ابتدای سخن
دیالوگ و جدل منطقی در گیتی تئاتر
ابتدای سخن
نصرالله قادری
دیالوگ / Dialogue یکی از اساسیترین اجزاء گیتی تئاتر است. تئاتر، کنش / Action ارائهشده زنده در برابر «علت غایی» ـ مخاطب ـ است. دیالوگ در شکل غایی خود مترادف «زبان» در مفهوم وسیع و عام است. در تعریف زبان به مفهوم وسیع و عام آمده است:
هرگونه نشانهای که بهوسیله آن زندهای بتواند حالات یا معانی موجود در ذهن خود را به ذهن موجود دیگری انتقال دهد.
قدیمیترین سخنی که از نظر «زبانشناسی» درخور توجه است در باب دوم و یازدهم سفر آفرینش ـ عهد عتیق ـ تورات، کتاب دینی قوم یهود آمده است. خداوند پس از خلقت آدم، حیوانات و پرندگان را نزد آدم آورد تا بر آنها نام نهد:
خداوند خدا هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد. آنچه آدم هر ذیحیاتی را خواند همان نام او شد. پس آدم همه بهایم و پرندگان آسمان و همه حیوانات صحرا را نام نهاد.
نمونه دوم، مربوط به داستان برج بابل است. براساس این داستان که در تورات آمده است، مردم جهان ابتدا یک زبان داشتند و از مشرق کوچ کردند تا به زمین همواری به نام شنعا رسیدند. در آنجا سکنی گزیدند و تصمیم گرفتند برجی بسازند که سرش به آسمان برسد. پس از ساختن برج، خداوند نزول میکند و برج را ویران میسازد و زبان آنان را مشوش میکند، بهطوریکه سخن یکدیگر را نمیفهمند و از آنجا بر روی زمین پراکنده میشوند. بعد از قدیمیترین سخن درباره زبان، باید به مطالعاتی که هندیان، یونانیان و بخصوص «افلاطون» و «ارسطو» درباره زبان به عمل آوردهاند، اشاره کرد. ارسطو در پوئتیک مینویسد:
گفتار قهرمان تراژدی، در مقام چهارم است، و چنانکه پیش از این گفتیم، گفتار، وسیله بیان افکار است، و آن در نظم و نثر یکی است (ارسطو، 1337: 75).
نکته اساسی در این امر افکار است. یعنی دیالوگ زمانی برقرار میشود که «فکر»ی وجود داشتهباشد. از ساحتی دیگر دیالوگ سرشار از نیروی احساس و عاطفه است. یعنی دیالوگ همنشینی عقل و احساس است. دیالوگ زمانی شکل میگیرد که فکری در برابر فکری قرار گیرد. در جهان درام کاراکتر محوری / Protagonist در برابر کاراکتر مخالف / Antagonist قرارمیگیرد. کاراکتر محوری، مخالف وضع موجود است و در پی ایجاد وضع موعود است. از سویی دیگر کاراکتر مخالف، موافق وضع موجود و مخالف وضع موعود است. هر دو کاراکتر دارای فکر هستند و برای اعمال خود دلایلی دارند. در این ستیز / Conflict است که مخاطب به نتیجه / Conctusion میرسد. نقش مخاطب در این ستیز منفعل نیست، مخاطب هم کنشگر است. هر دو سوی ستیز بهخاطر افکار و اهدافی که دارند حاضر به مواجهه و دیالوگ هستند. بهترین شیوه برای اینکه مخاطب خود به نتیجه برسد، دیالوگ است. در جهان دیالوگ چیزی به مخاطب تحمیل نمیشود، چون خود او کنشگر است، با دانش و نگرش و نمودش خود، اندیشه میکند و به نتیجه میرسد. دیالوگ شیوه اندیشیدن را به مخاطب میآموزد. آنکه صاحب اندیشه است از دیالوگ گریزان نیست. آنهایی که به هر بهانهای از دیالوگ میگریزند و مشتاقند که متکلمالوحده باشند، بیتردید اندیشه فربهای ندارند. آنها سعی میکنند به این شیوه، احساسات مخاطب را برانگیزند و او را مطیع خود سازند. به مخاطب اجازه اندیشیدن نمیدهند. گونهای انانیت آشکار در آنها عیان است. خود خدایگان پندارند، حتی اگر ادعای ماتریالیست بودن داشتهباشند. همه را مطیع و منقاد خود میخواهند. از بالا «امر»ی را صادر میکنند و بقیه باید از آن تبعیت کنند و هر که به مخالفت در برابر این «امر» برخیزد، مجرم است. بیکه دادگاهی برپا شده باشد. و به هر وسیلهای ـ چون هدف مقدس است و برای رسیدن به آن مجاز به استفاده از هر وسیلهای هستند ـ مخالف را طرد میکنند. یکی از مهمترین شیوههای این طردشدگی، ترور شخصیت است. چون مخاطب فقط از ساحت احساس به این ستیز نظاره میکند، بیتردید بازنده نهایی مخالف است، چون معتقد به همنشینی عقل و احساس است. دیالوگگریزان از سلاح مظلومیت هم بهره شایانی میبرند. مظلومنمایی وسیله اساسی عمل آنهاست. آنها برای اینکه بمانند و فقط بمانند، حاضرند برای بقای خود سایلی هم بکنند. و اگر قدرت داشته باشند حتی از حذف فیزیکی رقیب هم ابایی ندارند. در گیتی تئاتر در عهد سلطه استالین در شوروی سابق، چون استالین قدرت داشت و حکمی صادر کرده بود که همه موظف بودند از آن تبعیت کنند، هر که حاضر نمیشد ذیل آن فرمان همایونی عمل کند، نابود میشد. تئاتر در چنین جهانی نمیتواند تنفس کند. پس میکوشد به هر طریقی خود را نجات دهد. در جهان پسااستعماری، در بعضی از کشورهای جهان سوم اصحاب تئاتر که صاحب اندیشه فربهای نیستند، به بهانه اندیشهگرایی، اما با شبهاندیشه سعیمیکنند خود را اهل دیالوگ معرفی کنند تا وجاهتی کسب نمایند. و چون متکی بر احساس مخاطب هستند و رقیب هم حاضر نیست خود را تا سطح آنها پایین بکشد، با بهرهگیری از عنصر مظلومنمایی به فریب مخاطب میپردازند. این جمعیت هرگز حاضر به دیالوگ نیستند و همواره به هزار بهانه واهی از برقراری دیالوگ شانه خالی میکنند. آنها همواره صاحب اندیشه را متهم به جزماندیشی، ارتجاع، فاشیستبودن، همراه و همدست سیستم بودن متهم میکنند تا از میدان دیالوگ بگریزند و چند صباحی بتوانند در این جهان سه پنجی در دایره دیدهشدن بمانند. این سرنوشت همیشه صاحبان اندیشه است که همواره قربانی میشوند. سقراط حکیم در عهد یونان کلاسیک گفته بود که: «امیدواری نیست من آخرین مظلوم جهان اشقیا باشم».
هر آنکه ادعا میکند در گیتی تئاتر حیات دارد و از دیالوگ میگریزد بیتردید راستکردارِ راستپندارِ راستگفتار نیست. دادار یکتا در آخرین کتاب آسمانی خود ما را دعوت به تفکر، تدبر، سیر در ارض و دیالوگ و... میکند. خداوند رحمان در قرآن نامه میفرماید:
«ادعُ اِلی سَبیلِ رَبّکَ بالحکَمهِ وَ المَوعظِه الحَسَنَه و جادِلهُم بِالّتی هِی أَحسَنُ...»
بخوان خلق را سوی یزدان خویش
به اندرزِ نیکو و بُرهان خویش
چو با منکران میشوی روبهرو
به نیکوترین شیوه کن گفتوگو (قرآن، 1393: 281)
در منطق، پنج روش برای برقراری دیالوگ در ستیز اندیشگی با مخالف معرفی شده است. این روشها به صناعات خمس شناخته شده و عبارتند از: برهان، خطابه، جدل، مغالطه و شعر. سه شیوه اول براساس مبانی صحیح و قابل دفاع به نتیجه میرسند. روش «جدل» در منطق، عبارت است از اینکه با بهرهگیری از مقدماتی که مورد پذیرش و قبول طرف مخالف است، به نتیجه برسیم و مخالف را وادار به پذیرش استدلال درست نماییم. او در این شیوه نمیتواند استدلال ما را مردود بشمارد، چون در این صورت، بنیان اندیشه او هم آسیب جدی میبیند. از همین روی است که شبهاندیشهورزان در مقابل اندیشهورز حاضر به برقراری دیالوگ نیستند. چون یا مجبورند استدلال منطقی اندیشهورز را بپذیرند یا آن را منکر شوند که منجر به انکار خود آنها خواهد شد. جَدَل معانی مختلفی دارد. «ابن اثیر» جدل را مقابله دلیل با دلیل میداند. «ابن فارس» معتقد است که معانی مشترک جدل، استواری یک چیز است و معانی دیگر به آن برمیگردد. از ساحتی دیگر جدل در لغت به معنای گفتوگوی خصمانه است. در جهان دیالوگ و از منظر اندیشه الهی مراد از جدل و برقراری دیالوگ، نزاع و ستیزهجویی و چیرهگی بر مخالف نیست، بلکه مراد اقناع مخالف از طریق استدلال است. از منظر ارسطو، جدل قیاسی است که از مشهورات، تألیف شده باشد و این مشهورات، آنهایی هستند که یا به نظر همگان یا بیشتر مردم و یا به نظر عقلا و خردمندان درستاند (ارسطو، 1415 ق: 489 و 490). مراد ما از دیالوگ، جدل میان اهل عقل خرد است که منتج به نتیجهای برای مخاطب کنشگر باشد، آنچنانکه «طوسی» بدان اشاره دارد: جدل صناعتی است علمی که انسان با آن برحسب امکان و با استفاده از مقدمات مسلم برای اثبات هر مطلوبی که میخواهد و دفاع ازهر ادعایی که در نظر دارد، دلیل اقامه میکند بهگونهای که نقضی بر آن وارد نشود (طوسی، 1363 ق: 232). همچنانکه اشاره شد جدل معانی مختلفی دارد. شبهاندیشهورزان با توسل به همین معانی و گریز از «جدل احسن» یا از آن میگریزند یا به وسیله آن به مراد باطل میرسند. در قرآن نامه مشتقات جدل 29 بار بهکار رفته است. مفسدان با تکیه بر کارکرد جدل در قرآن نامه، در مجموع پنج معنا برای آن برشمردهاند:
1ـ اولین وجه آن خصومت است.
2ـ دومین وجه مِراء به معنی ستیز و لجاجت است.
3ـ سومین وجه آن دفاع کردن است.
4ـ چهارمین وجه آن گفتوگو برای رسیدن به هدف است.
5ـ پنجمین وجه آن جدال احسن است.
در جهان دیالوگ در گیتی تئاتر از منظر صاحبان اندیشه، تاکید بر «جدال احسن» است. تنها از این شیوه است که میتوان به نتیجه مطلوب رسید. با مصادره به مطلوب کردن دیالوگ میتوان به جدل باطل رسید و با فریب مخاطب و برانگیختن احساسات او و مظلومنمایی، به پیروزی رسید. اما نتیجه مطلوب بهدست نخواهد آمد. شبهاندیشهورزانِ تئاترکار، چون پشتوانه صحیح اندیشگی ندارند، همواره به جدال باطل متوسل میشوند. آنها هیچ پشتوانه علمی و نظری ندارند. در خوشبینانهترین حالت در این مقطع مکان و زمان، آنها با توسل به ترجمه آراء و افکار اندیشهورزان به قدر فهم خود، بیتوجه به دستگاه فلسفی و نظری اندیشهورز سعی در اثبات دیدگاههای خود دارند. هدف آنها رسیدن به حقیقت نیست، بلکه تلاش میکنند به این وسیله حقیقت را نابود کنند، چون نسبتی با حقیقت ندارند. حقیقت، روشنی و عریانی دارد و اگر آشکار شود، ماهیت پدیده عیان خواهد شد. حقیقت، ماهیت شبهاندیشهورز را عریان میکند..
علاقهمندان میتوانند ادامهی این مطلب را در شمارهی 241 ماهنامهی نمایش مطالعه کنند.