در حال بارگذاری ...
...

چرا تئاتر کار می‌کنم...؟

چرا تئاتر کار می‌کنم...؟

آجری از بنای عظیم تئاتر که تویی

کاظم هژیر آزاد

وقتی از تو می‌پرسند چرا تئاتر کار می‌کنی؟ ناچاری نخست بگویی تئاتر مدیومی چندوجهی است. مجموعه‌ای از هنرها و تخصص‌ها و صنوف را شامل می‌شود. پس تو که فقط بازیگری، باید در حوزه‌ی فعالیت خودت یعنی «بازیگری» سخن بگویی و بقیه را به متخصص‌اش واگذاری.

به یاد می‌آوری که این سوال برای تو تازه نیست و بارها در تنهایی به سراغت آمده و فکرت را به خود مشغول داشته و در نفس به آن پاسخ داده‌ای و اطمینان داشته‌ای که تنها تو نیستی که این سوال را از خود کرده‌ای بلکه تمام کسانی که در این حوزه‌ی فعالیت جدی می‌کنند، این سوال را از خود کرده و به خود پاسخی داده‌اند.

دیده‌ای که کسانی با تو آموزش بازیگری دیده‌اند و در یکی دو نمایش در کنار تو بازی کرده‌اند ولی بعد، بازی و بازیگری را رها کرده به سراغ حرفه‌ی دیگری رفته‌اند. یا کسان زیادی را می‌شناسی که بازیگری مدیویم‌های تئاتر، تلویزیون، و سینما را شغل دوم خود محسوب کرده‌اند؛ کم می‌شناسی بازیگرانی را که تنها به شغل بازیگری مشغول بوده و فقط از این راه ارتزاق کنند.

پیش از انقلاب را به یاد می‌آوری که استاد بازیگری‌ات هم می‌گفت به این شغل هیچ اعتباری نیست. تعداد کسانی هم که در حوزه‌ی بازیگری استخدام دولت در اداره تئاترشده‌اند، بسیار محدودند. دولت قدرت استخدام همه بازیگران را ندارد. اساسا دولت سیاست هنری مشخصی برای مجموعه هنرها ترسیم نکرده که با هنرمند جماعت چه باید بکند و هنرمند جماعت در جامعه چگونه می‌تواند ارتزاق کند؟ رشد همه هنر‌ها در این ملک از دیرباز دیمی و بدون هیچ برنامه‌ی از پیش تعیینشده جامعی بوده و هست. بازیگران در زمان گذشته هم در گروه‌های دبیرستانی، دانشگاهی و غیردانشگاهی و آزاد فقط برای دل خود تئاتر کار می‌کردند. از جیب خود خرج می‌کردند که به روی صحنه بروند و کار هنر‌ی بکنند. اکنون هم حتی در سطح حرفه‌ای‌اش همینطور دیمی و بی برنامه است. دانشکده‌ها فارغ‌التحصیل بیرون می‌دهند ولی بستری برای جذب حرفه‌ای که درسش را خوانده‌اند، وجود ندارد. در دوران گذشته هم استاد می‌گفت، حساب حرفه و یا شغل روی این کار باز نکنید. حتما یک شغل اصلی برای خود دست و پا کنید و بعدازظهر‌ها به کار بازیگری بپردازید و برای نمونه مهدی فتحی مرحوم را مثال می‌زد که در وزارت آب و برق روبروی پارک شهر کار می‌کرد؛ درضمن بعد از ظهرها معلم فن‌بیانات در گروه بود. او هم به ما توصیه می‌کرد بازیگری در این ملک اعتبار ندارد. این کار را شغل دوم خود قراردهید. حالا هم که پای صحبت هر یک از استادان و پیشکسوتان بنشینی، همین را می‌گویند. و این ناشی از نبود سیاست فرهنگی و هنری جامع و روشن، چه در دوران گذشته و چه در این دوران در این مرز و بوم است.

تو با خواست و اندیشه‌ی سطحی و ابتدایی و توهمات هنرمند شدن بزرگ می‌شوی و جسته گریخته به کار هنری هم در دوران رشد در دبیرستان و دانشگاه می‌پردازی. وقت آن است که پدر و مادرت مستقیم و غیرمستقیم از تو بپرسند که چه هدفی داری؟ می‌خواهی در این جامعه چه کاره شوی؟ پاسخی که تنها خودت را راضی کرده به آنها داده‌ای اما در تنهایی خود فکر کرده‌ای که آیا این پاسخ درخوری بود؟!

بارها از خود سوال کرده‌ای که چرا در خانواده هشت نفری‌ات، بین برادران و خواهران تنها تو به سوی نمایش و بازیگری رفتی. پی می‌بری که تو یک فرقی با آنها داری. این فرق نه تنها در شکل و اندازه و قیافهات هست، درخواست‌ها و توانایی‌های تو نیز با برادران و خواهرانت فرق هست. مهره‌ای در پاسخ به این سوال گم است. علم بیولوژی است که این بار به یاری‌ات می‌آید و به یادت می‌آید که در جایی شاید در یک مبحث بیولوژیک خوانده‌ای که ژن‌ها حامل اطلاعاتی هستند که تعیین‌کننده‌ی ویژگی‌های تو هستند. این ویژگی‌ها را از پدر و مادر خودت به ارث برده‌ای. اینجا یک سوال دیگر پیش می‌آید که اگر ویژگی بازیگر شدن من از پدر و مادرم به ارث رسیده، چرا آنها هیچ گرایش و علاقه‌ای به بازیگر شدن نداشته و اساسا از نمایش و نمایشگری چیزی نمی‌دانند و آن را شغلی در ردیف مطربی تلقی می‌کنند؟! ....