در حال بارگذاری ...
...

شماره 210-211 مجله نمایش

صحنه‌پردازی جادویی

محمد بابایی

یوزف سوبودا، طراح صحنه و یا به عبارتی صحیح‌تر، صحنه‌پرداز اهل جمهوری‌چک، در ماه آوریل سال ٢٠٠٢، اندکى قبل از اینکه هشتادمین سالگرد تولد خود را جشن گیرد، از دنیا رفت. نوشته‌ی زیر به معرفی این هنرمند بسیار گرانقدر سده‌ی بیستم میلادی می‌پردازد.

 

سوبودا، صحنه‌پرداز جادویی

یوزف سوبودا در طول شصت و اندی سال فعالیت هنری خود برای بیش از هفتصد نمایش، اپرا، باله و همچنین فیلم و تلویزیون و نمایشگاه صحنه‌پردازی کرده است. این کمیت عظیم و حیرت‌آور است اما اهمیت کار سوبودا نه در این کمیت، بلکه در کیفیت آثار و تاثیر بسیاری است که نظرات او بر هنر و تکنیک صحنه‌پردازی در نیمه‌ی دوم قرن بیستم داشته است. این کیفیت و تاثیر، نام او را برای همیشه در کنار دیگر پیشگامان تاریخ تئاتر غرب حفظ خواهد کرد.

سوبودا در سال ١٩٢٠ در شهر کوچکی در نزدیکی پراگ به دنیا آمد. پدرش نجار، کابینت‌ساز و مبل‌ساز بود. او دوسال از سال‌های نوجوانی خویش را در کارگاه کوچک پدرش گذراند و استاد این حرفه گشت. در سال ١٩٣٩ دبیرستان را در رشته‌ی هنر به پایان رساند و در دانشکده‌ی فلسفه‌ی دانشگاه چارلز پراگ قبول شد. اما پراگ در این سال به اشغال آلمان نازی درآمد و دانشگاه بسته شد. با بسته‌شدن این دانشگاه، سوبودا به هنرستان نجاری و مبلمان رفت و تا سال ١٩٤١ که از این هنرستان فارغ‌التحصیل شد، موفق گشت که چندین طرح مبلمان در مجلات مربوط به دکوراسیون به چاپ رساند. او تحصیلات هنرستانی خود را تا سال ١٩٤٣ در رشته‌ی معماری داخلی در هنرستانی دیگر ادامه داد و پس از پایان جنگ و قیام ١٩٤٥ پراگ، تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته‌ی معماری آغاز کرد و از آنجا که باور داشت یک معمار باید به همه‌چیز آگاه باشد، هم‌زمان در رشته‌ی فلسفه و تاریخ هنر نیز در دانشکده‌ی فلسفه مشغول به تحصیل شد.

سوبودا از پانزده‌سالگى به دو رشته‌ی دیگر نیز علاقه‌مند بود و در آنها فعالیت داشت. او از این سن به نقاشی و طراحی صحنه پرداخت تاجایی‌که در حدود بیست‌ویک سالگی موفق شد دو نمایشگاه از آثارش ارائه دهد. وی در سال‌های هنرستان با هنرمندان تئاتر پراگ آشنا گشته بود و با برخى از آنان گروهى نیمه‌حرفه‌ای به نام «آنسامبل نوین» در تئاتر موزه‌ی پراگ تاسیس کرده بود. اگرچه فعالیت تئاترى در سال‌های اشغال سخت بود و همه‌چیز با سانسور مواجه می‌گشت اما سوبودا موفق گشت که با این گروه چندین کار خوب به روی صحنه آورد.

 

آغاز فعالیت حرفه‌ای در تئاتر

با پایان‌گرفتن جنگ‌جهانی‌دوم در ماه مه ١٩٤٥، او همراه با تحصیل معمارى فعالیت تئاتری خود را به صورت حرفه‌ای آغاز کرد. سال‌های ٥٠-١٩٤٥ سال‌های رشد و شکوفایی فعالیت‌های هنری نسل او و سال‌های تاسیس جمهوری سوسیالیستى چکسلواکی بود. او در آغاز این‌دوره با چندتن از همراهان خود از گروه «آنسامبل نوین» گروه تئاتر «گراند اپرای پنج مه» را در بزرگ‌ترین تئاتر پراگ تاسیس کرد. در این گروه که از دو بخش تئاتر و اپرا تشکیل می‌شد، موفق شد که بهترین کارهای اوایل زندگی هنری‌اش را خلق کند. او در این تئاتر با «آلفرد روداک» و «وسلاو کاسلیک» که هردو از کارگردان‌های ادامه‌دهنده‌ی سنت تئاتر آوانگارد قبل از جنگ چکسلواکی بودند، کار می‌کرد. این سنت که به‌شدت تحت‌تاثیر کارگردانان آوانگارد روس مانند میرهولد، واختانگف و تایروف بود از صحنه‌های باز و آزاد و غیرسنتی استفاده می‌کرد و عناصرى از مکتب‌های کوبیسم وکانستراکتیویسم و سوررئالیسم را به همراه‌گرایش‌های سیاسی ـ اجتماعی مترقى به‌کار می‌برد. آثار سوبودا در این سال‌ها از تمام این عناصر تاثیر گرفته و موج دوم گرایش‌های آوانگارد تئاتر چکسلواکی را نمایندگی می‌نمود. گرایش‌های او به کلاژ و تلفیق عناصر مختلف و تخیل او در ارائه‌ی جلوه‌های ویژه با استفاده از آموخته‌های معماری را می‌توان از همین زمان در صحنه‌پردازی های او دید.

با تغییر رژیم در سال ١٩٤٨ تمام تئاترها نیز مانند دیگر ارگان‌های فرهنگى و تجارتی و صنعتی ملی شدند و تحت کنترل دولت درآمدند. به دنبال این موضوع کمک‌های دولتی به تئاتر افزایش پیداکرد و شبکه‌ی بزرگی از تئاترهای رپرتوار مرتبط به هم به وجود آمد. «گراند اپرای پنج مه» تحت پوشش «تئاتر ملی پراگ» قرارگرفت و سوبودا نخست به عنوان معاونت کارگردان فنی و سپس در سال ١٩٥٠ هم‌زمان با دریافت مدرک خود در معماری به عنوان کارگردان و مدیر بخش فنی تئاتر ملی پراگ انتخاب گشت. او تا سال ١٩٩١ ریاست این تئاتر را به عهده داشت.

بعد از دریافت مدرک معمارى، سوبودا علاقه‌مند شد که به معماری بپردازد. او تصور می‌کرد که با روی‌کارآمدن رژیم نوین سوسیالیستی، این رشته از دست فشارهای سوداگرانه و تجارتی جامعه‌ی بورژوازی رهایى پیدا خواهد کرد و معماران فرصت خواهند یافت که حداکثر خلاقیت خود را به‌کار برده و این هنر را در خدمت جامعه قرار دهند. معماری برای سوبودا چیزی بیشتر از یک شغل پردرآمد بود. او به این رشته عشق می‌ورزید. اما به زودی مشخص شد که رژیم جدید فشارهای مبتنی بر دکترین شبه هنری سوسیال رئالیسم (رئالیسم سوسیالیستی) خود را به معماری نیز بسط خواهد داد که نتیجه‌ی آن ساختمان‌های بیروح و یک‌شکل و خالی از تصور و تخیل هنری مورد تایید مسوولان بود. این موضوع با ایده‌آل‌های معمار جوان مغایرت داشت. سوبودا دید که در تئاتر آزادی‌های خلاقانه‌ی بیشتری خواهد داشت. از این رو با ناراحتی معماری را کنار گذارد و به طور تمام‌وقت خود را در اختیار تئاتر قرار داد و ایده‌ها و آموخته‌های خود از معماری را در صحنه‌پردازی به‌کارگرفت. او برای همیشه بر این اعتقاد باقی‌ماند که بهترین وسیله‌ی آماده شدن یک صحنه‌پرداز، مطالعه‌ی معماری است، چرا که یک معمار باید فضا را حس کند و با تکنیک‌های ساختمانی آشنا باشد.

 

سوسیال رئالیسم فرمایشى و تجربه با عوامل تکنیکی

در سال‌های ١٩٥٠ تا ١٩٥٦ دگماتیسم استالینیستی در تمام شئون زندگی اجتماعی- سیاسی نفوذ داشت و هنر باید از مکتب سوسیال رئالیسم فرمایشى پیروی می‌کرد. در این فضا تئاتر چکسلواکی از تکنیک‌های ناتورالیستی استفاده می‌کرد و تخیل هنری کمتر در آن به چشم می‌خورد. تکنیک‌های فردگرا و تجربی به عنوان فرمالیسم مورد انتقاد قرار می‌گرفت و اجازه‌ی رشد پیدا نمی‌کرد. در این دوره سوبودا صحنه‌پردازی حدود شصت نمایش و اپرا را به عهده داشت که تنها تعداد معدودی از آنها نشان از خلاقیت او داشتند. یکی از این نمایش‌ها «فرمان یازدهم» به کارگردانی رادوک بود که در سال ١٩٥٠ به روی صحنه رفت. این نمایش نطفه‌ی آغازین فرم تئاتری بود که بعدها نام «لترنا مژیکا»[i] و یا «فانوس جادویی» به خود گرفت. کارهای او در این دوره به خاطر استادی و مهارت در تکنیک و عظمت پروژه‌ها و یا رئالیسم مردمی آنها مورد تحسین قرارمی‌گرفت، هر چند که بارها نیز برخی از کارهای او با برچسب فرمالیست و یا زیاده از حد روشنفکرانه، مورد انتقاد قرار گرفتند. سوبودا در این دوره موفق شد که بخش تکنیکی تئاتر ملی پراگ را سازمان دهد و آن را مدرنیزه کند. او کادر ورزیده و آگاهی مرکب از سیصد نفر تکنسین و مهندس و طراح و غیره به وجود آورد و برای هر یک از عوامل مختلف صحنه از قبیل نجاری، ماشین‌آلات و ابزار، عکاسی، لباس و غیره، کارگاه و آزمایشگاه جداگانه‌ای تاسیس کرد. این عوامل و آزمایشات بعدها این امکان را در اختیار او گذاشتند که بتواند ایده‌های خود را به بهترین نحو پیاده کند. کادر او لامپ‌هایی اختراع کردند که می‌توانست نور سفید بتاباند. لامپ‌ها و پروژکتورهایی اختراع کردند که می‌توانست نور را به جای مخروطی به صورتی استوانه‌ای بتاباند. آنها سطوح منعکس‌کننده و شبه‌منعکس‌کننده‌ای به وجود آوردند و آینه‌های خاصی درست کردند که می‌توانست تغییر حجم دهد و اشکال مختلف به وجود آورد. سوبودا انواع و اقسام شیوه‌هایی را که بتوان با آنها پرده‌هایی از نور ساخت، مطالعه کرد و بعدها موفق شد با به‌کاربردن این تکنیک‌ها و با نور و تصویر و رنگ افکت‌های جادویی خود را ایجاد کند. او در این دوره در آکادمی هنرهای زیبای پراگ به کارگردان‌ها درس صحنه‌پردازی می‌داد و همراه با تدریس اصول طراحی صحنه و صحنه‌پردازی در زمانی که حتی استفاده از یک پرده‌ی سیاه، فرمالیستی و یا بد‌بینانه تلقی می‌شد، به مباحثی از جمله آزادی بیان در تئاتر اشاره می‌کرد.

بعد از کنگره‌ی بیستم حزب کمونیست شوروی و انتقاد از استالینیسم، دگماتیسم رسمی اندک‌اندک فروریخت و هنرمندان فضای نسبتا بازی برای خلق آثار هنری خود پیدا کردند. این دوره نه تنها برای سوبودا بلکه برای کل تئاتر چکسلواکی دوره‌ی بسیار شکوفایی بود. در این دوره با برداشته‌شدن فشار رسمی، خوبی‌های حمایت دولتی خود را نمایان ساخت. هنرمند تئاتر به دلیل حمایت دولتی نظری به گیشه نداشت و می‌توانست بدون دغدغه‌ی مالی فعالیت خود را انجام دهد. ایده‌های هنری و خلاقانه که سال‌ها سرکوب گردیده و در زیر بیانی پنهانی و سمبولیک گم‌گشته بودند، ناگهان میدانی پیدا کرده و حضوری جهانی یافتند. در اواخر دهه‌ی شصت تئاترهایی که بیش‌از سد گروه حرفه‌ای در آنها کارمی‌کردند در چکسلواکی وجود داشت. هر تئاتری در هر فصل تئاتری به طور نسبی دوازده نمایش به صورت رپرتوار به روی صحنه می‌آورد که تقریبا نیمی از آنها نمایش‌های جدید بودند. این گروه‌ها همگی غیرانتفاعی بودند و حدود دوسوم بودجه‌ی آنها توسط دولت تامین می‌گشت.

.

.

.

.

 

خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این مقاله را از طریق مراجعه به سایت www.magiran.com دریافت و مطالعه فرمایند. 

 

[i] . Laterna Magica