شماره 210-211 مجله نمایش
نقد نمایش سیرک سیار
نویسنده: اوراند هریس //کارگردان: پرستو گلستانی هومن نجفیان
شعبده نمایش
جانی آرزو دارد دلقک بشود اما رئیس سیرک با حضور او در سیرک موافق نیست. جانی پنهانی وارد سیرک میشود و با یاری جکو (دلقک سیرک) و کتی (دختر رئیس سیرک) میتواند رضایت رئیس را به دست آورد تا در سیرک بماند. سپس با کوشش فراوان جایگاه خود را بهعنوان «پسرک جنگل» به رئیس سیرک اثبات میکند و سرانجام مقام دلقکی سیرک را از آن خود میکند.
پروژه متن و اجرای نمایش سیرک سیار بر این مبنا است که انسان با کوشش بسیار میتواند به آرزوهایش دست یابد. ازاینرو براساس دراماتورژی متن و اجرا در این نمایش دو گروه شخص بازی حضور دارند: افرادی که کوشش میکنند تا به خواستههای درونیشان (آرزوهایشان) برسند و گروهی دیگر که به این خواستههای درونی کوچکترین توجهی نمیکنند و تحقق آرزو را امری محال میدانند.
نماینده گروه اول: فاعل نمایش «جانی» که میخواهد دلقک بشود. نیروی یاریدهنده او «فردی» (پدربزرگ جانی) که میخواهد در سیرک کار کند.
هدف فردی و جانی هرگز به دست آوردن پول نیست بلکه حضور در سیرک برای آنان به مثابه تحقق یک خواسته درونی است.
نماینده گروه دوم: رئیس سیرک که خواستهی درونی او بسیار دور از ذهن است. او روزگاری میخواسته یک دلفین بشود اما امروز حسرت آن را میخورد.
ای کاش درامنویس و اجراکنندگان خواستهی امکانپذیری را برای او درنظر میگرفتند زیرا پروژه این نمایش بر این مبنا است که اشخاص بازی با کوشش میتوانند خواستهی خود را محقق کنند.
این خواسته شخصیت میباید براساس دراماتورژی اثر که همانا کنشگری است شکل بگیرد و خواسته میبایست در سایه کوشش شخصیت قابل تحقق باشد. این خطای کوچک البته در این پروژه بزرگ قابل چشمپوشی است.
نیروی یاریدهنده رئیس سیرک، مارتا (مادر بزرگ جانی) است که روزگاری آرزو داشته آوازخوان بشود اما هرگز کوششی برای تحقق خواستهاش انجام نداده است.
در نمایش سیرک سیار گروه دوم برخلاف گروه نخست نه تنها کوششی برای تحقق خواسته خود انجام ندادهاند بلکه رودرروی گروه نخست میایستند، خواسته آنان را به سخره میگیرند، آنها را سرزنش میکنند و تا آنجا که میتوانند برای آنها مانع ایجاد میکنند. ازاینرو من، مارتا را بهعنوان نیروی یاریدهنده رئیس سیرک و فردی را به عنوان نیروی یاریدهنده جانی درنظر گرفتم.
دومین اشتباه نمایش سیرک سیار در آن است که شخصیت جانی به جای اینکه ـ براساس الگوی دراماتورژی که من کشف کردم ـ با کوشش خود و یاری دیگران به خواستهاش برسد، در برابر یک عمل ناخواسته قرار میگیرد. او در یک رویداد نمایشی بدون آگاهی پیراهن «جکو» دلقک سیرک را میشورد و پیراهن جکو بلند میشود و دیگر بر تن جکو (دلقک) کوتاه قامت سیرک نمیرود. جکو بدون پیراهن نمیتواند دلقک باشد اما این پیراهن اندازه تن جانی است و او با پوشیدن این پیراهن در مسیر دلقکشدن گام برمیدارد.
و براساس الگوی دراماتورژی من، متن و اجرا در اینجا دچار اشتباه میشود. زیرا رفتار ناخواسته جانی میبایست جایگزین رفتار کنشمند دیگری میشد. به عنوان مثال: اگر جانی آگاهانه پیراهن جکو را میشست تا او دیگر نتواند این پیراهن را بپوشد و در نتیجه این کوشش آگاهانه، به خواستهاش دست مییافت یا رفتار کنشگر دیگری از همین سنخ انجام میداد، درام و اجرا انسجام بهتری پیدا میکرد.
البته متن و اجر ا این روند اشتباه را به سرعت تصحیح میکند و در مرحله بعدی جانی با انجام کوشش بسیار میتواند از آزمونهای دشوار جکو و رئیس سیرک سربلند بیرون آید و دلقک سیرک شود. با این وجود کوشش «اوراند هریس» در مقام نمایشنامهنویس و پرستو گلستانی به عنوان کارگردان ستودنی است.
نکته دیگر که باید به آن اشاره کنم شکل نمایشی این اثر است که بهگونهای هوشمندانه براساس شعبده سیرک استوار است. بدون شک هر دو هنرمند؛ نویسنده و کارگردان آگاه بودند که یکی از نظریههای پیدایش تاریخ نمایش برمبنای بازی استوار است.
هریس و گلستانی هوشمندانه از فرم یک بازی سیرک (نمایشواره سیرک) استفاده میکنند.
شخصیت بازی محوری این نمایش دوست دارد دلقک بشود (دلقک بیتردید مهمترین عنصر سیرک است) ازاینرو شخصیت کوشش میکند که این مهارت را به دست آورد و نمایش کوشش او را به تصویر میکشد در نتیجه نمایش به بازنمایی یک سیرک (نمایش) میپردازد.
گلستانی و هریس علاوه بر این بازنمایی به نمایش زندگی یک خانواده سیرک باز میپردازند (خانواده ریس سیرک و دخترش کتی) و زندگی کارورزان یک سیرک را به صورت ملموس و قابل درک برای کودک تماشاگر در قالب یک خانواده به تصویر میکشند.
در حقیقت نمایش همزمان صحنه و پشتصحنه یک نمایش (سیرک) را بازنمایی میکند و نمایش در نمایش را پدید میآورد و از سوی دیگر کودک را دعوت میکند که یک بازی یا نمایشواره (سیرک) را با لذت تماشاکند.
نکته دیگر آن است که نمایشنامه هریس و اجرای گلستانی برمبنای تئوریهای آرتو، شکنر و دیگر کارورزان نمایش است که میکوشند نمایش را به زادگاه نخست خود بازگردانند تا تماشاگر لذت اجرا را کشف کند. این فرایند بهگونهای استادانه توسط گلستانی و هریس شکل میگیرد و تماشاگر همزمان میتواند فرایند یک اجرا (پرفرمنس آرت) به تئاتر و برعکس را تماشا کند بدون آنکه هیچ کدام دیگری را انکار کند.
نمایش «سیرک سیار» هم برای کودکان لذتبخش است و هم برای کارورزان تئاتر قابل پژوهش است زیرا تماشاگر فرهیخته با مشاهده این نمایش درک میکند تئاتر چیست، نمایش واره چیست، پرفرمنس آرت چیست، تفاوت آنها در چیست، شباهت آنها در چیست. در حقیقت با اجرای نمایش سیرک سیار نه تنها تئاتر کودک ونوجوان بلکه فراتر از آن تئاتر ما قد میکشد.
[i] ـ عضو انجمن نویسندگان و منتقدان خانه تئاتر