مجله نمایش شماره 209 /سوئد
گذری بر پیشینه تئاتر در سوئد

گذری بر پیشینه تئاتر در سوئد 2

گذری بر پیشینه تئاتر در سوئد 3
مایکل بونجیووانی سمیه کی ماسی
سوئد کشور آرامی است و از سال 1814 به این سو گرفتار هیچ جنگ و آشوبی نبوده است. از سوی دیگر، رشد روز افزون اما ناپیوسته اقتصاد و تقویت گاهبهگاه بنیانهای «نظام رفاه اجتماعی» این کشور، به توسعه پایدار فرهنگ و سیاست آن دیار یاری داده است. تنها در دهههای اخیر، شرایط متزلزل و ناپایدار اقتصادی و تاخیر در پرداخت یارانههای دولتی به رکود و پسرفت برخی عرصههای فرهنگی و مشخصا تئاتر انجامیده است. حال با نگاهی شتابزده، به بزنگاهها و جریانات عمده و تاثیرگذار سوئد اشارهای و نظارهای خواهیم کرد.
فرهنگ سوئد مدتها تحت تسلط نوعی فرهنگ آریستوکراتیک وابسته به دربار سلطنتی بود تا آنکه در پایان قرن هجدهم، شاه گوستاو سوم، با تاسیس سه تئاتر بزرگ ملی و اختصاص فضاهای ویژه، فصل نوین تئاتر سوئد را رقم زد: «تئاتر سلطنتی»[i]، «موزیکال تئاتر اپران»[ii] و «تئاتر دراماتیک سلطنتی» که با نام «درامان» شناخته میشود. در آغاز قرن نوزدهم، ظهور لیبرالیسم که با اشکال مختلف پارلمانتاریسم (دهه 1840 و 1880) همراه بود، ابتکار عمل فرهنگی را از دست دربار سلطنتی ربود و به بورژوازی سپرد و بدین ترتیب به ظهور چهرههای درخشان ادبیات سوئدی همچون «اوگوست استریندبرگ» (1912ـ1849) و «سلما لاگرولوف» (1940ـ1858، برنده جایز ادبی نوبل در سال 1909) سرعت بخشید. همچنین در آستانه قرن بیستم رونق اقتصادی ناشی از روند صنعتیسازی و توسعه و تجهیز خطوط راهآهن به تاسیس سالنهای تئاتر و انتقال گروههای بسیار تئاتری در سراسر سوئد انجامید.
در دهه 1910 دو نهاد شاخص فرهنگ سوئد برای نخستین بار پایهگذاری شدند: «پارک ملت»[iii] و «خانه ملت»[iv]. شعبات متعدد هردوی این نهادها، توده گستردهای از مخاطبان تئاتر را گردهم آوردند. تابستانها، تئاتر و کنسرت در پارکهای ملت و زمستانها، برنامههای متنوع هنری در خانههای ملت هر شهر به روی صحنه میرفتند. شاید عامل چنین پدیدهای را باید جنبش موسوم به تئاتر مردمی دانست که در پایان قرن نوزدهم در آلمان ظهور کرده بود. همین جنبش در سال 1910 حتی تاثیر آشکارتری در تاسیس سازمان [v] داشت. سازمانی که تئاتر رادیویی را از دهه 1920 به این سو حمایت میکند. طی دهههای 1920 و 1930 اولین تئاترهای دولتی در شهرهای هلسین بوری (1922) و یوته بوری (1934) پایهگذاری شدند. در دهه 1920 دو کارگردان پیشرو تئاتر به نامهای پرلیندبرگ (1944ـ1890) و الف مولاندر (1966ـ1892) مفاهیم مدرن اقتباس شده از آثار آلمانی و فرانسوی را به جامعه مخاطبان سوئدی معرفی کردند و نقش اساسی کارگردان را در عرصه تئاتر سوئد تثبیت کردند. تا پیش از سال 1942 تئاتر هم به مانند جامعه سوئد کاملا سنتی بود. اما تئاتر به شدت سرسپرده سنتهایی بود که در فرم رئالیسم روانشناختی قرن نوزدهمی ریشه داشتند و تا حدی از نمایشنامههای استریندبرگ برآمده بود. در این میان گرایشهای متعددی نیز به تجربهورزی در عرصه طراحی صحنه و کارگردانی علاقه نشان میدادند.
پس از 1945
سیر گسترش شهرنشینی پس از سال 1945 شتاب دو چندانی یافت و دسترسی مردم به محصولات متنوع فرهنگی هرچه بیشتر شد. در دهه 40 تئاترهای محلی شهرهای مالمو(1944) و نورشوپینگ (1947) تاسیس شدند، سپس استودیوهای تئاتر راهاندازی گردیدند و درامهای مشهور مدرن را که بیشترشان آثار فرانسوی و انگلیسی ـ امریکایی بودند، به روی صحنه بردند. در اواخر همین دهه دو کارگردان پیشتاز تئاتر یعنی آلف سیوبرگ (1980- 1903) و اینگمار برگمن (1918) به شهرت رسیدند. «سیوبرگ» در تئاتر دراماتن استکهلم و «برگمان» در یوته بوری و مالمو و دراماتن تا دهه 1990 حضوری پویا و تپنده داشتند. دهه 1950 را باید دهه شکوفایی زیباشناختی اجراهای «تئاتریکال» رقص و حرکات موزون دانست. منابع الهام این عرصهها از سرچشمههای متفاوتی تغذیه میشدند. تئاتر بازیگرمدار «ژان لویی بارو» از فرانسه، میمهای «مارسل مارسو»، تئاتر شقاوت «آنتونن آرتو» و کابارهی فرانسوی. آلمان نیز با تئاتر اپیک برشت و ایتالیا هم با «کمدیادلارته» بر این جریان تاثیرات گوناگونی نهادند. سیوبرگ دو تئاتر اقتباسی از دورمان نویسنده قرن نوزدهمی سوئد «سی. ال الم کوئیست» (1866ـ1793) به نامهای آمورنیا (1951) و «بدلی جات ملکه» (1957) را به شیوه تئاتریکال خود به روی صحنه برد. در این میان هنوز سنت رئالیسم روانکاوانه به عنوان یک شکل فراگیر و مورد علاقه تئاتر سوئدی با بهرهگیری از آثار آدمهایی چون اونیل و استریندبرگ به حیات دیرپای خود ادامه میداد. در این سالها، برگمان سلسه آثاری را بر اساس نمایشنامههای کلاسیک دنیای درام، در تئاتر مالموی محلی به روی صحنه میبرد که از آن میان میتوان به نجیب زاده ایبسن و قصر کافکا اشاره کرد. ....