گفتوگو با بهروز غریبپور
زبان موزون و شاعرانه
گروه تئاترعروسکی آران، با سرپرستی و کارگردانیِ بهروز غریبپور تاکنون اپراهای عروسکیِ زیادی را به صحنه برده است که در این میان اپراهای «رستم و سهراب»، «اپرای حافظ»، «اپرای سعدی»، «اپرای خیام» و «اپرای لیلی و مجنون» برگرفته از ادبیات داستانی، عرفانی، عاشقانه و حماسیِ منظومِ فارسی هستند. آخرین اثرِ این گروه با نامِ «اپرایِ عشق» بر اساسِ داستان «شیخ صنعان» اثر فریدالدین عطار نیشابوری ساختهشده و به روی صحنه رفته است. این داستان گرچه اثری عاشقانه است اما سرشار از معانی فلسفی و عرفانی است و نگرشِ عرفانی عطار درباره عشق در آن آشکار است.
مرجان سمندری
کمی از شکلگیری و شروع اپرای عشق صحبت کنید. چطور کار را شروع کردید و چگونه پیش آمدید؟
همانطور که در بروشور اپرای عشق هم اشارهکردهام، در زمان کودکی همیشه مادرم ضربالمثلی مطرحمیکرد که مضمون کلی آن این بود که اگر خدا اراده کند، لباس چوپانی بر تن شیخ صنعان میکند و اگر مشیت الهی باشد دختر ترسا رو به اسلام میآورد. و همیشه این مسئله به عنوان اینکه خودتان را به دست تقدیر بسپارید و امید به خدا داشته باشید در من تکرار میشد. بنابراین نام شیخ صنعان نیز مثل خیلی چیزهای دیگری که از زبان مادر و پدرم میشنیدم در ذهن من حک شده بود. البته به اصل داستان آگاه نبودم. همه آنها برای من خاطرات و تاثیراتی از دوران کودکی داشت تا زمانی که به خودآگاهی رسیدم و به خاطر کنجکاوی نسبت به ادبیات ایرانی پیرامون آنها مطالعه و تحقیقکردم و پژوهشهایم را در این زمینه ادامه دادم. داستان شیخ صنعان و دختر ترسا برای من یک نمونه از داستانهای با شکوهی بود که تاکنون مورد توجه قرار نگرفته بود و مثل خیلی از منابع دیگرمان در سایه بیتدبیری، عدم اعتمادبهنفس و سهلانگاریهای فرهنگی قرار داشت. البته خاطرم هست در دوران دانشجویی، گروه باله فارس با کارگردانی و طراحی آقای عبدالله ناظمی بالهای با نام «شیخ صنعان و دختر ترسا» در تالار رودکی کار کردند اما به نظر من تنها پوسته ظاهری، لایه و قشای ظاهری اثر در نظر گرفته شدهبود و آنها نیز به عمق ماجرا نپرداختهبودند. بنابراین همیشه آرزو داشتم که روزی این داستان را دراماتیزه و کار کنم. در نتیجه در همین سالها که من تمام تمرکز خود را بر روی ادبیات کلاسیک گذاشتهام تا آن را به یک نقطه مطلوب برسانم، تصمیم گرفتم این کار را انجام بدهم. از دو سال و نیم پیش این کار را انجام دادم و متن آن را نوشتم و سپس آن را به یک اپرای عروسکی تبدیل کردم که دستاورد آن را روی صحنه میبینید. شاید میتوان گفت اگر به بازه زمانی آن نگاه کنیم متوجه میشویم که حدود پنجاه شصت سال است که من با این سوژه و سوژههای دیگر نظیر آن زندگی میکنم.
مسلما برای این کار بهسادگی داستان را دستمایه کار خود قرارندادهاید و متن را براساس شنیدهها و ضربالمثلی که از مادر خود شنیده بودید به رشته تحریر درنیاوردهاید. میفرمایید برای نگارش و دراماتیزهکردن این داستان از چه منابعی استفاده کردید؟
داستان اصلی در داستانکهای منطقالطیر وجود دارد به همین خاطر منشاء اصلی کار من منطقالطیر است. اما اگر کسی داستان را خوانده باشد و اپرای عشق را هم دیده باشد متوجه میشود تفاوتهای عمدهای میان متنی که من نوشتهام با اصل داستان وجود دارد. مثلا در اصل حتی آنچه که شیخ در داستان به مریدان میگوید جنبه روایی و توصیفی دارد و بههیچوجه جنبه دراماتیک ندارد. بنابراین من برای نگارش این اثر از دیوان غزلیات عطار، دیوان شمستبریزی و منطقالطیر استفادهکردم تا متنی که امروز روی صحنه است به وجود بیاید. این متن در دیالوگها فقط از نظر محتوایی با داستان اصلی مشترک است و از نظر اشعار، کاملا اشعار جدیدی به آن اضافه شده تا وزن، آهنگ و ریتم گفتوگوی دختر ترسا با شیخ صنعان، شیخ صنعان با مریدان و شیخ صنعان با دختر ترسا تامین شود. این کار را برای دراماتیزهکردن این داستان انجام دادم و از اشعار دیگری استفاده کردم تا بتوانم به یک متن خوشایند برسم که توصیفی نباشد. ناگفته نماند تنها جایی که این اثر توصیفی است آن قسمتی است که درویشی در گذرگاه در وصف شیخ صنعان حرف میزند و عظمت و حادثهای که برای او اتفاق میافتد را میبینیم و آگاه میشویم، ولی در بقیه متن در جریان گفتوگوها و به واسطه آنها به ماهیت کاراکترها و ماهیت حادثه پی میبریم و میبینیم که اثر کاملا از حالت توصیفی و روایی خارج شده و به یک اثر دراماتیک تبدیل شده است.
درواقع تعمد داشتید که اصل داستان را به صورت توصیفی نیاورید؟
همانطور که گفتم اصل داستان توصیفی است و ما برای اینکه بتوانیم آن را به این شیوه اجرا کنیم فقط شکل آن را تغییر دادهایم آن هم برای اینکه دیالوگ ایجاد کنیم؛ دیالوگهایی که از نظر توصیفی همطراز شعر و نوع ادبیات فریدالدینعطار باشد. من برای این منظور سعیکردم از دیوان غزلیات عطار استفاده کنم. به همین دلیل در اپرای عشق یک دستی دیدهمیشود. مگر اینکه متن من را با متن اصلی منطقالطیر تطبیق دهید. آن زمان است که تفاوتها آشکار میشود. وگرنه از نظر مضمون، محتوا و طراز شعر هیچ تفاوتی با منطقالطیر ندارد. حتی جالب است بدانید تحصیل کردههای ادبیات خصوصا آنهایی که تزشان عطارشناسی است هم این تفاوت را پس از اینکه من برایشان توضیح دادم، متوجه شدند.
شما برای کاری که در حوزه ادبیات کلاسیک میخواهید انجام بدهید با آدمهایی که در آن زمینه تخصص دارند، صحبت میکنید تا با نقطهنظرهای مختلف و دیدگاههای آنها آشنا شوید؟
به هیچ وجه این کار را انجام نمیدهم.
پس چطور متوجه این مسئله شدید؟
زمانی که میآیند و کار را میبینند متوجه میشوم. به هرحال خیلی از تماشاگران ما تئاتری نیستند و کسانی هستند که به خاطر علاقهای که به ادبیات دارند، میآیند و کار ما را میبینند. همانطور که میدانید من نیز بعد از اجرا در لابی حضور دارم و با آنها گفتوگو میکنم. کامنتهایی که در سایت فروش ما میگذارند را میخوانم. ایمیلهایی که برای ما میفرستند را میخوانم و با کسانی که با ما تماسها میگیرند صحبت میکنم و از نظرات و گفتههای آنها مطلع میشوم. به هرحال من همیشه با مخاطبانم یک ارتباط تنگاتنگ دارم. برای نگارش و روی صحنه بردن یک اثر اصلا به هیچ کس مراجعه نمیکنم و پژوهشها را به تنهایی انجام میدهم...
ادامهی این گفتوگو را میتوانید در شمارهی 236 مجلهی نمایش بخوانید.