مهدی ثانی پدر تئاتر کرمان
پرستو یزدان پناه کرمانی
تئاتر شهر کرمان بعد از انقلاب تا سال 73 بیشتر به وسیلهی دو گروه تئاتر جهاد دانشگاهی به سرپرستی مهدی ثانی و گروه دانشگاه آزاد چراغ سالنهایش روشن ماند؛ این دو گروه با توجه به آمارهای موجود هر سال حداقل دو نمایش در کارنامه نمایشی خود بر جای گذاشتند. به جز آنها که صاحب امکانات و نیروهای لازم نمایشی بودند، گروه دیگری که حتی بتواند از نظر کمیت با آنها حرکت کند، وجود نداشت و شاید به دلیل همین موقعیت و امکانات، اکثر هنرمندان با سابقه در این گروهها حضور داشتند و با آرامش خاطر به رسالتهای هنری خود میپرداختند.
البته ناگفته نماند که هنرمندان ارزنده دیگری هم خارج از این دو گروه بودند که هرازگاهی بر اثر فراهم شدن موقعیت و امکانات، عاشقانه گروهی تشکیل میدادند و صادقانه نمایشی بر صحنه میبردند، امّا هرگز موفق به نگهداری گروه و استمرار فعالیتهای نمایشی خود نشدند.
این انحصار تئاتر در دست دو گروه و پراکندگی هنرمندان همچنان ادامه داشت تا در نهایت در سال 71 با تصویب اساسنامه انجمن نمایش توسط مرکز هنرهای نمایشی و دعوت مدیر کل وقت جناب آقای جعفری از هنرمندان برای تشکیل انجمن نمایش، شرایط تغییر کرد و فصل جدیدی در وضعیت تئاتر کرمان به وجود آمد. بعد از گذشت دو دوره از تأسیس انجمن نمایش به مدیریت هنرمندانی چون مهدی ثانی، مسعود ابوسعیدی، منصور تهرانی، محمد نوابزاده و منوچهر هماوندی، در سال 1373 با رای اعتماد اکثر هنرمندان کرمان، مدیریت انجمن در دوره سوم به آقایان یدالله آقاعباسی، علی کهن، محمدرضا قدس ولی، مسعود سلطانزاده و خانم گلی ضیغمی و دوره چهارم به دکتر بهزاد قادری و فرشته وزیری نسب و مجدداً یدالله آقاعباسی و مسعود سلطان زاده سپرده شد که در نهایت این انجمن تا به امروز به فعالیتهای خود ادامه داده و اجراهای متعددی را فراهم آورده است. از نظر مباحث نوشتاری و ترجمه هم شهر کرمان بسیار غنی است.
زندگینامه
مهدی ثانی فرزند نصرالله در اول مهر ماه 1323 در محلهی چهارسوق کهنه کرمان به دنیا آمد. در حال حاضر هیچ نشانی از این چهار سوق کهنه وجود ندارد. نصرالله ثانی زندگی شگفتی داشت و بیشترین تاثیر را بر روی فرزند کوچک گذاشت. ایشان ابتدا رنگرز بود و در درون شهر یک ساختمان بزرگ داشت و ریس رنگ میکرد، سپس در اثر یک تحول فکری به مطالعه کتاب آسمانی قرآن، دیوان حافظ و مثنوی مولانا پرداخت و در حالی که خط نوشتاری نداشت و نمیتوانست بنویسد همه این کتابها را معنا و تحلیل کرد. مهدی ثانی تمام سوالات عرفانی خود را از پدر خویش میپرسید. ثانی بزرگ، عصرها مرتب به مشتاقیه میرفت و در خصوص عرفان، معرفت، اسلام، دین و شیعهگری صحبت میکرد. انسانی ساده و بدون ریا بود و ثانی کوچک در دامان اینچنین مردی بزرگ شد. تابستانها به منطقه کوهپایه میرفتند و در ملک ارثی پدری سه ماه تابستان را سپری میکردند. این فرصتی بود تا در دل طبیعت بکر در کنار پدر بنشیند و کودکی خویش را به زیبایی سپری کند. مهدی ثانی در سال 1352 با دختر عموی خود صدیقه ثانی ازدواج کرد که ثمره این ازدواج اهورا، یسنا و ارشتاد است که فرزندانی هنرمند و با استعداد هستند.
مدرسه مهدی ثانی در کرمان بود. آن زمان سرگرمی کم بود، نمایشگران در کوچهها و محلهها نمایش میدادند. وی نیز در سن 13 سالگی با دوستانش جمع میشدند و در خانه و با کمک دوستانش نمایش اجرا میکردند.
سیاه بازی، تختحوضی، بقال بازی، ماست بازی، از انواع و اقسام نمایشهایی بود که اجرا میشد. از قدیمیترین افراد میتوان از «ماشاالله ایرانمنش» معروف به «ماش کرنا» نام برد که در سکنج دیوار پردهای آویزان میکرد و با یک دست عروسک میگرداند و با دست دیگر تنبک میزد و صدای عروسک در میآورد و گاه با کمک بچهها به نمایش خود ادامه میداد. قصههای متنوعی در کارها وجود داشت از پهلوان بازی، افسانههای قدیم و. .. گرفته تا نمایشها و تعزیهای که در تکیه شاه عادل در ماههای محرم و صفر انجام میشد. محتوا و اندیشه نمایشی مهدی ثانی در نوجوانی شکل گرفت. اکثر آن نمایشها با ریتم و شعر بود و جنبه مردمی داشت. در نمایش «دوغ فروش» فردی طغاری بر روی سر میگذاشت و مقداری از ریشش را سفید میکرد و با ضرب میخواند و همین نمایش را مهدی ثانی با خصوصیت کودکانه تغییر میداد و اجرا میکرد. حافظه بالایی داشت و به عنوان تماشاچی نیز تمام شعرها را حفظ میکرد.
ثانی انسانی ساده و سهل انگار نبود، به کتابخانه میرفت و آنجا به مطالعه میپرداخت؛ پس از گرفتن دیپلم دوران سربازیاش آغاز شد. در سربازی نیز نمایشهایی با موضوعات اجتماعی، ارباب، رئیس و... اجرا میکرد. پس از سربازی در خیابان 6 بهمن در سازمان جوانان شروع به کار کرد. آنجا محیطی تفریحی برای جوانان بود. روزی گروهی از تهران برای نمایش آمدند و کاری را با نام «آی با کلاه، آی بی کلاه» به نمایش در آوردند و اینگونه بود که ثانی راه اصلی خود را انتخاب کرد. بازیگری برای او حس غریبی داشت، میتوانست با مردم سخن بگوید و آنچه فکر میکرد را انتقال دهد. در آن زمان شیوه حرفهای و قرار دادی در میان نبود و آنها با سادگی کار میکردند.
آموزش تئاتر حرفهای
داریوش مؤدبیان که لیسانسش را گرفت، قرار شد در شهرستان کرمان تدریس کند. مهدی ثانی هم زیر نظر داریوش مودبیان شروع به تمرین نمود و قرار شد نمایش «ابراهیم توپچی و آقا بیگ» را اجرا کنند که به دلیل همکاری نکردن گروه، موفق به اجرا نشدند. اما ثانی ناامید نشد و ارتباط خود را با مودبیان که انسان سادهای بود ادامه داد، قصهای که نوشته بود را نشان او داد و ایشان با تشویق فراوان ثانی را مجاب کرد که قصه را تبدیل به نمایشنامه کند و اینگونه بود که «تاول» شکل گرفت که گامی بزرگ در زندگی ثانی بود. او این اثر را با همکاری و کارگردانی مسعود خالقی و بازی خود اجرا کرد. با اداره فرهنگ و هنر قراردادی بستند و در رفسنجان و کرمان نمایش را به روی صحنه بردند. تا اینکه جشنواره کاخهای جوان آغاز شد، داوران ایرج زهری و اسماعیل شنگله بودند و کار «تاول» در آن جشنواره اول شد...
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی 238 مجلهی نمایش بخوانید.