شماره 209 مجله نمایش
نقد نمایش تیاتر سعدی
فریدزاده
نقد نمایش تیاتر سعدی 2
نقد نمایش تیاتر سعدی 3
نقد نمایش تیاتر سعدی 4
نویسنده و کارگردان: حسین کیانی عبدالرضا فریدزاده
تناقض در موقعیت و شخصیتها
نمایش «تیاتر سعدی تابستان 32» روایتی ساده و خطی و داستانی ـ و نه دراماتیک ـ است از علاقهمندی یک افسر پلیس امنیت به بازیگر ارمنی یک گروه نمایشی مستقر در «تیاتر سعدی» که قصد اجرای «باغ آلبالو»ی چخوف را با قالبی ایرانیزه و آتراکسیونوار دارد. تلاشهای افسر در جلب علاقه متقابل بازیگر (لورین) ناموفقند و این عقده سبب میشود که با استفاده از ازدحام و آشفتگی روز 28 مرداد 32، دسته «شعبان بیمخ» را به آتش زدن تیاتر سعدی وادارد و در پایان هم در فضایی عینی ـ ذهنی در مرز واقعیت و خیال با دو گلوله لورین و خود را به قتل برساند.
این روایت دو بخش اصلی دارد: بخش یکم تمرین نهایی یا ژنرال رپیتشن نمایش باغ آلبالوست که به دلیل غیبت برخی بازیگران در اثر ترس و تردید از اجرا در موقعیتی سیاسی با سرانجام نامعلوم، که اتفاقاتش در میدان توپخانه و بسیار نزدیک به لالهزار یعنی محل تیاتر سعدی رخمیدهند، این تمرین، پریشان و تکه تکه است. این بخش کمدی است و پر از شوخیهای زبانی و عملی بهجا و نابهجای آمیخته به غلو و اغراق بسیار پررنگ و غیرطبیعی و غیرضروری، که افراطش در شوخی، خط روایت را در ذهن تماشاگر محو میکند.
بخش دوم روایت، عاطفی و احساسی و رمانتیکوار است و قصد بخشیدن رنگمایه تراژیک به نمایش را دارد، اما به دلیل ورود بیمقدمه و تهی از تمهیدات نمایشیاش، و به سبب کاستی در میزانسنها و بازیها، بویژه در بازی رؤیا میرعلمی بازیگر نقش محوری «لورین»، به خوبی در کلیت داستان جریان نمییابد و به هدف نمیرسد.
در بخش یکم روایت تیاتر سعدی، شخصیت و دیدگاه و توانایی هنرمندانش، چنان سطحی و نازلند که نه تنها بلاهایی که شعبان و لمپنهایش بر سر آنان میآورند همدردی و هم حسی و همذات پنداری در تماشاگر ایجاد نمیکند، بلکه سبب این قضاوت هم میشود که : چنین تیاتر و هنرمندانی چه بهتر که نباشند و هنر نمایش را به ابتذال نکشند! و چون همین تیاتر و هنرمندان آن در اجرای آقای کیانی وجهی نمادین و نوعی مییابند، کل جریان هنر نمایش آن روزگار در ذهن تماشاگر به شدت زیر سؤال میرود که این جفا به پیشینه هنر تئاتر ما و هنرمندانی است که در همان دوران برای ارتقائش تلاش میکردند.
عمدهترین کاستیهای متن این اثر، یکی چنان که آمد داستانی بودن و پرداخت غیردراماتیک آن است، و یکی دیگر تحلیل سست و سطحی موقعیت و شرایط خطیر کودتا که در ساختار اشخاص بازی و کردار و افکارشان تأثیر ویژه خواهد داشت، اما آن موقعیت و شرایط به خوبی شناسانده نمیشوند و آن تأثیر و تأثر به درستی معلوم نمیگردد.
در مورد کاستی نخست، یعنی غیردراماتیک بودن، این نکته مهم است که : شیوه کار حسین کیانی در آثارش مبتنی بر تئاتر سنتی و روحوضیست که شکلی روایی و متفاوت با ساختار دراماتیک ارسطویی دارد. اما این متن میان دو نوع متن روایی و ارسطویی آویزان مانده است درحالیکه چینش عناصرش آن را به سمت تئاتر دراماتیک متمایلتر کرده و تماشاگر را متوقع میکند که بناست نمایش ارسطویی ببیند، که عملاً نمیبیند. در ورد کاستی دوم یعنی تبیین و القا نکردن تأثیر و تأثر موقعیت و اشخاص بازی نیز نکته این است که: موقعیت خاص کودتا اساساً در این متن، زاید و الصاقی به نظر میآید و رویداد نمایش در هر موقعیت عادی دیگر هم احتمال وقوع دارد. یعنی در هر موقعیتی ممکن است که بازیگرانی با تأخیرشان، کارگردانی را که بناست تا ساعتی دیگر نمایشش بر صحنه رود مضطرب کنند و در هر موقعیتی ممکن است که افسری به هنرپیشهای دل ببندد و از پاسخ منفی او به اظهار عشقش کینه به دل گرفته، به صحنهی بازی وی آسیب برساند و دستهای لمپن را ـ که پلیس همواره در دسترس دارد و از آنان برای اهداف مختلف استفاده میکند ـ وسیله هدف خویش کند.و بهطور کلی در این اثر تأثیر شرایط و موقعیت کودتا بر رویداد و اشخاص نمایش خنثی ست و به چند دیالوگ قابل حذف یا تعویض منحصر شده است.
به علاوه اگر بناست که افسر با استفاده از ازدحام و شلوغی هنگام کودتا، تیاتر را توسط لمپنها به آتش بکشد (و لابد شناخت عوامل حریق را در تحقیقات، پیچیده و ناممکن کند و خود نیز در معرض اتهام قرار نگیرد) این کار باید پنهانی و سریع و به شیوه «بزن و در رو» انجام شود ، نه که عوامل حریق یعنی شعبان و دستهاش با حضوری طولانی و آشکار در مقابل گروه نمایش، یک سوم زمان نمایش را اشغال کنند و در دیالوگهاشان هم نقشه و هدف و هم آمر آن لو برود، و همچنین شخص افسر امنیتی هم در صحنه تیاتر حاضر شود و آخرین تلاش را برای جلب علاقه لورین بکند و پس از شکست تلاشش تهدید نیمه آشکار به ایجاد حریق بکند! حال بماند که ذکاوت لورین درست در همین وضعیت تعطیل میشود و تهدیدی اینگونه واضح را درنمییابد و اندکی هم احتمال خطر نمیدهد و به عنوان وظیفه ای انسانی آن را با گروه در میان نمینهد و هشدارشان نمیدهد و درست در زمان آمادهسازی نمایش برای اجرا نیز همه گروه از صحنه و دکور نمایش خود غیبشان زده و از حضور افسر در وسط دکورشان بیخبر میمانند تا داستان نمایش آقای کیانی سرِ صبر و با حوصله و فراغت پیش برود و تأثیر احساسی و تراژیکش را بگذارد (که نمیگذارد!). در واقع تعلیق ماجرا به کلی از میان رفته و نمایش چیزی برای کشف و گرهگشایی ندارد اما بناست احساسات و اتفاق شبه رمانتیک و تراژیکوارِ قتل لورین جای خالی هر کشف و گرهگشایی و حتی اوج و فرود و تمهیدات دیگر نمایشی را پر کند! ....
.