شماره 210-211 مجله نمایش
نقد نمایش تنها راه ممکن
نویسنده و کارگردان: محمد یعقوبی حسن پارسایی
ترکیب نامتجانس نقد و نمایش
یک شرط الزامی برای اجرای دوبارهی یک نمایش وجود دارد: اجرای ثانویه باید بسیار برجستهتر و نمایشیتر از اجرای اول باشد و همزمان علت یا علتهایی برای به روی صحنه بردن دوباره آن ارائه شود. این علتها همانا بیانگر تغییراتی احتمالی در متن و یا اساساً نشانگر دگرگونگی در شیوه اجراست. چنانچه اجرای دوم ضعیفتر و یا در حد اجرای اول باشد، اقدام به آن امری بیهوده و عبث است و البته تأویلی گیشه پسندانه هم در خود دارد.
نمایش «تنها راه ممکن» به نویسندگی و کارگردانی «محمد یعقوبی» که هم اکنون در سالن «سایه» از مجموعه سالنهای تئاتر شهر اجرا میشود، در این رابطه نمونهای مثالزدنی است. این نمایش در سالهای گذشته یک بار اجرا شده و اجرای فعلی چندان تفاوتی با اجرای قبلی ندارد و حتی از آن سادهتر هم است. در آن دکوری وجود ندارد و بازیگران که در طرفین صحنه نشستهاند، به نوبت وارد صحنه میشوند و قسمتهای کوتاهی از آثار یک نمایشنامهنویس به نام «مهران صوفی» را عملاً بازی میکنند.
آنچه روی صحنه اجرا میشود، به ظاهر به شکل «نمایش در نمایش» است و راویانی به نوبت و از همان آغاز اجرای نمایش، به نقد و بررسی آثار «مهران صوفی» و معرفی او میپردازند. سپس بخش کوتاهی از نمایشنامههایش به بهانه معرفی و شناخت او و نقد آثارش به اجرا درمیآیند. همه این بخشهای اجرایی چیزی جز «اتودهای کارگاهی و تمرینی» نیستند که عملاً در برابر دیدگان تماشاگران به گونهای زنده و نمایشی به اجرا در میآیند؛ هرکدام از این «اپیزود»های تمرینی و کارگاهی، موضوعی متفاوت دارند، اما در کل، اغلب نشانگر دیدگاه نسبتاً انتقادی و رویکرد اجتماعی «مهران صوفی»اند؛ البته از این نظر که یک اجرای عمومی کامل به آنها اختصاص یابد، چندان نمایشی و کارکردی نیستند. بیشتر به عنوان اتودهای تمرینی و کارگاهی مناسب کارگاهها و پلاتوها هستند که به بهانه معرفی «مهران صوفی» و نقد و بررسی آثار او مورد استفاده قرار گرفتهاند.
آنچه اجرا میشود، در اصل نقد و بررسی غیرصحنهای و صحنهای آثار «مهران صوفی» است که ترکیبی از نقد و نمایش به حساب میآید و بخش «نقدگونه» آن چندان هم عمیق، استدلالی و نقادانه نیست و از بخش نمایشی اجرا بیشتر است. «یعقوبی»بر آن بوده که همزمان نمایشی ظاهراً «مستندگونه» ارائه دهد. نمایش مورد نظر از لحاظ محتوایی و بیانی فقط در بخش پایانیاش تاحدی صریح است و لحن انتقادی اجتماعی پیدا میکند؛ در مواردی هم به طور تلویحی کمی لحن و محتوای سیاسی به خود میگیرد، اما بلافاصله، همه چیز محتاطانه در حد اشاره باقی میماند و نمایش به آخر میرسد.
در صحنههایی از این اجرا، از دیالوگهای پارادوکسیکال و متناقضی که اغلب فحش، توهین و زشتگوییاند در قالب یک «هجویه کوتاه و کمیک» استفاده شده است. در این هجویه، گفتارهای رکیک و زشت به عنوان نشانههای گفتاری محبتآمیز و بسیار صمیمانه خانوادگی کارکرد نمایشی پیدا کرده تا مخاطب عملاً از کلمات و مخصوصاً از شیوه گفتوگوهای مضحک پرسوناژها «آشناییزدایی» بکند و برای خود به نتایج متفاوتی برسد. ضمناً از «تکگویی مونولوگوار» زیاد استفاده شده و فاصله بین صحنهها با ترفند «بازی با نور» پر شده است. گاهی یک دیالوگ را چند بازیگر بر زبان میآورند.
چیزی که به عنوان نقد و بررسی آثار «مهران صوفی» به طور شفاهی بیان میشود و ادعا شده که نشانگر برخی ویژگیهای محتوایی آثار نمایشی اوست با آنچه روی صحنه اجرا میشود، تا اندازهای تفاوت و تناقض دارد و از نظر کارکردی در رده پایینتری قرار میگیرد. در نقد و بررسی مورد نظر، نوعی «حقنهکردن» به منظور تأئیدی ضمنی و جانبدارانه وجود دارد. ضمناً کوتاهی قطعات نمایشی سبب شده که عملاً هیچ پرسوناژی شخصیتپردازی نشود و همزمان شخصیت خود «مهران صوفی» هم در آن حدی که بر او تأکید شده، برای تماشاگر کاملاً قابل درک نباشد.
باید یادآور شد که در جمعبندی کلی اجرای صحنههای محدود نمایشنامههای «مهران صوفی» روایتی تصویری شکل میگیرد که بخشهایی از آن از لحاظ موضوع و آدمها به هم ارتباطی ندارند، اما از این منظر که همه آنها صحنههایی از واقعیتهای جامعهاند، تا اندازهای دارای اهمیتاند و احتمالاً همین هم به اشتباه، دلیل اصلی و محوری شکلگیری متن و اجرای نمایش «تنها راه ممکن» بوده است. نکته دیگری هم در این میان به طور ضمنی قابل تأویل شده است: امکان دارد نگاه انتقادی «مهران صوفی» در اصل نگره خود نویسنده، یعنی «محمد یعقوبی» باشد که هوشمندانه خواسته به طور غیرمستقیم با نسبت دادنشان به پرسوناژی مثل «مهران صوفی» آن را به تصویر بکشد.
قطعهبندی صحنهها و عدم ارتباط موضوعی آنها، سبب ضعف ساختاری اجرا شده است. بهتر بود که فقط از طریق نمایشی ساختارمند و با یک روایت واحد، حوادث زندگی «مهران صوفی» بهطور کامل نشان داده میشد؛ اغلب نمایشنامههای زندگینامهای با چنین طرح، ساختار و شاکلهای نوشته و متعاقباً اجرا شدهاند. در اجرای فعلی، نقد و بررسی یکسویه و نظری راویان که اساساً شیوه و ساختار استدلالی و اثباتگرایانه نقد را هم ندارد، دادهها و داشتههای صحنههای نمایشی محدود روی صحنه را کمرنگ کرده است. ضمناً با توجه به آنکه این نمایش، اجرایی واقعگرایانه به حساب میآید، ظرفیت و قابلیت محتوایی آن برای نشان دادن واقعیتهای اجتماعی بسیار کم و ناچیز جلوه کرده و در این رابطه فقط به اشارههایی ضمنی بسنده شده است.
این نمایش ناهمگن و نامتجانس زندگینامهای که دوگانه و دو ساختاره است و همزمان نقد و نقادی را هم به عنوان بخش قابل توجهی از محتوا و ساختار با خود دارد، به یک «گزاره روایی نقادانه چند پاره» بیشباهت نیست.
[i] ـ عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران