در حال بارگذاری ...
...

انزوای مترجم تئاتر

نویسنده: ویلیام گرگوری 

مترجم: آبتین جاوید

ویلیام گرگوری در این مقاله نقش مترجم نمایش در تولید تئاتر را مورد بحث قرار می‌دهد و جایگاه مهم او را در متصل کردن ارکان نمایش به یکدیگر، خلاقیت نوشتاری و پرداخت‌های روز، بررسی می‌کند.

من از سال 2002 ترجمه را شروع کردم. شغل من بازیگری تئاتر بود اما با حسن نیت در آن سال استراحت کردم و بیشتر به دنبال راهی بودم تا بتوانم با مطالعه به خلاقیتم بیفزایم و همچنین بالاخره از مدارک زبانم در این کار استفاده کنم. پس به انستیتوی سروانتس لندن  در مرکز فرهنگی اسپانیا رفتم، کتابخانه را پیدا کردم و به سمت بخش کوچکی که به تئاتر تعلق داشت رسیدم و کتابی که نظرم را در قفسه کتاب به خودش جلب کرده بود بیرون کشیدم؛ کتاب پریماورا (فصل بهار) نوشته خولیو اسکالادا بازیگر اسپانیایی، نمایشنامه‌نویس و امروزه استاد نمایشنامه‌نویسی در آکادمی سلطنتی هنرهای نمایشی اسپانیا. هنگام خواندن نمایشنامه‌ای که از او انتخاب‌کرده‌بودم حس خوبی داشتم؛ یک داستان کمدی پر اتفاق که بر اساس یک مثلث عشقی نوشته شده بود. در نهایت من آن نمایشنامه را ترجمه کردم. چون ترجمه آن کار خودم بود تصمیم گرفتم که اجرای آن را نیز برعهده بگیرم پس با خالق اثر برای کسب اجازه تماس گرفتم و تماشاخانه فینبورو  را برای اکران آماده کردم. تماشاخانه‌ای که درست بالای یک کافه قرار داشت و از دیرباز به محلی برای دیدن نمایش‌های جدید شهرت یافته بود.

با اندکی کمک سرانجام توانستم نمایش را در یک بعد از ظهر گرم ماه آگوست به روی صحنه ببرم. بسیار لذت‌بخش بود، زمان به خودی خود خلاقیت به خرج داده بود و به من نیز این خلاقیت زمان، کمی شانس بخشیده بود. چرا که درست همزمان با اجرای من واحد بین‌الملل تئاتر سلطنتی نیز برای اولین بار چندین نمایشنامه کوبایی را به تازگی دریافت کرده و درصدد برگزاری اولین کلاس نمایشنامه‌نویسی در مورد آن‌ها بود. من در مکان و زمان درستی قرارگرفته‌بودم چرا که آن‌ها به مترجم نیاز داشتند. یک سال و اندی بعد از این کارگاه، نمایشنامه‌ای از اولیسز رودریگز فبلس  به نام کنسرت را ترجمه کردم که به صورت نمایشنامه خوانی در انجمن سلطنتی اجرا شد به صورت کتاب منتشر گردید و حتی به صورت نمایش رادیویی از رادیو بی‌بی سی پخش شد.

اکنون در سال 2016 سیزده سال از آن لحظه می‌گذرد و من روابط استواری در هر دو سوی اقیانوس اطلس به وجود آورده‌ام: دوستی با بزرگان انجمن سلطنتی به واسطه ترجمه یکی از آثار جدید گیلرمو کالدرون  به نام بی «‌B» و یک ماه پس از آن اثری به نام «ویلا» از همین نویسنده که با پشتیبانی کمپانی نمایش منهتن روی صحنه رفت. حتی روابط آکادمیک خود را نیز در آمریکا و انگلیس گسترش دادم. کار من به قدری در ترجمه خوب پیش‌رفت که به عنوان یک بازیگر ـ مترجم، دستان پدرو آلمادووار  را نیز فشردم؛ به خاطر ترجمه یکی از آثارش و تبدیل آن به نمایشنامه به نام «همه چیز درباره مادرم» که در لندن اجرا شد ( تا آنجا که به خاطر دارم اجرای منسجمی بود).

بیش از یکصد اثر نمایشی ترجمه کردم که گذار بسیار خارق العاده‌ای بود اما امروز که به این مسیر نگاه می‌کنم، غیرعادی‌بودن زندگی یک مترجم تئاتر را آشکار احساس می‌کنم. یا لااقل به جایگاهی برای نگاه به کلّیت تئاتر رسیده‌ام که در آن برخلاف آنچه که در زمینه‌ی برگردان از زبانی به زبان دیگر وجود دارد، ترجمه‌ی نمایشنامه کمتر شناخته شده و بیشتر به غلط تفسیرشده‌است و به جرات می‌توان گفت این رشته در حاشیه رشته‌های تخصصی ترجمه قرار گرفته است. در سه حوزه ی: جامعه تئاتر، جامعه آکادمیک و جامعه مترجمین ادبی، آنان که در بخش نمایشنامه‌ها فعالیت می‌کنند در اقلیت به سر می‌برند. مدعی هستیم که این حرف اشتباه است و آن‌ها پذیرفته شده‌اند اما واضح است که فهمیده نشده‌اند و در نهایت همیشه به تعریف دوباره این جایگاه برای اثبات لزوم آن در این رشته یعنی نمایش نیاز داریم، چیزی که در آن ما همیشه «مغایرتی» مرموز هستیم. در اینجا یک ریسک وجود دارد و آن چیزی نیست جز نویسنده‌هایی که ما آثارشان را ترجمه می‌کنیم. ممکن است به طور کامل از برگردان‌های ما بهره نبرند درست به همان اندازه که ممکن است در نقطه مقابل آن وظیفه مترجم در قبال نویسنده تمام و کمال انجام شده باشد، مادامی که ما، آن «مغایر» یا آن عنصر اضافه هستیم (تا آنجایی که آن دیگرشدگی یا مغایرت بر توانایی ما در انجام کارمان تاثیر بگذارد) برای دیده نشدن، علاوه بر این، در سرتاسر جهان ثروت سرشار تک ـ استعدادهای نمایشنامه‌نویس ممکن است بدون استفاده باقی بماند و یا با عدم کشف مواجه شود...

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی 238 مجله‌ی نمایش بخوانید.