نقد فرمالیستی نمایش ماتریوشکا نوشته و کار پارسا پیروزفر
یک بازیگر و این همه نقش
نقد فرمالیستی نمایش ماتریوشکا 2
نقد فرمالیستی نمایش ماتریوشکا 5
رضا آشفته- ماتریوشکا را اگر قرار باشد از منظر فرمالسیم بررسی کنیم، به قاعدهی ساختار و شکل موجود در این نمایش که در متن وابستگی شدید به خاستگاه ذهنی و اندیشگانی آنتوان چخوف در داستانهای کوتاه طنزش دارد، با کلید واژه طنز (آیرونی) و مینیمالیسم (خرده پیرنگ) مواجه میشویم.
رضا آشفته- ماتریوشکا را اگر قرار باشد از منظر فرمالسیم بررسی کنیم، به قاعدهی ساختار و شکل موجود در این نمایش که در متن وابستگی شدید به خاستگاه ذهنی و اندیشگانی آنتوان چخوف در داستانهای کوتاه طنزش دارد، با کلید واژه طنز (آیرونی) و مینیمالیسم (خرده پیرنگ) مواجه میشویم. همچنین در اجرایی که پارسا پیروزفر در نظر گرفته است، به دلیل تک بازیگر بودن، واژه مونودرام برجسته شده است. البته اجرایی که باز هم به دلیل ایجاز در وسایل صحنه و لباس و نور و غیره یادآور مینیمالیسم است.
داستانهای مطرح شده در نمایش ماتریوشکا در واقع در پایان قرن نوزدهم میگذرد و دربرگیرنده نیازها، حسرتها و ضرورتهای طبقهی متوسطی است که در روسیه تزاری رشد میکند. البته این خود میتواند انگیزه تحرکات بیشتری باشد که منجر به انقلاب بلشویکی اکتبر 1917 میشود اما در این مقاله، هدف همان بررسی فرمالیسم است که در آن شکل نوشتار و اجرایش برجسته خواهد شد، چون محتوا دستکم برای آنانی که چخوف را خوانده و آثارش را در صحنه دیدهاند، آشناست؛ بزرگمردی که برخلاف آنچه که قاطعانه بورژوا تلقی میشود، همواره با دردمندیهای همهی طبقات روسیه قرن نوزدهم همراه بوده است و چه بسا همین روشنفکران و روشنگران بودند که با آگاهی بخشی به قشر متوسط باسواد توانستند زمینههای رشد کلان جامعه را با برهم زدن سیستم منحوس پادشاهی (تزاری) فراهم کنند. چنانچه تبر داستایفسکی در جنایت و مکافات، بیچارگان و منفعلین به بنبست رسیده، آثار کوتاه و بلند داستانی و نمایشی چخوف و آنان که در حاشیه و به تعبیر گورکی در اعماق واقع شدهاند، خبر از تحول بنیادین در روسیهی تزاری میدهند و این همان فرمی است که ما را متوجه دردانگیزی جامعه میکند و چه بسا چخوف با طنز (آیرونی) این تلخی را از درد و آه تهی میکند. شاید فقط تولستوی است که به دلیل آرمانی بودنش، همه را از جنگها (چالشها) پرهیز میدهد تا که صلح (آرامش) به زندگی آدمیان تسری یابد و البته که این رویکرد ریشه در دین مسیحی و مذهب ارتدوکس دارد و این نگاه متافیزیکی جایگاهی در نظام کمونیستی شوروی پس از انقلاب اکتبر ندارد و البته که همچنان در روان آدمیان سراسر دنیا دارای نفوذ است.
این دیباچه فراخوانی است برای پرهیز از آنچه که محتواست و به همین دلیل هم هست که بحث طنز چخوف همچنان گرم میماند هم در نوشتههایش هم در آنچه از آثارش برای اجرای در صحنه برداشت میشود. این طنز تلخ است و گاهی گزنده که حال آدمی را تا سرحد مرگ ویران میکند همانطورکه در تابلوی اول «مرگ کارمند دولت» که نیل سایمون هم این برداشت را در مجموعه پزشک نازنین «عطسه» نامیده است، کارمند زبون و بیچاره تا مرگ بر او وارد نشود خود را از انداختن آب دهانش در یک عطسه ناگهانی و سهوی بر سر و گردن تاس ژنرال و یکی از مدیران اداره راه و ترابری نمیبخشد و این مسیر تا پایان مرگبار او پیش خواهد رفت. مرگ در تعریف درام، نشانه تراژدی است بنابراین در اینجا طنز بسیار تلخ و گزنده میشود که امری ساده میتواند این همه پیچیده شود که در آن یک مرگ غیر قابل پیشبینی تبدیل به رخدادی تاملبرانگیز میشود. بنابراین پارسا پیروزفر نمیخواهد صرفا کمدی کار کند و حتی توجه تک ساحتی هم ندارد که بشود این متون تنظیم شده را تراژدی نامید بلکه در آمیزش این دو، طنز، چیزی شبیه کمدی ـ تراژدیهای امروز است که میتواند بیانگر وضعیت معاصر باشد. این بالندگی تفکر است که میتواند زمانه را از آن یک صد و چند سال پیش به اکنون و اینجایی که دیگر پطرزبورگ یا مسکو نیست، بلکه همچنان در تهران قرن بیست و یکم خوش میدرخشد، مرتبط کند.
.
.
.
.
.
.
.
خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این نقد را در شماره 208 ماهنامه نمایش مطالعه فرمایند.
[i] ـ عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران