در حال بارگذاری ...
...

شماره 210-211 مجله نمایش

نسل نوین نویسندگان در آفریقا

تیرتانکار چاندا // حسن شمس

به نظر می‌رسد در قرن حاضر هنر و ادبیات آفریقا که تا مدت‌ها متاثر از زنگی(سیاه) بودن و تعهد سیاسی بود، به سوی جهشی بنیادی سیر می‌کند. نویسندگانی که پس از دوران استقلال ظاهر شده‌اند اکنون به دنبال هنری همه‌گیر هستند که نه فقط از آفریقا بلکه از همه جهان سخن گوید. آثار آنها که به زبان اول شخص نوشته شده، حکایت از مبارزات جدیدی دارد.

درگذشت اَمدو کوروما نویسنده ساحل عاج در ماه دسامبر ٢٠٠٣ پایان عصری بود که ادبیات نگارشی نوین آفریقا را در بستر خود پرورش داد. روزگاری سرشار از نوآوری‌ها که دوره ادبیات نمایشی آفریقایی در قالب زبان فرانسه را نیز در بر می‌گرفت. مفهوم [روایت حدیث نفس به زبان غیر] بیشتر از آن رو پیچیده و متناقض به نظر می‌آید که ادبیاتی که از همان آغاز خود را دشمن سیطره استعماری و شاهد پی‌گیر وجوه افتراق آفریقا می‌خواند، زبان استعمارگران را برای ادای منظور خود برگزید. چنین هنری گرچه به ضدیت با استعمار برمی‌خاست، اما برای دلالت بر آفریقا، اصول و ضوابط (واقعیت‌گرایی) و رسوم و هنجارها (دل به افق‌های دور بستن) را از ادبیات اروپایی وام گرفت.

این تناقض‌ها به هر حال نتوانستند نویسندگان آفریقایی فرانسه زبان را از همان ابتدا از خلق ادبیاتی نو، نیرومند و به اصطلاح آندره برتون «زیبا همچون هوای تازه»[i] بازدارند. تازگی و گزیرناپذیری این اصطلاح بر تمامی وصف شاعرانه زنگی (سیاه) بودن که بخش آغازین این سمفونی ادبی را می‌نواخت نیز برازنده است.

سپس استعدادها به تدریج گونه‌های دیگر آفرینش هنری را آزمودند: تئاتر، شرح‌حال‌خود نویسی و البته داستان بلند که کوروما، به همراه سونی لابو تانسی اهل کنگو، مونگو بتی اهل کامرون و عثمان سامبن اهل سنگال توانستند استادانه با تخیّل و تکلّم آفریقاییان سازگار سازند. گرداگرد دهه ١٩٩٠ به دنبال ادبیات متعهدی که خود را با مسائل اجتماعی و تأئید هویت سیاهان درگیر ساخته بود، نسل تازه‌ای به عرصه نویسندگی گام‌نهاد. وجه مشخص نویسندگان این نسل در این عزم مبهم نهفته بود که در همان حال که روایت خود را در متن آشوب‌های زاد و بوم خویش می‌نهادند، بر آن بودند که از پذیرش هر صورتی از تعهد و گواه در مورد آفریقا برکنار بمانند. اینان با بریدن از نگرانی‌های پیشینیان آشکارا می‌خواستند دغدغه‌های خود را چاره کنند.

موفقیت نسل‌های اول نویسندگان در رویکرد آنان بر ادبیات نمایشی مبارزی بود که بتواند به‌طور مستقیم با سیاست و اجتماع دست و پنجه نرم کند. این نویسندگان هرگونه سبک و سیاقی را به قریحه به کار بستند (از طنز و هجا گرفته تا واقعیت‌گرایی اجتماعی، با گذر از کلام اسطوره‌ای و فاخران و جادویی و غنایی) تا واقعیت وضعیتی را بازگو کنند که همه چیز از گرانمایگی تا برنتافتنی را دربطن خود داشت. چنین است که دلواپسی روایت وضعیت واقعی خلق‌های سیاه‌پوست هم نشانه‌گر آثار «بلندآوازه‌سازانه» شاعران مسئله سیاهان (لئوپلد سدارسنگور یا امه سزر) و هم مایه وصف داستان‌های تخیلی دوران پس از استعمار آفریقا در نخستین سال‌های دستیابی به استقلال است که در صفحات آنها هزار درد و رنج آفریقای معاصر پراکنده است.

کورما به دلیل کاربردهای بدیع در شکل (داستان‌پردازانه) و نیز به سبب سبک نگارش خود که سبکبال واژه‌ها و ساختارهای زبان مادری خود ملینکه را با زبان فرانسه درآمیخته، غالبا چونان نویسنده‌ای شناخته می‌شود که از ادبیات مبارز و استعمار ستیز نسل اول بریده است. اما نبوغ کورما در آن بود که توانست راوی حماسه‌سرای کشاکش‌های عصر خود باشد. این نویسنده ساحل عاج توانست با چهار داستان بلندش به بررسی مقاطع بنیادین تاریخ آفریقای جدید، یعنی استعمار، استقلال، فرمانروایی خودکامگان و جنگ‌های قبیله‌ای بپردازد و نیز با انتقاد تند و تیز از رهبران مستبدی که پس از روزگار استعمار سر برآوردند، در همان حال که مایه‌های اندیشه خود را پیرامون آینده آفریقا گسترش می‌داد، طرح بازشناسی اصلیت و مبارزه جویانه پیشکسوتان خود را نیز دنبال گیرد.

پایه‌های نظری تعهد ادبی و هنری آفریقا را رویدادهای بزرگی بنیاد نهادند که طی سه دهه ١٩٥٠، ١٩٦٠ و ١٩٧٠ ادبیات نمایشی آفریقایی را شکوفا کرد. به‌طور مشخص دو گردهمایی نخستین نویسندگان و هنرمندان سیاه پوست آفریقایی که به ابتکار انتشارات اَلوئین دیوپ به نام «حضور آفریقایی» در سال ١٩٥٦ در پاریس و سپس در سال ١٩٥٩ در رم برگزار شد، هنوز در یادها مانده است. قطعنامه‌های نهایی این دو مجمع درباره کارکرد و مسئولیت ادبیات که به‌طورعمده از اندیشه‌های سارتر الهام گرفته بود تا مدت‌ها راه‌گشای آثار ادبی آفریقا بود. «ادبیاتی که عاشقانه به عصر کنونی بپردازد و دغدغه جبهه‌گیری در مجادله سیاسی را در دل گیرد».[ii] در آن هنگام قاره سیاه تازه از خواب قرن‌ها بندگی و بهره‌کشی استعماری برمی‌خاست، روزگاری که پندار وی از خود و ادراک دیگران از وی را از بیخ و بن آشفته ساخته بود. آفریقا از نویسندگان و هنرمندانش می‌خواست که با نمودن «روایت درست واقعیت مردم خود که دیری آن را تیره ساخته و وارونه جلوه داده و انکار کرده بودند»[iii] عزت و آبرو را به وی باز گرداند.

نه تنها سنگور و سه زر و داماس، سه شاعری که در آن زمان دیگر پذیرش عام یافته و سرشناس بودند، بلکه داستان‌نویسانی چون مونگو و برنارد دادیه و شیخ حمیدو کن و یا عثمان سامبن که به تازگی شهرتی به هم رسانده بودند به این انتظار پاسخ دادند و موضوع طغیان علیه سرکوبی و نیز مضمون دورافتادگی از خویشتن خویش را که برادران هم نژادشان گرفتار آن بودند در قلب آثارشان جای دادند. چنین شد که ادبیاتی که سراسر افشاگری و اعتراض و مقاومت بود از قلم آنان تراوش کرد. سه زر نوشت: «من به میهنی که از آن من است خواهم آمد و به وی خواهم گفت که دهان من دهان شوربختی‌هایی خواهد شد که دهانی [برای فریاد کردن] ندارند، صدای من ندای آزادی آنانی خواهد شد که در سیاهچال نومیدی از پای اوفتاده‌اند». ...

.

.

.

 

 

خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این مقاله را از طریق مراجعه به سایت www.magiran.com دریافت و مطالعه فرمایند. 

 

[i] . پیشگفتاری بر دفتر بازگشتی به زاد وبوم، نوشته امه سزر، حضور آفریقا، داکار ـ پاریس، ١٩٤٧.

[ii] . بنوا دونی، ادبیات و تعهد: از پاسکال تا سارتر، سوی، گزیده «پوئن»، پاریس، ٢٠٠٠، صفحه ٢٦٨. ٣ـ حضورآفریقایی، شماره‌های ٢٥-٢٤ و ٢٨–٢٧ (دوره جدید)، ١٩٥٩، ویژه دومین گردهمایی بین‌المللی نویسندگان و هنرمندان سیاه.

[iii] . نگاه کنید به ژان ـ لوک دواَن، «نویسندگان آفریقا در آزادی»، لوموند، ٢٢ مارس ٢٠٠٢.