شماره 209 مجله نمایش
وسوالد میرهولد: از سیستم استانیسلاوسکی تا بیومکانیک و تئاتر آینده
وسوالد میرهولد: از سیستم استانیسلاوسکی تا بیومکانیک و تئاتر آینده 2
وسوالد میرهولد: از سیستم استانیسلاوسکی تا بیومکانیک و تئاتر آینده 3
گفتوگو با دکتر مهدی حامدسقایان ،، مرجان سمندری
وسولد میرهولد کارگردان آوانگارد روس و یکی از برجستهترین شاگردان استانیسلاوسکی است. میرهولد در حوزه تئاتر مدرن همان نقشی را برعهده داشت که «شوئنبرگ» در موسیقی. آثار و فعالیتهای میرهولد از کارگاه هنر مسکو و تحت حمایتهای استادش آغاز گشت و در نهایت به آشنایی او با گونههای مختلف تئاتری منجر شد.
مطمئنا برای اینکه بخواهیم درباره بیومکانیک صحبت کنیم اول باید با میرهولد و اتفاقاتی که در دوران حیات او افتاده است آشنا شویم. از همین رو از شما خواهش میکنم تا کمی درباره میرهولد برای ما صحبت کنید.
همانطور که میدانید همه ما میرهولد را به عنوان یکی از کارگردانها و نظریهپردازهای شاخص تئاتر میشناسیم. خیلی از نظریهپردازها و منتقدان شناخته شدهی تئاتر همچون ادوارد براون، معتقدند ما نیمه اول قرن بیستم شاهد حضور سه کارگردان و نظریهپرداز مهم تئاتری هستیم که میرهولد یکی از مهمترین افراد در میان این سه نفر است که اگر ما این سه نفر را به خوبی درک نکنیم، آنها را نشناسیم و با دیدگاهها و نظریات آنها پیرامون تئاتر در قرن بیستم آشنا نشویم، تئاتر قرن بیست و یکم را به خوبی درک نخواهیم کرد.
فرمودید میرهولد یکی از آن سه نفر است. آن دو نفر دیگر را هم نام ببرید.
از دید براون آن دو تای دیگر استانیسلاوسکی و برشت هستند که در واقع این سه، کارگردان و استاد کلیدی هستند که کارگردانان و نظریهپردازان بعد از خودشان را به شدت تحت تاثیر قرار دادهاند. خودم هم به این جمع، آنتونن آرتو و گروتفسکی را اضافه میکنم و معتقدم اگر حرفهای این پنج استاد را درک کنیم، درهای بهشت تئاتر به رویمان باز میشود و جریانات و حرکتهای تئاتری در نیمهی دوم قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یکم را با فهم و عمق بیشتری رصد خواهیم کرد. یعنی دیدگاههای آنها به شکلی مورد قبول و استفاده قرار گرفته است که هنوز هم تئاتر جهان تحت تاثیر آنها است و باید دوباره و دوباره دیدگاههای آنها را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. در واقع میتوانیم بگوییم این پنج نفر میراثی را در تئاتر جهان از خود به جا گذاشتهاند که این میراث نه تنها قابل انکار نیست بلکه خیلی از کارگردانان نسل جدید تئاتر جهان دائما از آنها در کارهای خلاقه خود الهام میگیرند.
در مورد پرسش شما باید بگویم برای اینکه میرهولد را به خوبی بشناسیم باید حرکتها و جنبشهای هنری ابتدای قرن بیستم را مطالعه کنیم. زیرا میرهولد فرزند زمانهی خود است. او فردی است بسیار جامعالاطراف. یعنی مطالعه و دامنه مطالعاتی بسیار ژرف و دقیقی دارد و از استاد خودش استانیسلاوسکی درسهای زیادی فرا گرفته است. در واقع شاید این جملهی نیوتن که میگوید: «خوب میبینم زیرا بر شانهی غولها سوارم» کاملاً برازنده میرهولد است. همانطور که میدانید ما برای اینکه در هر زمینهای بینش لازم را بهدست آوریم و بر روی موضوعات مختلف تسلط داشته باشیم باید بخوانیم، کار کنیم و دانش خودمان را در نظر و عمل، افزایش بدهیم. با این کار در موقعیتهای جدید، با بالابردن سطح مطالعهی خود، افق دید وسیعتری هم پیدا میکنیم. یعنی تا زمانی که ما درک نکنیم دیگران چه گفتهاند و چه مطالعاتی انجام دادهاند و یا چه تجربههایی را از سر گذرانده و تحقق بخشیدهاند، نمیتوانیم ادعا کنیم نظریات جدیدی را مطرح میکنیم. چه بسا حرفهای ما تکراری باشند. حتی ممکن است نبود این دانش کافی، باعث شود قسمتهایی از نظریات ما ناقص باقی بمانند و به گفته پیتر بروک دانش ناقص و نامطمئن، به تئاتر لطمه بیشتری وارد کرده است تا نبود دانش. زیرا دانش ناقص ممکن است همراه با اشتباهاتی مطرح شود که این اشتباهات ضربه بیشتری به جامعه تئاتری، نظریهپردازیها و هنرمندان وارد کند. پس باید به دنبال دانشی راستین، قابل اعتماد و همهجانبه باشیم... میرهولد چنین منش و کرداری را داشت. او مدام در حال مطالعه و تحقیق و پژوهش بود. از این منظر، او هنرمندی جامع الاطراف است و دانش وسیعی دارد. از طرفی او آدم بسیار فعالی است. یکی از پرکارترین کارگردانهای تاریخ تئاتر است که در طول حیات خود بیشتر از 290 نمایش را کارگردانی کرده است. البته این بدون ارائه مشاورهها و بازی در آثار دیگران است. حتی در عرصه فیلم هم دستی داشته و شاگردهای معتبری مانند آیزنشتاین را در این عرصه تربیت کرده که آیزنشتاین خودش نظریهپرداز معتبری در سینماست.
توجه داشته باشید میراث باقی مانده از میرهولد در زمینه کارگردانی، شکلها و گرایشهای مختلف تئاتری را نیز بهوجود آورده است که باید در مورد آن بحث کرد از جمله تئاتر ساکن که هنوز در دنیا کار میشود یا نظریه کارگردان مؤلف که میرهولد آن را مطرح کرده بود یا واردکردن تماشاگر به عنوان یکی از مؤلفهها و ارکان اساسی تئاتر به فرآیند اجرا، که از کارهای مهم میرهولد به شمار میآید. یا توجه به استیلیزاسیون در تئاتر، توجه به عناصر صحنهای مثل طراحی صحنه که تئاتر را از آن فضای دو بعدی خارج میکند، یا آنجا که دکور کنستراکتیویستی را مورد توجه قرار میدهد یا وقتی که متد و شیوهای به نام بیومکانیک را بنیانگذاری میکند که هنوز هم در دنیا مورد توجه است و کار میشود.
پس میتوانیم میرهولد را از زوایای مختلف بررسی کرده و تأثیرات او را بر روی کارگردانها و بازیگران مطالعه کنیم.
بله، اما نکتهای که در اینجا اهمیت دارد آن است که هرگز فعالیتهای چشمگیر میرهولد و تعداد کارگردانیهای زیادش، به کیفیت آثارش لطمه نزد. بلکه با مروری بر نمایشهایی که روی صحنه برده است میتوانیم به نوعی رشد، دگردیسی و تکامل در شیوههای اجرایی او در زندگی هنریاش پی ببریم.