نقد نمایش لکلکهای حقیقی
مقاومت در برابر قواعد فرموله
نویسنده: حمیدرضا رادمند (بر اساس «لانه خرگوش» نوشتهی دیوید لیندزی، ترجمهی مرجان موسوی کوشا)
کارگردانان: حمیدرضا رادمند ـ نوشین مسعودیان
عبدالرضا فریدزاده
آنچه برصحنه میبینیم تمرین نهایی یا ژنرال ریپیتسیون نمایشیست از یک گروه جوان. ماجرای نمایش تأثیر عمیق مرگ فرزند چهارسالهایست بر زندگی مادر او و کنکاش در زندگی و افکار و کردار گروهی از جوانها که دوستان این مادرند و نمادهای یک نسل، به بهانهی گردآمدنشان برای همدلی با او. سگ خانگی همسر این مادر چندی قبل از خانه بیرون رفته است و کودکش را که در پی حیوان به خیابان زده، اتومبیلی زیرکرده و کشته است.
زن از آبستنی مجدد میپرهیزد، مبادا که فرزند بعدی نیز به نحوی از دست برود. ظاهراً او درگیر مسئلهای با ماهیت نیمه فلسفی شده است اما ریشهی اصلی پرهیزش در شناختیست که پس از فاجعه از همسر خود پیدا کرده است: خانهی محل سکونتش که منزلی قدیمی و ارث پدری شوهر است، برای او مدام یادآور حادثه است و موجب آزار، درحالیکه نه شکوه میکند و نه رفتاری نامعمول دارد و نه بار غمش را بر دوش شوهر یا خواهر یا دوستان خانوادگیشان مینهد و حتی میکوشد که چون همیشه تا حد توان مرجع درددلها و مشکلات و غصههای همگی باشد و با درایت ذاتی و پیراستگی شخصیتی خویش، رهنمایشان باشد. شوهر اما، خاطرات خانهی پدری را به آسایش ذهن و آرامش روان همسر خود ترجیح میدهد و از تعویض خانه یا سکونت موقت در جای دیگر با مبلغی که از اجاره دادن این خانه به دست خواهد آورد، سربازمیزند، و در عین حال گویی نسبت به از دست رفتن فرزند خود احساس چندانی ندارد و برای او مسئله با آبستنی دوبارهی زن و تولد بچهای دیگر به راحتی قابل حل است. دوستان جوان خانوادگی این زوج، و خواهرِ زن، که افکار و کردارشان تحت تأثیر معضلات و بحرانهای اجتماعی، ضدّ هنجار است، طبق توافقی ناگفته برآنند که به عنوان مسئولیت و وظیفهای دوستانه به داد مادر داغ دیده برسند و از غصهاش بکاهند، اما از سویی حضورها و مراوداتشان با طرح مشکلات شخصی خود و چارهجویی از او همراه است که سبب آزار بیشتر روح و جانش میشود (چرا که نه در حرف بلکه به گونهای حقیقی زنی اخلاقمند و دلسوز است و غمخواری و مهرش به دوستان عمیق و واقعیست) و از دیگر سو در تناقضی آشکار و معنادار، راهکارها و رهنمودهای این دوستان با کردار و باور ناهنجار شخصیشان منافات اساسی دارد. این افراد که یکیشان خواهر همین مادر است و ضدّ هنجارتر از بقیه، و به نوعی سربار خواهر نیز هست، در «مدرنیته بازی» و سنّت ستیزی از آن طرف بام افتادهاند اما راهکارهایشان برای این مادر بسیار دگم و سنّتی ـ از نوع سنّتهای ایستا ـ ست، که طبعاً این تناقض فشار روانی و عصبی مضاعف بر وی تحمیل میکند، اگر چه او با سلامت نفس ذاتی، بدون هرگونه برونریزی کلامی و کرداری این فشار را نیز تحملمیکند. جمع اینگونه ویژگیها عامل عمدهی همذات پنداری دقیقیاند که متن و اجرا برای مخاطب خود تأمین کرده است و عامل کمکی مؤثر در این راستا، آن است که نهایت فداکاری و ازخودگذشتگی شوهر، سپردن سگ عزیز خود به یکی از همین دوستان خانوادگیست، نه برای کمک به زن خویش تا حضور سگ در خانه به عنوان عامل مرگ فرزند سبب آزارش نشود، بلکه به این دلیل که مبادا زنش با حیوان رفتار خوبی نداشته باشد!
قیاس شخصیتها و برکشیدن شخصیت پیراستهی مادر داغ دیده آنجا به خوبی صورت میگیرد که همین مادر آنگاه که درمییابد دوست خانوادگی در نگهداری سگ اهمال کرده است، به طرزی حقیقی برای حیوان متأثر میشود و با آن دوست برخورد میکند و خواستار نگهداری حیوان میشود. اما شوهر این زن که ازدواج خود با او را بر پایهی عشقی عمیق توصیف میکند و معتقد است که عشقش هر روز به بیشتر شدهاست، حاضر به تعویض موقت محل سکونتشان بهخاطر آرامش زن نیست چرا که هیچ کس دیگر جز خود را به این میراث مقدس!! محرم نمیداند؛ بهعلاوه همین «عاشق صادق!» بیهیچ درکی از حال و روز «عشق خود!»، بر آبستنی مجدد او اصرار میورزد، شاید برای آنکه وارثی برای حفظ میراث پدری هرچه زودتر پا به حیطهی وجود بگذارد!
نویسنده و دو کارگردان نمایش، با آنکه خود بسیار جوانند، با ترسیم و القاء دقیق چنین شخصیتها و روابطی در میان نسل جوان اکنونی، شناخت و تحلیل درست و دقیقی از معلّق بودن طیفی از این نسل میان سنّت و مدرنیتهی بیمهارِ آوار شده بر جامعهی ما، و اینکه چگونه همین معلق بودن به اضافهی تبعات بحرانهای موجود، ارزشهای اندیشگی و اخلاقی را در باور و کردار آنان مسخ کرده است، در قالب قصهای واقعنما و ساده اما عمیق و پیچیده و درخور تأمل با شخصیتهایی پرداخته و ساختمند ارائه دادهاند. شک نیست که بخشی از ساختمان محکم قصه و نیز شخصیتسازی متن این نمایش وامدار قصهی اصلی است اما تطبیق و آداپتاسیون در وجوه مختلف متن اجرا شده چندان درست و با ظرافت انجام شده است که به دشواری میتوان باور داشت که از اثری غیرایرانی برگرفته شدهباشد...
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی 236 مجلهی نمایش بخوانید.