب ـ قانونگرایی:
روشنفکران، قانون و انتظام امور به واسطهی آن را واجبترین امور میدانستند و معتقد بودند که بدون قانون گسترش گفتمان ترقی میسر نخواهد شد. همین قانونخواهی بود که در بلواهای نزدیک به مشروطیت کار را به درخواست تأسیس عدالتخانه در برابر ظلم حکومت کشاند و به امضای فرمان مشروطیت منجر شد. در میان روشنفکران ملکم و مستشارالدوله کتاب قانون نوشتند. ملکم دفتر تنظیمات و رسالهی قانون را نوشت و مستشارالدوله هم در رسالهی یک کلمه نخستین قانون اساسی فرانسه را به فارسی ترجمه کرد و با ذکر آیههایی از قرآن و احادیث و اخبار و گفتههای علمای اسلامی آن را با مبانی شرع اسلام تطبیق داد.
ج ـ آزادی:
آزادی در همهی شئون فردی، سیاسی، اقتصادی، بیان و قلم، اقلیتهای دینی و آزادی زنان از خواستههای اصلی روشنفکران بود. آخوندزاده معتقد بود که ترقی که در نتیجه به تمدن ختم خواهد شد بدون آزادی فکر میسر نخواهد شد و فایدهی این امر تضارب آراست. این گونه ترقی رخ نشان خواهد داد (آخوندزاده.1351:ص94). طالبوف آزادی را امری مجرد میدانست که مقدمهی چیزی است نه قرار است از آن چیزی عاید شود بلکه آن را اساس زندگی آدمی میدانست (طالبوف.2536:صص186ـ187).
د ـ ناسیونالیسم:
ناسیونالیسم را میتوان به دو بخش ناسیونالیسم باستانگرا و ناسیونالیسم ترقیخواه تقسیم کرد. ناسیونالیسم باستانگرا در کار احیای هویت پیشین و کمک به شکلگیری غرور ملی و ناسیونالیسم ترقیخواه در پیِ نوسازی ایران به سبک غربی بود و آخوندزاده و کرمانی را میتوان نمایندهی ناسیونالیسم باستانگرا و تمامی اصلاحطلبان حکومتی و روشنفکران را ناسیونالیست ترقیخواه دانست.
زمینهی مذهبی:
در زمینهی نحوهی مواجههی روشنفکران با ادیان بهویژه اسلام، عمدتاً جانب تساهل و تسامح گرفته شد. در برخورد با دین پنج رویکرد عمده وجود داشت: پروتستانیسم اسلامی با نمایندگی آخوندزاده، تطبیق دادن مدرنیته با اسلام با نمایندگی ملکم و مستشارالدوله، سکوت و آشکار نکردن تضاد میان دین و مدرنیته با نمایندگی طالبوف و برقراری وحدت میان ادیان مختلف به منظور ترویج آزاداندیشی و بازگشت به اسلام اصیل بر مبنای خرد به نمایندگی کرمانی.
زمینهی اقتصادی:
در این زمینه ملکم تنها کسی بود که برنامه اقتصادی دقیقی ارائه داد. اندیشههای اقتصادی ملکم را میتوان به پنج حوزه افزونی تولید معیاری آبادی مُلک، اقتصاد آزاد بدون دخالت دولت، تقدم توسعهی سیاسی بر توسعهی اقتصادی، سرمایهگذاری خارجی، تأسیس بانک تقسیم کرد. سایر روشنفکران از جمله طالبوف، آخوندزاده و مستشارالدوله نیز به طور پراکنده به این زمینهی پرداختند.
زمینههای فرهنگی:
محور اصلی بینش فرهنگی روشنفکران پیش از مشروطه، ترویج سوادآموزی به قصد آموختن علم و علمآموزی به منظور ترقی یافتن بود. برای نیل به این مهم، روشنفکران سه عامل را مورد توجه قرار دادند: اصلاح خط و الفبای فارسی، ایجاد نظام آموزش و پرورش نوین و بهوجودآوردن ادبیات جدید. توجه روشنفکران به اصلاح خط و الفبای فارسی، ناشی از عقیدهی رایج در دنیای اسلام بود که عللالعلل عقبماندگیشان را در معیوب بودن الفبا میدیدند. آخوندزاده نخستین کسی بود که به فکر اصلاح خط و زبان فارسی افتاد. او امیدوار بود که بهواسطهی الفبای جدید مردم مسلمان «خصوصاً طایفهی اُناث» (آخوندزاده.1351:ص177) به سهولت باسواد شوند. ملکم هم به پیروی از آخوندزاده دنبالهی کار را گرفت. «به نظر ملکم اصلاح الفبابخشی از مجموعهی اصلاحها و دگرگونیهای ناگزیری بود که میبایست با الهام از غرب انجام گیرد.» (الگار.1370:ص97) مستشارالدوله نیز تحتِتأثیر آخوندزاده و ملکم، ابتدا مقالهای با عنوان اصلاح خط و کتابت در روزنامهی اختر[vi] منتشر کرد و سپس رسالهای با عنوان در وجوب اصلاح خط اسلام (1303.ق) به نگارش درآورد. او بیشتر خواهان اصلاح خط بود تا تغییر کلی آن.
روشنفکران پیش از مشروطه به بازنگریِ همهجانبه در نظام آموزشی ایران، بهروز شدن و کارآمدی آن در راستای درک و دریافت آسان و سریع علوم نوین غربی معتقد بود. در یک کلام به غربیسازی نظام آموزشی باور داشتند و میخواستند بساط مکتبخانهها که در دست ملایان بود برچیده شود.
در زمینهی ادبیات جدید آخوندزاده نخستین کسی بود که در آسیا به نوشتن نمایشنامه و داستان روی آورد. او پنج نمایشنامه و یک داستان به ترکی نوشت که همگی را میرزاجعفر قراچهداغی به فارسی برگرداند. او میخواست به منظور انتقاد اجتماعی، در فرمهای جدید ادبی که از غرب آموخته بود طبعآزمایی کند و الگویی برای کشور خود به وجود آورد. آخوندزاده غرض از نمایش یا به قول او «فن دراما» را تهذیب اخلاق مردم میدانست (آخوندزاده.1351:ص78). طالبوف هم به ادبیات جدید نظر داشت. او مسالکالمحسنین و کتاب احمد را با الگوی روایی نوشت و سعی کرد مضامین مورد نظرش را به صورتی داستانپردازانه مطرح کند.
نقد ادبی نیز شاخهی جدیدی بود که به ادبیات ایران افزوده شد. آخوندزاده نخستین کسی است که نقد و نقادی را به مفهوم غربی آن در ایران بنیان گذاشت. او واژهی کریتیک یا همان نقد و به لفظ خودش «کریتکا» یا «قریتکا» را به منظور استفادهی مؤثر در زمینههای اجتماعی و سیاسی جایگزین نصیحت، پند و اندرز کرد و آن را در قالب نقد ادبی به مفهوم غربی آن به ادبیات فارسی وارد نمود به نحوی که میتوان نقد ادبی آخوندزاده را در ذیل نقد اجتماعی او در نظر گرفت. از نظر «نهایت برای تربیت ملت و اصلاح و تهذیب اخلاق همکیشان و برای نظم دولت و انفاذ اوامر و نواهی آن نافعتر از کریتکا وسیلهای نیست... کریتکا در مادهی اصلاح و تربیت و تهذیب اخلاق معاصرین هم بیتأثیر نیست و در مادهی اصلاح و تربیت و تهذیب اخلاق اخلاف تأثیرکاملدارد و نتیجهیمطلوبه میبخشد» (آخوندزاده.1351:صص22ـ23). آخوندزاده ادبیات و هنر را نیز وسیلهی تهذیب اخلاق میدانست. او با داوری دربارهی مفاهیم اجتماعی موجود در متن ادبی، نقد را از« محدودهی بستهی گفتوگو دربارهی صنایع بدیعی و لفظی و معنوی کلام خارج کرد و به نقد و سنجش و داوری در ارزش موضوع و شیوهی بیان کشاند» (پارسینژاد.1380:ص49). آخوندزاده برای رسیدن به نظم و ترقی از «کریتکا» بهره برد. او مینویسد:«... مواعظ و نصایح در امزجهی بشریه بعد از انقضای دور طفولیت و اوایل جوانی هرگز تأثیر و فایده ندارد... و اگر گفتهی ایشان[مردم] بر سمت کریتکا نبوده بر سمت مواعظ و نصایح باشد هزار سال خواهد گذشت، هیچکس به حرف ایشان گوش نخواهد داد» (آخوندزاده.1351:ص27). ملکم نیز ملاحظاتی در باب نقد ادبی داشت. در رسالهی فرقهی کجبینان یا سیاحی به انتقاد از نثر منشیانه و متکلف عصر خود میپردازد. میرزاآقاخان کرمانی در رسائل ریحان بوستان افروز، سهمکتوب و تکوین و تشریع به انتقاد از آثار ادبی ایران و تشریح ماهیت شعر میپردازد. او نیز مانند آخوندزاده سهم زیادی برای ادبیات در بیدار کردن مردم قائل بود. پس دست به انتقاد از ادبیات پیشین زد و به فکر ایجاد ادبیات جدیدی افتاد.
در مجموع اگر بخواهیم به اختصار ویژگیهای مدرنیتهای را که روشنفکران ایرانی در ذهن میپروردند نام ببریم میتوان به خردگرایی، علمگرایی، تجربهگرایی، دنیاگرایی، فایدهگرایی، عملگرایی، فردگرایی، انسانگرایی، اختیارمندی، اشاره کرد.
رویکرد شکلدهی، بهعنوان مکمل رویکرد بازتاب به تأثیر هنر و ادبیات بر جامعه میپردازد. حال در اینجا مسئله این است که کمدی غربی که بهنوعی بازتابدهندهی جهاننگری موجود در اندیشهی روشنفکران مشروطه است، چگونه خود بر همین طبقه و سایر گروههای اجتماعی تأثیر میگذارد؟ و ضمناً آیا میتوان برای این فرم نوظهور هنری و ادبی نقشی مؤثر در به ثمر رسیدن انقلاب مشروطه قائل شد؟ برای یافتن پاسخ این پرسشها، ما تأثیر نمایش کمدی غربی بر انقلاب مشروطه را به دودسته تقسیم میکنیم: نخست تأثیر مستقیم و دیگری تأثیر غیرمستقیم.
نمایش کمدی غربی بر روشنفکران و تحولخواهان دورهی قاجار یا به عبارتی بر نخبگان جامعهی آن زمان ایران تأثیر مستقیم گذاشت. طبقهای که از سواد کافی برخوردار بودند و بهنوعی سردمداران دگرگونی جامعهی ایران تلقی میشدند. ما در این بخش با استفاده از دو مفهوم انسجام فکری و آگاهی ممکن این تأثیر را مورد بررسی قرار میدهیم...
ادامهی این مقاله را میتوانید در شمارهی 231 مجلهی نمایش بخوانید.
* این مقاله از رسالهی دکترا با عنوان «تأثیر متقابل زمینههای فکری انقلاب مشروطه و هنر نمایش در ایران» تحت راهنمایی دکتر حسنعلی پورمند و دکتر رضا افهمی و دکتر فاطمه جاناحمدی در دانشکده هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرس، استخراج شده است.
[i] . دانشجوی دکترای پژوهش هنر. دانشکده هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرس.
[ii] . دانشیار گروه پژوهش هنر دانشکده هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرس.(نویسندهی مسئول)
[iii] . دانشیار گروه پژوهش هنر دانشکده هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرس.
4. دانشیار گروه تاریخ دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس.
[v] در میان نظامهای موجود در جوامع غربی، روشنفکران دو نظام را پیشنهاد کردند؛ سلطنتی مطلقه که ملکم به آن نظر داشت و دیگری سلطنت مشروطه که مورد نظر آخوندزاده، طالبوف، مستشارالدوله و میرزاآقاخان کرمانی بود.
[vi] این مقاله در چهارشنبه 3جمادیالاخری 1297 در روزنامهی اختر منتشر شد.