سخن سردبیر
آقای رییسجمهور! تئاتر، پرومته تئاتر را فراموش نکنید.
تئاتر تمرین شاعرانه آزادی است. مظهر نزاع میان آزادی و مانع بر سر راه آزادی است. حدیث انسان آزاد است. انسانی که در پی ادراکی تازه از کائنات و خلق زندگی نوین است. انسانی که بیواهمه به پیشباز ناشناختهها میرود و چه بسیار که متهم به بیپروایی میشود. و همین بیپروایی هرازگاهی موجب انزاوی این آدم پر دل میگردد، آدمِ پر دلی که او را آدمی ملحد و ناهنجار نمایاندهاند و از همه سو مورد هجوم قرار گرفته و همه یک دله در پی نابودی او هستند.
آقای رییسجمهور! تئاتر، پرومته تئاتر را فراموش نکنید.
نصرالله قادری
تئاتر تمرین شاعرانه آزادی است. مظهر نزاع میان آزادی و مانع بر سر راه آزادی است. حدیث انسان آزاد است. انسانی که در پی ادراکی تازه از کائنات و خلق زندگی نوین است. انسانی که بیواهمه به پیشباز ناشناختهها میرود و چه بسیار که متهم به بیپروایی میشود. و همین بیپروایی هرازگاهی موجب انزاوی این آدم پر دل میگردد، آدمِ پر دلی که او را آدمی ملحد و ناهنجار نمایاندهاند و از همه سو مورد هجوم قرار گرفته و همه یک دله در پی نابودی او هستند.
تئاتر تمرین «بازنمایی / Representation» زندگی است. بیتردید همهی آنهایی که در برابر زندگی و آزادی ایستادهاند، مخالف ذات تئاتر هستند و تلاش میکنند با شبهتئاتر، تئاتر را نابود کنند. حقیقت تئاتر بهگونهای است که گویی نفس زیستن در جان آن، مخالفان حرّیت و زندگی را آشفته میسازد، چرا که آدمی را وادار به فکرکردن میکند. آدمی که بیاموزد اندیشهورز باشد، به سادگی فریب نمیخورد و مدام در پی چرایی و چیستی پدیدههاست. از منظر مخالفان آزادی انسان پرسشگر، انسان کنشگر، موجود خطرناکی است. آموزه دین و مذهبمان تشویق به تدبر و تفکر و تعقل است، اما دینکاران این آموزه مهم را در حجاب قرار میدهند تا از شر انسان کنشگر در امان باشند. انسان کنشگر، انسانی دردمند است. او صاحب «رنج مقدس» و «درد» است. در ضمیر ناخودآگاهش شور و شعور عاشقی غلیان میکند و میداند که خدایی هست که همراهیاش کند. اما اگر خواهان این همراهی است باید از پس امتحانی برآید و ثابت کند که لیاقت دارد. این انسان کنشگرِ مرگ آگاه میداند که خداوند دوستدار بیقرار انسان است. «زیبا» است و «زیبایی» را دوست دارد. این انسان میداند که ریشه هنر در زیبایی است و میداند که هر چه رو به او دارد، حُسن است و زیباست. تئاتر از انسان، آدمی مرگ آگاه و مرگاندیش میسازد. اما هرگز از مرگ بت نمیسازد، مرگپرست نمیسازد. اساساً تئاتر از بتسازی بیزار است. به ستیز اندیشه پاتریمونیالیسم میرود. اندیشهای که باور دارد، قدرت حاکمان از منبعی غیر از رأی مردم گرفته شده است. این منبع را هر چه که نام گذارند، سنت، کاریزما، ماوراءالطبیعه والخ، تفاوتی در ماهیت پدیده ایجاد نمیکند و آن حذف مردم و به تعبیر آسمانی ناس است. اصلاً خداوند دین و حاکمیت را برای مردم آفریده است و گوهر وجود آدمی عقل است و به او اختیار داده است که انتخاب کند. شأن و شخصیت آدمی در این انتخاب است. در این اندیشه است. و تئاتر آدمی را وادار میکند که فکر کند. انگاره پدرسالاری، انگارهای سنتی است. اما در جامعه مدرن هم پدرسالاری در نمود دیگر و در ابعاد وسیعتری حیات دارد. پاتریمونیالیسم توضیح میدهد که چگونه پدر که یک رخداد بیولوژیکی است، وقتی به یک امر فرهنگی بدل میشود و مفهوم مرکزی اندیشه و کنش آدمی قرار میگیرد، بسترساز استبداد و نظام پدرسالاری میگردد. تئاتر بیدار این قضیه است و مخاطب را به چالش و کنش وامیدارد تا اندیشه کنند که آیا انگاره استبداد را در هر شکلی که ارائه شود پذیرا است یا آن را مردود میشمارد. این چنین است که پدیدهی تئاتر از منظر باورمندان استبداد به دشمن خطرناکی بدل میشود که باید مطیعش کرد والا به زندگی و مرگپرستی لطمه میزند. و چون حامیان این اندیشه سر عقل آمدهاند، پس مانند همفکران خود در قرونوسطی بنیان تئاتر را منکر نمیشوند و حکم به تعطیلیاش نمیدهند، بلکه با اسلحه خود تئاتر به جنگش میآیند. تئاتر علیه تئاتر. درست مثل مذهب علیه مذهب. به تئاتر پوستین وارونه میپوشانند، چیزی بدلی میسازند و به یاری پروپاگاندا این پدیده بدلی را به جای اصل ارائه میدهند و آگاهانه ذات تئاتر را قربانی میکنند. این چنین است که عَرَض به جای جوهر مینشیند. بیدلیل نیست که این گروه در میان هنرمندان به موفقیتی نمیرسند و به ناچار دست به دامان شبه هنرمندان میشوند تا مقبولیت پیدا کنند. وقتی اندیشه آدمی تنزل پیدا کند، شأن آدم فرو میریزد. وقتی که زندگی ملتی، مثل آب یک چشمه که فروکش میکند، فروکش کند، تنزل میکند. و درست در همین وقت است که باورمندان استبداد تصورمیکنند که هنر هم سقوط میکند و اشتباه آنها در همین جاست. هنر هرگز از ساحت قدسیاش فروتر نمیآید و آنچه که سقوط میکند، شبهتئاتر و هنر است. اما در این امر هم تردیدی نیست که هر کجا زندگی به حد وفور برسد، هنر هم در آن بالندهتر میشکوفد. اثر هنری نوعی اثر تقطیر است و هنرمند نوعی تقطیرگر است. او برای یک قطره از این جوهر ناب، مقدار متنابهی از زندگی را نیاز دارد تا بتواند دست به آفرینش بزند و چیزی به کائنات بیفزاید. هنرمند حقیقی در هر آفرینش نیازمند بازشناسی مرگ است. بازشناسی مترادف هر نوع دانستن و شناختن از ندانستن و نشناختن است. اما تن آدمی هرگز از سفر مرگ بازنگشته است. این نوع بازشناسی نگرشی تازه در این امر است. «پرومته» و «سیزیف» دو نمونه از آدمهایی هستند که به بازشناسی مرگ رسیدهاند. پرومته با عملی که انجام میدهد و آتش را از خدایان میرباید و به آدمی هدیه میدهد میداند که زئوس به سادگی او را رها نخواهد کرد. و او باید تن به شکنجهای بدهد که هیچ تن آدمی آن را تجربه نکرده است. کرکس جگرخوار، مدام جگرش را از طلوع تا غروب میخورد و باز در شب جگرش سبز میشود تا صبح کرکس به چنگالهای سختش آن را بدرد. او مرگ را به تکرار تجربه میکند و به تبع آن زندگی را هم مکرر میآموزد. هنرمند حقیقی تئاتر پرومته است. به بازشناسی مرگ رسیده است. آماده قربان شدن است. قربانی میدهد. اما تن به ذلت روزمرهگی نمیسپارد. سنگینی طاقتفرسای حضور نیرومند پرومتهِ تئاتر در جمع جمعیت و جماعت جرمی تحملناپذیر برای ارواح زمستانی و دلهای نمرودی و تنهای قارونی است. روح عظیم و بیقرار پرومتهِ تئاتر در هیچ قالب رسمی و حُکمی و اَمری آرام نمیگیرد و هراسی هم از اینکه شبپرستان تکفیرش کنند، ندارد. او اصلاً آفریده شده است که قربانی شود. او همزمان پرومته، «اطلس» و «تمیس» است. این سهگانه واحد چنین میخروشد:
این منم پرومته! که به جرم ربودن آتش از آسمان و بخشیدن آن به انسان، زندانی تنهایی شدم و همدم کرکس جگرخوار و گرفتار وحشیان سکا و غریب کوهستانهای سرد و سنگین قفقاز.
این منم پرومته! کسی که چشمان آبی و زلال همه رودهای پاک جهان بر تنهاییاش میگریند و اطلس، برادرم که بار سنگین زمین را بر دوشش افکندهاند و او تا جاوید در زیر فشار آن باید صبر کند، به جرم اینکه برادر و خویش من است.
این منم پرومته! که تمیس مادر خوب من و ایو که مغضوب زئوس کینهتوز است و محکوم که تا ابد بر روی زمین تنها و آواره بگردد. و این آواره تنهای زمین است که مرا در تنهایی عظیم و سنگینام تسلیت میدهد.
ما را، مرا بشناس. زئوس کینهتوزِ بد دلِ خصم مردمان! ما را، مرا بشناس.
آقای رییسجمهور! هنرمندان بهطور عام و تئاترباوران بهطور خاص در عرصه رقابت به جان از منش و روش شما حمایت کردند. اینک هنگامه نبردی سختتر است و ما نیازمند ادراک علیت متقابل هستیم. در این میدان پرخطر که پیش رو دارید، بینیاز از ما نیستید. اگر ما لحظهای غفلت کنیم، رقیب، ناس را میفریبد، یا ناامیدش میکند، یا به یأسش میرساند؛ و تنها میمانید. چنانکه سالیان دراز ما تنها ماندهایم. ما اسیر و گرفتار و زندانی تنهایی هستیم و همزمان بار سنگین آگاهی بخشی و بیدارگری بر دوش ماست و محکومیم که تا ابد روی زمین تنها و آواره بگردیم و فریاد بیداری برکشیم. تنهایی سرنوشت ماست. و این به معنای «غریبی» و «بیکسی» نیست. شما بهتر از هر کس میدانید که تئاتر تنها در جمع شکل میگیرد و بیمخاطب اصلاً هنر نیست. اما پدرسالار نمیپذیرد.
آقای رییسجمهور! این چهار سال در چشمبههمزدنی میگذرد، مثل چهار سال گذشته که گذشت. اما کردار و گفتار و پندار ما تا ابد در تاریخ و کائنات میماند. شما معادباور هستید و به میزان و روز بازپسین باور دارید. چهار سال فرصت کمی است. پس در این اندک به ذات تئاتر بیندیشید و مانندهی دیگران تصور نکنید که هنر ابزار و وسیله است برای رسیدن به هدف. هنر و تئاتر شأنی بسیار والاتر از ابزار و وسیله دارند، پس هنر را در حد ابزار سقوط ندهید و بدانید که یک اندیشه به پویایی و ماناییاش، فربه میشود. چهار سال دیگر این اندیشه باید تداوم یابد و نباید سترون بماند. پس به تئاتر، به ذات تئاتر، به پرومته تئاتر بیندیشید. تئاتر ساحتهای گوناگونی دارد و فقط پروپاگاندا و ژورنالیسم نیست. آقای رییسجمهور! ما نیک میدانیم که رقیب با تکیه بر مباهته در روند رقابت هر تهمتی را بر شما روا و صواب دانست. و مباهته را آنگونه که خود میخواست مثل همه مفاهیم دیگر تبیین و تفسیر کرد. و ما هم ادراکی از مباهته داریم. میدانیم که عنوانی فقهی است که از عبارت باهِتوهُم در حدیثی از محمد مصطفی(ص) گرفته شده است. و آگاهیم که در معنای آن تردید است. برخی معنای لغوی آن را تحیر و برخی تهمتزدن معنا کردهاند. اما اکثر علمای شیعه مباهته را در این حدیث به معنای اقناع و آوردن دلایل محکم در برابر مخالفین معنا کرده و جواز بهتان را ندادهاند. به باور ما برای رسیدن به هدف، مجاز به استفاده از هر وسیلهای نیستیم. یا به عبارت خود باورمندان این انگاره: هدف وسیله را توجیه میکند؛ از منظر ما انگاره مردودی است. برای پیروزی و موفقیت نمیتوان دست به هر عمل و فعل حرامی زد به این بهانه که هدف مقدسی داریم. «وسیله» و «هدف» هر دو باید حلال و هم شأن باشند. و میدانیم که از این پس هم شما را از این امر رهایی نیست. ناس و مردم نیازمند آگاهی و اندیشه هستند، تا گرفتار دام تهمتزنندگان نشوند. پس تئاتر، تئاتر را دریابید؛ ادراک کنید و همدلش شوید. تئاتر در تمام جهان مترادف فرهنگ است و هر اندیشهای برای ماندگاری نیاز به هنر دارد و تنها از طریق هنر است که اندیشه ماندگار میگردد و بیجهت نیست که خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و مهمترین معیار اصالت هنر و تئاتر زیباییشناسی است.
آقای رییسجمهور! در گفتمان استبدادی و بتسالاری، حاکم را پدر ملت میشناسانند. چنانکه در حکومتهای سلطنتی شاه را پدر ملت میخوانند. استبدادپرستان و بتگرایان مدرن که بر سر عقل آمدهاند، در مقام مدح این روحیه برآمده و آن را امری ذاتی برای آدمی میدانند. در مقطع مکان و زمانی که ما حیات داریم، روحیه پدرسالاری را خصوصیت ذاتی ما تعبیر کردهاند و برای باورپذیر بودن آن حتی دست به دامان علم و دین هم شدهاند و از یاد بردهاند که ما فقط عبدالله هستیم، و جز فرمان الله، که آن را هم باید با اندیشه و عقل بپذیریم، در هر فرمان دیگری حق پرسشگری داریم. سنت معصومین ما روشنترین دلیل این انگاره است. سخن گفتن از ویژگی روحی و روانی خاص برای مردم ایران یا هر ملت دیگری بهعنوان روانشناسی ملی آنان، فاقد دقت علمی است. اما از دیدگاه تربیت، هر قومی ممکن است دارای تربیت خاصی باشد و عوامل این تربیت، عوامل خاص یا عام باشند. قوم ایرانی و اساساً آدمی در فطرتش استبدادپذیر نیست. استبدادگریزی فطرت آدمی است. حال ممکن است در برهه یا برهههایی مجبور به پذیرش مستبدین سلطهگر شود. این دلیل بر پذیرش نیست. تحمیلی است که به اجبار، یا از سر ترس آن را پذیرا شده و در وقتاش عصیان خواهد کرد و مستبد را فرومیکشاند. شما در گفتمان انتخاباتی از نقد و نقدگری و نقدپذیری استقبال کردید و تعهد سپردهاید که حامی این رویه باشید و آشکارا از انگاره پدرسالاری فاصله گرفتهاید. پس باید بکوشید که این اندیشه را در همه سطوح مدیریتی حاکم کنید. بدانید و بیدار باشید که اگر این انگاره در فرودستترین لایههای مدیریتی هم به فراموشی سپرده شود، بنیان اندامواره را فرو خواهد ریخت. مای تئاتری در دایره هنر مدیرانی را میشناسیم که طاقت کمترین نقد را ندارند و آدمهایی رام و مطیع و مدیحهگو را طلب میکنند. مطبوعات و تئاتر زبان رسای نقد هستند و آنچه باید باشد را ارائه میدهند. اگر این میدان را از فربهی تهی کنید، آن اندیشه والا سترون میماند. پس بکوشید تا چشمهایی و گوشهایی داشته باشید که شما را از این امر آگاه سازند و در اسرع وقت به دفع این نقیصه همت گمارید. آنهایی که آدم فرمانبر و مطیع میخواهند در درازمدت به بیراهه میروند. بیدار باشید، بیدار باشید و از این مدیحهسرایان بیباورِ عاشق میز و پُست و نان و نام بپرهیزید. تئاتر، پرومته تئاتر یاریگر شما در این راه صعب و دشوار است. پس ذاتش را پاس بدارید.
آقای رییسجمهور! رشد و شکوفایی و تأثیرگذاری هنر، به یاری آمار و نمودار میسر نمیشود. کمیت و رشد کمی الزاماً نشانه شکوفایی و رشد نیست. کیفیت امر مهمتری است. یک نمونه ساده را عنایت کنید: ساخت و سازهای فلّهای مسکن مهر در عهد ماضی، اکنون شما را گرفتار چه دشواریهایی که نکرده است. تازه اگر از عدم رغبت و معطلماندگی انبوهی از این ساخت و سازها بگذریم. در گیتی تئاتر هم رشد فلّهای و آمارهای کاذب و نمودارها نباید شما را فریب دهد. رصد کنید در جهان تئاتر، ما چه حفرهای را پر کردهایم یا چه منظر تازهای را گشودهایم. با یک بررسی بسیار ساده درخواهید یافت که همان انبوهسازان و خصوصیاندیشان عهد ماضی، امروزه از وضعیت ایجاد شده نگران و در پی نفی آن هستند. شما میراثدار انگاره سترونی شدهاید که پاسخگویی آن به عهده دولت شماست. راه رهایی از این معضل همنشینی با اندیشهورزان و نظریهپردازان اصیل تئاتری است. بهره بردن از ستارهها و زینتالمجالسِ همیشه تا امروز کاری از پیش نبرده است. پس بیدار باشید و به ذات تئاتر رجعت کنید. این چهار سال در چشمبههمزدنی میگذرد.
آقای رییسجمهور! مشهور است که: «تئاتری جماعت پیامبرانی بیامت هستند». نمیخواهم بنیان این گزاره را رد کنم. شاید پر بیراه هم نباشد. و این حُسن نیست. از سویی دیگر قُبح هم نیست. چون ما عادت به دیالوگ نداریم. ما همه متکلمالوحده هستیم. فیالمثل به مناظرههای رقابتی دوران رقابت عنایت کنید. رقیب دامی را میگسترد که شما هم به اجبار گرفتار آن میشدید. ناس، ملت هوشمند میفهمید که رقیب در پی عصبیکردن شماست. چون شما چهار سال مصدر امور بودهاید. و او بیهیچ پشتوانهای آمده و طلبکار هم هست. ما وقتی به اصل گزاره عنایت نکنیم به تکگویی دچار میشویم. ذات تئاتر میتواند: مردم، ناس را با فرهنگ دیالوگ آشتی دهد. دشواری کار شما اینجاست که همه مدعی باورمندی به دیالوگ و نظریهپردازی هستند و تشخیص سره از ناسره، تئاتری و شبهتئاتری آسان نیست. یکی از راهها عمل و مکتوب مدعیان است. به آثار و نوشتهها رجوع کنید. بیدار باشید که اندیشهورزان شیدای دیدهشدن و پُست و مقام نیستند. چه خوانده شوند، چه به آنها بیتوجهی شود، هستند و تأثیر خود را در تاریخ و کائنات خواهند گذاشت. فقط به یاری اندیشه است که میتوان ماندگار شد و به حضرت حق نزدیک گردید. پس بیدار باشید و قدر و غنیمت اندیشهورزان را پاس دارید. جوهر هر هنری در تبیین و تأویل و تفسیر و تحلیل و ماندگاری آن همین اندیشهورزان فربه در دو ساحت نظریه و عمل هستند. همیشه در همه هنرها توجه و عنایت به عَرَض است. بیدار باشید و از این دام بگریزید. آقای رییسجمهور! فرهنگ و اندیشه هزینهبر است. فرهنگ درآمدزایی مادی ندارد. تئاتر امری مطلقاً فرهنگی است. هزینهبر است نباید از آن توقع سود مادی داشته باشید. امری زودبازده هم نیست. اصلاً کالا نیست. آیا «فقه» و «فلسفه» و... سود مادی دارند؟ برای داشتن فرهنگی فربه نیازمند هزینه کردن هستیم. باید برای امر تئاتر هزینه کنید. سیاه چاله درآمدزایی از تئاتر، انگارهای شبه تئاتری است که نهایتش به باور سودآوری سرمایه سالاری میانجامد. آنوقت شما تئاتر نخواهید داشت. صاحب نمایش هستید. ما اگر صاحب برادوی هم شویم، باز برای اعتلای فرهنگی نیازمند آفبرادوی و آفآفبرادوی خواهیم بود. حتی در سرزمینهای صاحب فرهنگ تئاتر هم، دولت به تئاتر سوبسید میدهد. البته باور دارم که تشخیص این امر هم کار سهلی نیست. چون همه این قبیله مدعای تئاتری بودن دارند. کار دشواری است. اما شما مجبورید که با آن مواجهه شوید. بیتردید در آغاز راه عصیانها و اعتراضهایی خواهد بود. اما حتماً اگر به درستی برنامهریزی شود، در شاهراه درست جریان خواهد یافت. پس بیدار باشید که باید برای بودجه تئاتر مبارزه کنید. برای خرج این بودجه مبارزه کنید. برای پیدا کردن مدیری کاربلد مبارزه کنید. و جرأت ایستادگی در برابر پدرسالاران را داشته باشید. ما این شهامت را در شما سراغ داریم. امید که در این میدان همچنین کنید.
آقای رییسجمهور! هواداران مدرن اندیشه استبداد و پدرسالاری بر این باور هستند که:
در روانشناسی ملی و تربیت ایرانی، گفته میشود که چون ایرانی، از دوران طفولیت با تکیه به پدر و مادر ـ خانواده ـ رشد میکند و پرورش مییابد و حتی پدر و مادر در امر ازدواج و انتخاب همسر برای او دخالت دارند و بدینترتیب در زندگی پس از بلوغ وی نیز نقش دارند بنابراین، ایرانی، براساس تربیت خویش، از ابتدا آموخته است که همواره متکی باشد و از یک قدرت مرکزی پیروی کند و در جامعه نیز به دنبال پدر باشد. از همین رو، یاد گرفته است که مجری باشد نه برنامهریز و عادت کرده است تابع و مقلد باشد و دستور بگیرد و پدر سالاری و فردگرایی، خصیصه تربیت ایرانی شده است.
شاید این گفتار خیلی دور از واقعیت نباشد، ولی آن را بهصورت روانشناسی ملی و خصیصه ذاتی ایرانیان جلوهدادن، امری ثواب نیست. ملت، ناس ایران در همین انتخابات نشان داد که چنین نیست. حتی به وعده «نان»، نانی که نداشت فریفته نشد. چون فطرت آدمی با آزادی و اختیار سرشته است.
تئاتر، پرومته تئاتر مخاطب را آزاداندیش و حّر پرورش میدهد. پرومته تئاتر باعث میشود که گروه مجری خودساخته شوند و گروه مخاطب را به امر ساخته شدن تشویق کنند. خود از «بودن» سوی «شدن» میل میکنند و مخاطب را به «شدن» دعوت میکنند. پس بر شماست که حرمت پرومته تئاتر را پاس دارید.
مباد، مباد که این خانواده را بعد از گذر از انتخابات فراموش کنید. صدای آنان را بشنوید. آنها از وضعیت موجود تحمیلی که استبدادپرستان در پی تثبیت آن هستند، بیزارند. پرومته تئاتر فطرتاً در پی وضعیت موعود است. و این درست است که همیشه با وضعیت موجود مخالف است. و صد البته این برهانی بر حقانیت مدعای او نیست. در برقراری یک دیالوگ اندیشهورزانه میتوان به حقیقت رسید. پس با پرومته تئاتر دیالوگ برقرارکنید. و نخواهید که «همه جمعیت» را داشته باشید. مولای عدالت که اسوه و الگوی ماست هم مخالفانی داشت. اساساً انگاره همسازی با همه نوعی دغلکاری است. اما اگر راه دیالوگ حاکم باشد. مخالفان هم مجبورند تن به این امر دموکراتیک بدهند. پس هشیار باشید که در این میدان آنهایی که «مار را میکشند» را بر آنهایی که شأن و شعور و شرافت «نوشتن مار» را دارند، ترجیح ندهید. این بدان معنا نیست که باید مخالف را حذف کرد. نه! ابداً! همه جمعیت تئاتر باید در صحنه حضور داشته باشند. و به هیچ بهانهای نمیتوان احدی را حذف کرد. اما باید بیدار بود که جمعیت با ترفندهایی که در سالهای متمادی آموخته است جماعت را خانهنشین نکند. و این امر دشواری است.
آقای رییسجمهور! شما با بتسازی اندوه همدلی ندارید. اما مدارا میکنید. چون شما باورمند شادی هستید. انگاره «نومیدانهترین ترانهها زیباترین آنهاست». انگارهای این زمانی نیست. هنگامه انتخابات خیلیها که جرأت شاد بودن را نداشتند و این بسیار غمانگیز بود، شادی کردند. بسیاری مکانها که حاکمان محلی اجازه شاد بودن را منع کرده بودند، ناچار به پذیرش آن شدند. غمپرستان، اصحاب گریه بیتردید دست از اندیشه ناصوابشان برنمیدارند. ما نیک میدانیم که پای در امر فرهنگ گذاردن و کشتیبانی و ناخدایی امر فرهنگ را پذیرفتن امری دشوارتر از دشوار است. چون مخالفان هنر با حربه دین و عُرف و سنت در برابر هنر ایستادهاند. چون هنر شادیبخش است. حتی حزن مقدس تراژیک آن ذات شادی حقیقی است. پس این عرصه نیازمند کشتی بانی است که اندیشهورز، جسور، فرهنگی و صاحب درد باشد. باید از منیت و انانیت رها شده باشد. باید خود را آماده قربانشدن کرده باشد. بیتردید اصحاب فرهنگ و هنر و پرومته تئاتر، مشتاقانه و با تمام وجود از چنین فردی حمایت خواهند کرد. پس در گزینش مدیران فرهنگی بیدار باشید، مباد، مباد که اصحاب هنر از انتخاب شما مأیوس شوند. ما نیک میدانیم که در چه طوفان سهمگینی گرفتار هستید. اما خداوند یاور شماست و مردم، ناس پشتیبان شما هستند. پس بر شماست که حرمت پرومته تئاتر را پاس بدارید. گفتار و پندار شما در این دایره نیک بود، اینک ما منتظر کردار شما هستیم. تئاتر، پرومته تئاتر را از یاد مبرید. این چهار سال در چشمبههمزدنی میگذرد، آنچه از ما بر جای میماند عمل ماست. ما برای شما آرزوی سربلندی و سعادت داریم.
والسلام