مجله نمایش شماره 208
رژی فراتر از تئاتر رژی ؟
نمایش رژی
پیتر ام بوئسنیچ // مترجم: محمدرضا نوروزی
در فستیوال تئاترترفن[i] برلین ۲۰۱۴، فستیوال سالانه تئاتر برلین که ویترینی از بهترین تئاترهای تولید شده در آلمان به واسطه انتخاب هیات ژوری متشکل از منتقدین است، به نظر میرسد با نسل کلاسیک تئاتر رژی آلمان خداحافظی شده است. در این فستیوال یکی از آخرین کارهای کارگردان فقید بلغاری دیمیتری گاتشف[ii] (۱۹۴۳-۲۰۱۳) ـ دستیار سابق بنو بتسون[iii] و فریتز مارکواردت[iv] دوست نزدیک هاینر مولر[v] ـ کاری از سال ۲۰۱۳ بود که در سالن نمایش رزیدنت[vi] در مونیخ اجرا شد. همچنین پس از بیش از یک دهه وقفه، کارگردان آلمانی، فرانک کاستروف[vii] (م. ۱۹۵۱) با یکی از اجراهای یک ساعته پر انرژی خود به نام «بچه تخس» به تئاتر ترفن بازگشت. این اثر اقتباس نمایشی بود از رمان «سفر به شب»[viii] ـ نوشته شده در سال ۱۹۳۲ توسط لوییس فردیناند سلین[ix] ـ که آن هم توسط رزیدنت تئاتر مونیخ تهیه شده بود. کاستروف البته هنوز(سال ۲۰۱۴) زنده است، اما او هم پس از بیست و سه سال فعالیت به عنوان کارگردان هنری سالن نمایش فولکس بون[x]، به تازگی همزمان با صدمین سالگرد تاسیس این سالن، از بازنشستگی خود خبر داده است. آنچه کارهای گاتشف و کاستروف را به پیشروان تئاتر رژی که از دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ـ از هانس گونترهیم[xi]، کلاوس پیمن[xii] و پیتر زادک[xiii] تا ژانر فراکارگردانی پیتر استین[xiv] ـ نمود پیدا کرده است، پیوند داده، آن است که کارهای تئاتری ایشان با تعارضات بزرگ سیاسی قرن بیستم مانند عواقب دو جنگ جهانی و هولوکاست و میراث اغلب انکار شده کمونیسم و فاشیسم تعریف میشود.
در کارگردانی آن به مانند متون اخیر «رژیتئاتر» که بر اساس قواعد کلاسیک تدوین شده است، با جوامع اروپایی بعد از جنگ با موضعی انتقادی رودررو شده و آنها را به چالش میکشد، به اندازه ای که این انگیزه پویا با معترضین انقلابی ۱۹۶۸ به اشتراک گذاشته شد و بعدها در مقابله سرسختانه با ایدئولوژی سرمایهداری جهانی بعد از سال ۱۹۸۹، با جذب انرژی انتقادی نیروهای چپ سابق، به صورتی منحصر به فرد ظاهر گردید. (بولتانسکی[xv] و کیاپلو[xvi] ۲۰۰۵ را ملاحظه کنید.)
از لحاظ سیاسی، این کار هنری هنوز هم به صورت منظم در دسته بندی چپ و راست قرار گرفته که البته بهتر است با همان عنوان سابق درنظر گرفته شود. از لحاظ مفهومی، در عین حال، شکل تاریخی تئاتررژی با تئوری پست مدرن همراستا است. ارزیابی دوباره انتقادی از گفتمان تئاتر کانون غرب[xvii] و کنکاش سوی تاریک پنهان شده جوامع غربی پس از جنگ (امتداد فاشیزم، یهودستیزی و غیره) که غالباً در کارهای استین، زادک و معاصران آنها در اواخر دهه 1960 انجام شده است، برای کنکاش بیشتر لنز اندیشه تئاتری خود را به فوکالت[xviii]، زادک، لکان[xix] و سایرین قرض داده است. در ضمن، کارگردانی رادیکال و ساختارشکن کارهای کلاسیک روی صحنه، توسط کاستروف خلاصه و با رویکردهای مفهومی دریدیان[xx] همگام شده است. این امر تنها در مورد تاریخ اخیر تئاتر آلمان مصداق نمی یابد. ما مثالهایی از «تئاتر کارگردان» را در جاهای دیگر از اروپا نیز مییابیم از جمله پیتر بروک[xxi]، جان لیتلوود[xxii]، آریان نوشکین[xxiii]، راجر پلانچون[xxiv] یا حتی جرزی گروتفسکی[xxv] و روبرت ویلسون[xxvi] از آمریکا (بردبی و ویلیامز [xxvii] در 1998 را ملاحظه کنید). ...
.
.
.
.
.
.
خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این مقاله را از طریق مراجعه به سایت www.magiran.com دریافت و مطالعه فرمایند.