در حال بارگذاری ...
...

مجله نمایش شماره 208

نقد نمایش پنج ثانیه برف

نویسنده: عباس جمالی کارگردان: مرتضی میرمنتظمی سید جواد روشن

خشونت علیه زنان در میان چنارهای دود گرفته تهران

 

نمایش «پنج ثانیه برف» نوشته عباس جمالی، آخرین اثر گروه تئاتر مشق و مرتضی میرمنتظمی در مقام کارگردان است که چندی پیش در تالار حافظ به روی صحنه رفت. میرمنتظمی کارگردان جوان و خلاقی است که پیش‌تر از او نمایش‌های «آسانسور»، «فرکانس»، «P2»، «ابرها»، «مالی سویینی» و.... را دید‌ه‌ایم. در کارنامه‌ی هنری او آشکارا می‌توان تمایل و علاقه‌ی وی به فرم را دید. او که در مقام طراح صحنه نیز فعال است، معمولا فرم و شکل بصری و اجرایی اثر را بر محتوا ترجیح می‌دهد برای همین بیشتر آثار او دارای جلوه‌های تصویری زیبایی هستند که گاهی برای آن‌ها نمی‌توان دلیلی منطقی و دراماتیک پیدا کرد. البته او رفته‌رفته در کارهایش به پختگی رسیده و می‌توان ادعا کرد در آخرین اجرایش یعنی نمایش «پنج ثانیه برف» توانسته است رابطه‌ی خوبی بین فرم و محتوا ایجاد کند و انتخاب‌هایش در چیدمان و طراحی صحنه و میزانسن‌ها به خوبی با محتوای اثر تناسب پیدا کرده است.

«پنج ثانیه برف» روایت پنج زن و یک مرد از زندگیشان در گذشته و حال است که در نهایت سرنوشت‌شان با یکدیگر پیوند می‌خورد. رضا ـ با بازی عباس جمالی ـ در جوانی به دختری در محلشان علاقه‌مند می‌شود و با آنکه قصد ازدواج دارد، توسط برادران دختر تهدید و در نهایت توسط آن‌ها مورد تعرض قرار می‌گیرد و همین باعث شوک و ضربه‌ی شدید روحی به او می‌شود. حالا او سال‌ها بعد، خشمی پنهان از زنان دارد و با تجاوز و قتل آن‌ها سعی در انتقام و شاید آرام کردن خود دارد. همه‌ی شخصیت‌های این نمایش قربانی هستند. مرد قربانی یک نگاه سنتی و بسته و زنان قربانی یک جامعه‌ی مرد سالار. زنانی که همسر، مادر، دختر و یا معشوقه هستند و در این شرایط قربانی عقده گشایی مرد دیگری می‌شوند. نمایش سعی دارد در لابه‌لای روایت به سردی و خشونت پنهان در شهر دود گرفته‌ی تهران و مشکلات و مسائل زنان در آن توجه کند. شهری بزرگ که با همه‌ی شلوغی‌اش باز می‌توان در آن احساس تنهایی کرد و یا در آن گم شد.

صحنه، فضایی محدود شده است به رنگ سفید ـ که با نمک یا چیزی از این دست پوشیده شده ـ و تنه‌هایی بلند از درختان چنار، الهام گرفته از «هفت چنار» زنده‌یاد عباس کیارستمی، در آن پراکنده شده است. آدم‌های نمایش در این فضا و لابه‌لای این درختان حرکت می‌کنند و تک‌گویی‌های خود را که روایتی است از زندگیشان برای مخاطب ارائه می‌کنند. فضایی سرد همراه با دلهره که انگار آدم‌ها در جنگلی رها شده‌اند و هر شخص سعی دارد در این شرایط برای خود راهی نجات‌بخش پیدا کند. ولی ظاهرا هیچ راه خروجی نیست و آدم‌ها در چنین شرایطی محکوم ـ به مرگ ـ هستند. مرد قاتل نیز خود قربانی همین شرایط است. شاید بخشی از ایراد متن همین باشد که راه حلی ندارد. تنها گزارشی از یک وضعیت است با آدم‌هایی که در این شرایط انتخابی ندارند. در ابتدا هر شخص قصه‌ی خودش را می‌گوید و به مرور قصه‌ها با یکدیگر ارتباط پیدا می‌کنند ولی این پیوند چندان عمیق نیست....

.
.
.
.
.
.
 
خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این مقاله را از طریق مراجعه به سایت www.magiran.com دریافت و مطالعه فرمایند.