شماره 209 مجله نمایش
نقد نمایش دوبه دل
نویسنده: جلیل امیری کارگردان: سامان پهلوان مهدی نصیری
نمایش «دوبه دل» را در آخرین روزهای دی ماه در جیرفت دیدم. این نمایش بعد از اجرای عمومی در شهرهای استان کرمان در جیرفت به نمایش درآمد و البته در تنها تالار تئاتر شهر جیرفت با استقبال خوبی هم از طرف تماشاگران این شهر روبهرو شد. رویداد خوب دیگر در کنار اجرای این نمایش این بود که شهر جیرفت بعد از سالها برای نخستین بار با این نمایش، اجرای عمومی تئاتر را تجربه میکرد و با توجه به حضور حدود صد و پنجاه تماشاگر در هر نوبت اجرا نشان میداد که ظرفیتهای خوبی برای عمومی کردن تئاتر و اجرای نمایش در این شهر وجود دارد.
پیشتر دو نمایش «اگر موریانهها بخندند» و «رد پر پروانهای از آن سر دنیا» از این گروه نمایش دیده بودم که هر دوی آنها را جلیل امیری نوشته بود و کارگردانی کرده بود. «دوبه دل» اما کار همان گروه «شهر ایران» و نوشته امیری است که کارگردانی جوان آن را بازتولید کرده است. این نمایش پیشتر توسط خود امیری اجرا شده بود و البته نقطه آغاز شیوه کاری او هم بود. «دوبه دل» بعد از دو تجربه موفق بعدی امیری، این بار و در همان گروه ثابت بازتولید شده و علاوه بر اجرای عمومی در جیرفت و دیگر شهرهای استان در سی و پنجمین جشنواره تئاتر فجر هم به روی صحنه رفت.
دو نمایش پیشین جلیل امیری را بیش از هر چیز به این دلیل دوست داشتم که قصه در آنها اولویت دارد. آن دو نمایش و همین «دوبه دل» قصه دارند. رویدادها و مسائل و حتی اندیشه نمایش برروی چهارچوبی قرار داده شده است. همین چارچوب به آدمها هویت میبخشد. همین چارچوب، زبان را نه تنها به عنوان مولفهای در این ساختار، بلکه به عنوان شناسنامه و هویتی جدایی ناپذیر از جهان قصه و بعد دنیای نمایش و حتی هویت جغرافیایی و بومی اثر، توجیه میکند. در همین شکل مبتنی بر قصه، شخصیتها مسئله دارند و چون به نقاطی از قصه متصل هستند براساس آن به درستی هویت پیدا میکنند. بعد پیدا می کنند و مسئله شان را میتوان فهمید، شناخت و درک کرد. قصه پایه و اساس این سه نمایشنامه است و از همین روست که بخش مهمی از کار اجرا از کاربازیگران بر روی نقش گرفته تا ضرباهنگ و طراحیها را میتوان تحت تاثیر این ساختار و براساس ویژگیهای مثبت آن مورد ارزیابی قرار داد. و البته ویژگی دیگر آنکه در کارهایی که از جلیل امیری دیدهام و حتی همین «دوبه دل» به کارگردانی سامان پهلوان که تولید همان گروه است، نمایشنامه و شبکه رویدادها و روایت دراماتیک آن، کم ایرادتر از اجراست و اگر برخی کاستیها را در کل اثر مورد ارزیابی و جستجو قرار دهیم خواهیم دید که به گستره اجرا و برای نمونه به طراحی صحنه یا ریتم اجرا مربوط میشوند و در نمایشنامه کمتر اثری از این کاستیها میتوان یافت.
آفرینش در اقتباس
نمایشنامه «دوبه دل» براساس مناسبات و روابطی کاملا ایرانی و حتی تا اندازهای بومی به خوبی از نمایشنامه «پدر» استریندبرگ اقتباس شده است. قصه و ساختاری کاملا مستقل دارد. اما در عین حال کاملا پیداست و به آن اشاره میشود که در جاهایی اندیشه نویسنده، نیم نگاهی به نمایشنامه سوئدی دارد. نگاهی که البته اجازه نمیدهد برداشت و اندیشه کاملا تحت تاثیر فضای نمایشنامه اصلی قرار بگیرد. نمایشنامه اقتباس شده تحت تاثیر ویژگیهای ساختاری «پدر» است. حتی آنجا که به واسطه قصهاش اندیشه و ژرف ساخت را در معرض تحلیل و تفسیر میگذارد هم از «پدر» تاثیر گرفته است. اما پس از همه اینها نمایشنامهای مستقل است که ساختار آن دیگرگونه و حتی اندیشهاش هم براساس جهانی دیگر تعقل و تحلیل شده و به اجرا در آمده است. حتی در گسترهای دیگر میتوان گفت که تحلیل امیری در «دوبه دل» کاملا از زاویه دیدی متفاوت ـ از نظر اندیشه ـ صورت گرفته است. به عنوان نمونه میتوان گفت که در «دوبه دل» دیگر از نوک پیکان انتقاد استریندبرگی به سمت زنان خبری نیست و برخلاف «پدر»، این زنها و مادرها هستند که از سوی قهرمان قصه مورد اتهام قرار میگیرند. درست برخلاف نمایشنامه استریندبرگ که در آن قهرمان مورد اتهام قرار میگیرد و خود را قربانی توطئه زنانه میپندارد. در ساختار هم شیوه پرداخت برای عبور از بحرانها در دو نمایشنامه متفاوت است. هما هنگی رویدادهای بیرونی و محیطی با مسئله درونی قهرمان در اثر تفاوت دارد و برای نمونه طرح توطئه کاملا بیرونی و وابسته به فرد در نمایشنامه «پدر»، جای خود را به فشارهای محیطی و اجتماعی داده است که از خانواده شروع میشود و به یک گستره وسیعتر اجتماعی (آپارتمان) و حتی گستردهتر از آن محله و شاید شهر میرسد. در واقع جنس برخورد و نوع ستیز در دو نمایشنامه تا اندازه قابلتوجهی متفاوت است. ...
.
.
.
.
.
خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این مقاله را از طریق مراجعه به سایت www.magiran.com دریافت و مطالعه فرمایند.