معرفی نمایشنامهنویس
اونوره دو بالزاک (1850ـ1799)
منصور خلج
انوره دو بالزاک، داستانسرا و نمایشنامهنویس بزرگ فرانسوی، در 20 مه 1799، در تور، به دنیا آمد. اجدادش عموماً از کارگران کشاورز بودند و پدرش، فرانسوا برنار بالسا، وکیل عدلیه و سهامدار بانک بود که در پی انقلاب در فرانسه، با زدوبند، به نوایی رسید و نام خود را به بالزاک تغییر داد و توانست از امکانات اقتصادی و اجتماعی خوبی بهرهمند شود. او در پنجاه و یک سالگی با دختر نوزدهسالهی ثروتمندی به نام لوره ازدواج کرد که حاصل این ازدواج چهار فرزند بود. مادر بالزاک که از ازدواج خود ناراضی بود و سی و یک سال تفاوت سنی او و شوهرش روزبهروز او را بدخلقتر و عصبیتر میکرد، اولین فرزند خود، اونوره را با بیمهری از دامان خود راند و او را از یکسالگی به خانوادهای سپرد تا بزرگ کنند. روزهای تلخ زندگی بالزاک از همانجا آغاز شد و به گفتهی خودش هیچگاه عشق مادری و محبت پدرانه را نچشید. خاطرات ناگوار کودکی بعدها در برخی از آثار او منعکس شد.
تحصیلات نخست را در کالج مذهبی واندوم با وضعیتی نه چندان رضایتبخش پشت سر گذارد و به تحصیل در رشتهی حقوق پرداخت. در مرحلهی انتخاب شغل، به اصرار خانواده که بسیار مایل بودند او وکیل دعاوی شود، چندی در یک دارالوکاله مشغول کار شد (1819ـ1816) اما خیلی زود پی برد که به ادبیات علاقهای وافر دارد و در پی مشاجرات فراوان با پدر و مادرش، بالاخره آنها را متقاعد ساخت تا با مستمری مختصری برای مدتی مستقل زندگی کند و بخت خود را بیازماید.
بالزاک از این زمان تا لحظهی مرگ با پشتکاری قابل تحسین شروع به نوشتن کرد. نخستین اثرش یک نمایشنامهی تراژدی ـ تاریخی بر اساس زندگی کرامول بود که مورد توجه قرار نگرفت. اما دوستی که استعداد او را دریافته بود او را تشویق کرد به نوشتن رمان بپردازد. بالزاک نیز این توصیه را پذیرفت و به نوشتن رمان و داستان کوتاه پرداخت؛ آثاری که در درجهی نخست برای گذراندن زندگی و کسب معاش مینگاشت و آنها را با اسامی مستعار انتشار میداد. در این ایام وضع زندگیاش اصلاً تعریفی نداشت. بیست و یک ساله بود که از انتشار یکی از آثارش هشتصد فرانک نصیبش شد. سپس، با تشویق خانوادهاش، با سرمایهای که فراهم ساخته بود، بهاتفاق چند تن دیگر، وارد کار چاپ و نشر کتاب شد. اما از آنجا که در این کار تجربه نداشت و بدون حساب خرج میکرد، در پایان سومین سالی که در این کار بود شرکت را به ورشکستگی کشاند و مادرش ناگزیر پنجاههزار فرانک فراهم آورد تا به طلبکارها بپردازد.
بالزاک پس از این شکست برای مدتی به برتانی رفت تا نزد دوستانش بماند. آنجا رمانی به نام یاغیها را نگاشت و آن را با نام «بالزاک» انتشار داد. از این زمان به بعد، آثارش را با همین نام منتشر کرد. طی همین سالها یک ماجرای عشقی با زنی به نام مادام دو برنی که درحقیقت همسن مادرش بود برایش پیش آمد که با مخالفت خانواده و آشنایان مواجه شد و پایانی جز رسوایی برایش نداشت.
از همین ایام شروع به خلق آثاری کرد که به بهترین شکل چهرهی فرانسهی قرن نوزدهم را نشان میداد: آثاری چون پیردختر، پزشک دهکده، کمدی انسانی، آرزوهای بربادرفته، سرهنگ شایر، خویشاوندان فقیر، سزار بیروتو، کارمندان، کوبسک رباخوار، زنبق دره، زن سیساله، چرم ساغری، دخترعمو بت، دوشس دولانژ، اوژنی گرانده و باباگوریو که هر یک دارای ارزشی ویژه است. در این زمینه به بیان نظر سامرست موام بسنده میکنم که دربارهی بالزاک گفته است: «میان تمام رماننویسان بزرگ که با آثار خود گنجینههای معنوی جهان را غنی کردهاند، به عقیدهی من بالزاک از همه بزرگتر است. او نبوغ داشت. باروری از مزایای بزرگ نویسنده است و پرباری بالزاک شگفتانگیز بود. میدان عمل او تمامی پهنهی حیات عصر او بود. دید او موشکاف و دقیق بود. قدرت آفرینش او عجیب بود و شمار بازیگرانی که آفرید بهتآور است.»
اما بپردازیم به نمایشنامههای بالزاک. در سال 1840 بالزاک نمایشنامهی واترین را نگاشت که سبب جنجال فراوان شد تا بدانجا که با مداخلهی پلیس به تعطیل شدن تئاتر انجامید. علت این موضوع چنین ذکر شد که فردریک لیمتر، هنرپیشهی نامدار فرانسوی که نقش واترین را ایفا میکرد، تلویحاً لویی فیلیپ، شاه فرانسه را مورد طعنه و تمسخر قرار داده است.
در سال 1842 بالزاک سعیکرد بار دیگر شانسش را در عرصهی تئاتر بیازماید. این بار نمایشنامهای نگاشت با نام تدبیر کوئینولا که درامی است رومانتیک و حوادث آن در اسپانیا اتفاق میافتد. در این نمایشنامه مستخدمی فداکار ارباب خود را از دست شکنجهگران انگیزاسیون نجات میدهد. این اثر نیز موفقیتی کسب نکرد. نمایشنامهی بعدی بالزاک، پاملا کیرود (1843)، داستان عشق دختری است که عاشقش را که گرفتار یک توطئهی سیاسی شده است، با فداکاری از زندان نجات میدهد. موفقیتی که این اثر کسب کرد، هرچند کوتاهمدت بود، بهخوبی نشان داد که بالزاک در عرصهی نمایشنامهنویسی با چرخشی به گذشته به درک نیازهای عصرش نایل آمده است و این موضوع را با نوشتن نمایشنامههای نامادری (1848) و مرکادت (1850) که به شیوهی کمدیهای واقعگرایانه نگاشته شده بود، به اثبات رساند. نگارش این اثر درست مصادف با زمانی بود که طلیعهی واقعگرایی در فرانسه پدیدار شده بود و بالزاک دقیقاً دریافته بود آنچه نویسندگان رومانتیک تا آن روز گفتهاند دیگر به کار نمیآید. گرچه توجه به واقعیات از دوران باستان در تئاتر گاه و بیگاه مشاهده شده است، در آن دوره منتقدان مشاهدهی عینی و نزدیک زندگی را تبلیغ میکردند و نویسندگان مهمی در این راه گام نهاده بودند. روح پژوهش و عطش از ویژگیهای عمدهی آنان محسوب میشد و بالزاک در زمرهی کسانی بود که به بهترین وجه به بررسی و تجسم زندگی فرد و جامعه و تاریخ، به طور ترکیبی، پرداخت. بالزاک در یکی از نوشتههایش خاطرنشان میسازد: «تودهی مردم از ما تصویر زیبا طلب میکند. راستی مدلهای این تصاویر را از کجا باید آورد؟ آیا لباسهای پارهپارهی شما، انقلابات بیفرجام شما، بورژوازی زغزغوی شما، قدرت پوسیدهی شما، سلاطین بی تاج و تخت شما واقعاً چنان شاعرانه هستند که درخور تجسم باشند؟ تنها کاری که در حال حاضر از دست ما برمیآید این است که به آنها بخندیم.»
بههرحال نمایشنامهی مرکادت، که یک سال پس از مرگ بالزاک به صحنه رفت، از سوی صاحبنظران بسیار مورد توجه قرار گرفت و الگوی بسیار مشخصی از درام واقعگرایانه به دست داد. در این اثر بالزاک وضع زندگی عصر خود، بهخصوص سیمای اقتصاد مریضگونهی آن را به نحوی چشمگیر ترسیم کرده است.
بالزاک باوجود خلاقیت و پشتکاری که در نوشتن داشت، بدون تجمل و اسراف و تبذیر، گذراندن زندگی برایش دشوار بود. در سراسر عمر هرگز مرد زندگی و انسانی با اعتدال نبود. یکی از عشقهای دیرپای زندگیاش، به نام مادام اولین هانسکا، که بانویی ثروتمند از اهالی لهستان بود، در موارد فراوان به کمکش شتافت و با گشادهدستی قرضهایش را پرداخت کرد و او را از چنگال طلبکارهایش رهانید. این زن، بالاخره، پس از هشت سال، زمانی که شوهرش درگذشت، در سال 1850، وقتی بالزاک در اوج اشتهار بود، با وی ازدواج کرد. اما این وصال چندان نپایید. چون بالزاک طی یکی از سفرهایش بهشدت بیمار شد و بالاخره در 18 اوت 1850، زمانی که فقط پنجاه و یک سال از عمرش میگذشت، چشم از جهان فروبست. امروز اگرچه او را نمایشنامهنویسی تراز اول نمیدانند، به برکت نیروی خلاقهی ناب و درک و دریافتی که از زندگی داشت و شخصیتهای متنوعی که آفرید، مقام نویسندهای بزرگ و استادی حقیقی برایش درنظر میگیرند. رمانهایش در زمرهی رمانهای بسیار خوب همواره طرفداران بیشمار دارد.
منبع:
درامنویسان جهان، ترجمه و تالیف: منصور خلج و ستاره صالحی. جلد سوم، انتشارات سوره مهر، چاپ دوم، 1397