هیاهو بسیار برای هیچ
یک مورد عجیب
غلامحسین دولتآبادی
در حالی که در دههی اخیر ترجمهی متون نمایشی خارجی در ایران رواج بیسابقهای یافته ـ که البته امر بسیار ارجمندی است ـ نمایشنامهنویسان زیادی برای اولین بار توسط مترجمین این آثار به دنیای تئاتر ایران معرفی شدهاند. این آثار تقریباً طیف وسیعی را شامل میشود؛ نمایشنامهنویسانی از کشورهای آسیایی تا اروپایی و آمریکایی و آفریقایی. حتی برخی از انتشاراتیها به انتشار مجموعه آثار یک نمایشنامهنویس مبادرت کردهاند. در این میان البته برخی نمایشنامهنویسان نه چندان مهم یا آثار نه چندان مهم یک نمایشنامهنویس در ایران مطرح شده و به چاپ رسیدهاست. مانند ماتئیویسنییک، برخی از آثار یاسمینا رضا و به تازگی فلوریان زلر. آثار نام برده یا به دلیل پروگاندای سیاسی سطحی یا تعداد کاراکترهای کم به منظور کسب درآمد بالا توسط تهیهکنندگان این آثار و یک مد لحظهای به روی صحنه رفته و طرفداران زیادی پیدا کردهاند. از ویژگی دیگر این آثار کوتاهی و یا کمدی بودن آنهاست که میتواند برای تهیهکنندگان این آثار پول بیشتری به ارمغان بیاورد.
اما بهتازگی در کمال شگفتی ترجمهی یک نمایشنامه از یک نمایشنامهنویس کانادایی ـ لبنانی به نام وجدی معوض با حاشیههای فراوانی همراه شده که پای نگارندهی این سطور هم ناخواسته به ماجرا کشیده شده است وگرنه به هیچ عنوان حتی کلمهای دربارهی این قضایا نمینوشتم.
ماجرا ساده است و هیچ پیچیدگی خاصی ندارد. این نمایشنامه به فارسی ترجمه شده و ظاهراً دوستان در آن طلای نابی یافتهاند که در سایر آثار ترجمه شده به فارسی نیافتهاند و همه دربهدر دنبال این متن هستند تا اجرایش کنند. اما ماجرا چیست؟ بنده در سال 1389 با همراهیِ دوستی نمایشنامهی Incendies ، حریقها یا آتشسوزیها اثر وجدی معوض را ترجمه کردم و به انتشارات افراز سپردم. این کتاب با آدرس http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/2255692 در سایت کتابخانهی ملی ثبت شد و فیپا گرفت. در سال 1390 با توجه به وضعیت ادارهی کتاب آن زمان این اثر غیرقابل چاپ تشخیص داده شد و از انتشار بازماند. این مسئله گذشت تا در شمارهی 190 مجله نمایش در سال 1394 زندگینامهی مختصری از نویسندهی اثر و بخشهایی از متن نمایشنامه را منتشر کردم. در یکم اسفندماه سال 95 هم در آمفیتئاتر خانهی تئاتر با گروهی از بازیگران آن را نمایشنامهخوانی کردم. اتفاقاً مترجم فعلی این اثر جناب آقای دکتر خاکی هم حضور داشتند. آنجا توسط یکی از شاگردان ایشان متوجه شدم که استاد عزیز این متن را ترجمه کرده، مجوزش هم آمده و قرار است به زودی چاپ شود که این طور هم شد و مدتی بعد نشر روزبهان این اثر را منتشر کرد. از این به بعد ماجراهایی پیش آمد که بسیار عجیب مینماید. استادی سر کلاس دانشگاه این اثر را نمایشنامهی قرن معرفی میکند. دیگری نویسندهی اثر را یک نابغهی بیبدیل در تاریخ ادبیات نمایشی جهان خطاب میکند. مکرر به بنده برای اجرای این متن مراجعه شده که متن را در اختیارشان بگذارم چرا که ظاهراً دریافت مجوز ترجمهی فعلی میسر نشده است. نمایشنامه به لحاظ اجرایی کار دشواری است و بازیگران زبدهای میخواهد که چندین ماه واقعاً دل به کار بدهند و ضمناً کارگردان هم باید بسیار خلاق باشد تا این متن با توجه به فرم خاصش روی صحنه بیاید و موفقیت در پی داشته باشد. حال از این مسئله بگذریم که چه کسی اولین بار «وجدی معوض» را که به غلط «معود» میخوانند به تئاتر ایران معرفی کرده که به واقع هیچ اهمیتی ندارد.
بهتازگی یکی از منتقدین محترم و باسابقهی تئاتر در مقام اتهام به یکی از کارگردانان تئاتر که از این نمایشنامه اقتباسی برای خود فراهم آورده و در حال حاضر هم دارد آن را اجرا میکند برآمده است. مطلب ایشان این شائبه را ـ نه یقین را ـ برمیانگیزد که کارگردان مذکور ترجمهی جناب آقای دکتر خاکی را دزدیده و با دستکاری و عملی به نام دراماتورژی! متن تهیه دیده و به نام خود روی صحنه برده است.
حال، بنده ضروری دیدم که در ارتباط با مطلب این منتقد عزیز چند کلمهای بنویسم. نخست اینکه این همه هیاهو و مالخودپنداری اثر یک نمایشنامهنویس خارجی برای چیست؟ مگر ما خودمان این اثر را نوشتهایم که این قدر حساس شدهایم؟ ما داریم بر سر اثری که متعلق به دیگری است این همه خودمان را «میکشیم»! آن هم اثری که حق کپیرایتش را ندادهایم و این عمل در خارج از ایران یک جرم محرز قضایی است. پس بهتر است کمی مهربانتر باشیم و شایسته است اینگونه فکر کنیم که ما اثری را ترجمه کردهایم و قصد داشتهایم که به دانش ادبیات نمایشی کشورمان کمک کرده باشیم. من همینجا از کسی نام میبرم که آثار بسیار زیادی از نمایشنامهنویسانی ترجمه و منتشر کرده که همگی برای اولین بار به تئاتر ایران معرفی شدهاند. برخی از این آثار به مراتب از متن وجدی معوض قویتر هستند: آراز بارسقیان. دوست و همکار بنده. او بیچشمداشت سالهاست که دارد ترجمه میکند و بیش از 15 نمایشنامهنویس جدید به تئاتر ایران معرفی کرده است.
اما نکتهی دیگر این است که اثبات دزدی، هم کار سخت و هم آسانی است. سخت چون جسارت میخواهد و شواهد متقن و آسان چون با کار کارشناسی به سهولت امکانپذیر است. پس حالا که ما جسارت کردیم باید تا آخرش برویم و شواهد و قرائن را بسیار دقیق ارائه دهیم و با این شجاعتمان تا آخر کار برویم یعنی سایر مچها را هم بگیریم. چرا که در سالهای اخیر گاه دیده شده که متن و نویسنده با هم دزدیده شدهاند. مانند نمایشنامهنویسِ شهیر دوران ما که نمایشنامهی «یغمای با شکوه خورشید» اثر پیتر شفر با ترجمهی محمد حفاظی را به نام خود به دست کارگردان سپرد و او هم این اثر را با نام «عرق خورشید اشک ماه» با کلی یال و کوپال و اسب و رضا کیانیان روی صحنه برد و آب از آب هم تکان نخورد. پس منتقد ارجمند ما اگر قرار است بر همه سخت گیرد باید با مواردی که اثبات آنها کار دشواری هم نیست شروع کند و «در شهر هر آنکه هست گیرد».
نکتهای که به نظرم قابل تأمل است و باید بر آن انگشت بگذاریم این است که ببینیم این متون ترجمه شده چقدر بر نمایشنامهنویسی فارسی تأثیر گذاشته است؟ چقدر در دانشکدههای تئاتری تدریس شده است؟ با رویکرد این سالیان تئاتر ایران میتوان حدس زد که تقریباً هیچ. حتی اجراهایی که از این متون انجام میشود مثله شده و نامربوط است و در کمال حیرت به قوارهی تئاتر عامهپسند فراگیر این روزهای تئاتر ایران درآمده است (مانند اجرای نمایشنامهی فلیک، مرد بالشی و بسیاری از آثار دیگر).
در پایان آرزومند هستم که جناب آقای دکتر خاکی نمایشنامهی حریقها یا به تعبیر ایشان آتشسوزیها را هر چه زودتر اجرا کنند تا قائله تمام شود و تب وجدی معوض نیز فروکش کند.