مجله نمایش شماره 208
نقد نمایش ابوبکر محمدی
abo wb (14)
abo wb (26)
نقد نمایش ابوبکر محمدی 2
نقد نمایش ابوبکر محمدی 3
نویسنده و کارگردان: جلال تجنگی// آزاده فخری محمدرضا نوروزی
چه تعداد از ما در طول روز «شیعه» هستیم؟ و چقدر معلوم است که شیعه هستیم؟ و اگر اسم ما عمر، ابوبکر، عثمان و یا عایشه باشد چه خواهد شد؟
در اولین سال کاری معلمی، وقتی سر ظهر وارد مدرسه کوچک و کم جمعیتی شدم، تعداد زیادی دختر جوان دبیرستانی فارغ از دوستان کم تعدادشان که در کلاسها منتظر ورود دبیرها بودند، با عجله از انباری کوچکی موکت آوردند، حجابشان را درست کردند، آستینهای خیسشان را پایین زدند، دست روی دست گذاشتند و نماز ظهرشان را خواندند. به همین ترتیب به دو، موکتها را بردند انباری و به داخل کلاسها دویدند. اولین نکته مورد توجه اینکه مدرسه خیلی کوچک بود و نمازخانه مستقل نداشت. زنگ تفریح دوم جالبتر بود، باز به همان ترتیب، همان دانشآموزان دویدند و به نماز ایستادند و تمام. این هم از وعده عصر.
در بندر ترکمن از مغازه دار پرسیدیم تا کی باز هستید؟ گفت تا قبل از نماز عشاء و بعد یکدفعه یادش افتاد که بگوید عشای ما، نه عشای شما، یعنی حدود فلان ساعت. خوب چه مشکلی داشتیم؟ چه مشکلی داریم؟ هیچ! چون ما شیعه هستیم و در مملکت شیعه زندگی میکنیم. ولی اگر شیعه باشیم و همسرمان سنّی و اسمش ابوبکر یا عایشه باشد، آنوقت چه؟
نمایش «ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی» ـ که با پخشِ ویدیویی شامل اسامی افرادی از مسلمانان اهل سنت آغاز میشود ـ سعی دارد به برشی خاص از یک ازدواج نامتعارف بپردازد، داستان دختری شیعه که با پسری سُنّی مذهب ازدواج کرده و حالا هردو مثل بیشتر جوانها سعی دارند در شرایط سختِ اقتصادی زندگی در پایتخت که کاری به شیعه و سنی بودن آدمها ندارد، دست در دست هم روزگار بگذرانند. ولی آدمها انگار کار دارند، همانطور که شیعه باشید هم آدمها به همه چیز زندگی شما کار دارند! و اگر در پیشانی شما نام ابوبکر باشد، پنهان کردن مذهبتان دیگر کار سادهای نیست.
در این شرایط، هر کار معمول یک زندگی باید سخت نشان داده شود تا از دل آن یک داستان نمایشی در بیاید، به این ترتیب است که اجارهکردن خانه هم تبدیل به یک مشکل میشود، برخورد یک پسر تحصیلکرده شیعه که پسر صاحبخانه است، توهینآمیز میشود و معذرتخواهی پدر که صاحب اصلی خانه است، بزرگوارانه.
ولی بستر اصلی درام ربطی به مذهب ندارد؛ از طرف مردی نوکیسه، به حرمت زن جوان توهینی شده و تا مرز دستدرازی ـ فقط مرزش ـ پیشرفته است. موقعیتی که ظرفیت بالایی برای پردازش در اطراف خود دارد. برخورد شوهر جوان با این مقوله چگونه میتواند باشد؟ و برخورد زن جوان با شوهرش و واکنشهای او به این موضوع هم.
همین موقعیت دراماتیک، بستری شده تا مشکلات ریز و درشت زوج جوان در کشاکش با مشکلات اقتصادی و مستاجری، با تفاوت مذهبی رنگ و بویی دیگر بیابد، و دو نفر دیگر هم با دخالت خود در روند درام، به پیش رفتن این چالش خانوادگی با موضوع اختلاف مذهبی کمک کنند.
کارگردان نمایش به گفته خودش دوسال درگیر این ایده بوده، شش ماه روی آن تحقیق کرده و در بیست و پنج روز آن را نوشته است.[i] او درباره نمایش به درستی میگوید: «مباحثی از ایندست...، یک مسئله جاری و ساری بین همه یا افکار عمومی که دربارهاش حرف بزنند و بدانند، نیست. عدم شناخت تفاوتهای مذهبی، بیشتر یک مقوله فرهنگی و معرفتی است».[ii]
داستان یک زوج، دغدغه مهاجرت از وطن، مشکلات اقتصادی، تفاوت فرهنگی، برخورد با آدمهای تازه به دوران رسیده و مرز معرفت در رفاقت؛ در بستر تفاوت مذهبی که به نوعی موضوع داغ این روزهای شبکههای خبری جهان هم هست، به خصوص در منطقه خاورمیانه با داستانهای موحش داعش و ادعاهای مذهبیشان که حتی دامن اهل سنت را هم به آتش کشیده است و مرز جنونشان شیعه و سنی نمیشناسد، خرده داستانهای این نمایش هستند.
دکور نمایش ظاهرا بنا به ضرورت دو اجرایی بودن سالن، طوری طراحی شده که یکبار چیده شود و یکبار جمع شود و در طول نمایش ثابت باشد، ضمن اینکه برای آپارتمانی حوالی میدان گمرک تهران، المان خاصی ندارد و تماشاگر از لابهلای دیالوگها به موقعیت جغرافیایی آن پیمیبرد. ولی طراحی داخلی آن بهگونهای است که با استفاده از آیکون کتابخانه در دیوار، تحصیلکرده بودن زوج و اهل مطالعه بودنشان را پررنگ میکند.
.
.
.
.
.
.
خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این مقاله را از طریق مراجعه به سایت www.magiran.com دریافت و مطالعه فرمایند.