در حال بارگذاری ...
...

شماره 210-211 مجله نمایش

مرشدی از خود گذشته...

یادداشتی از :پیتر بروک // ترجمه آراز بارسقیان

این متن در روز مراسم یادبود ریچارد چیشلاک، یعنی 28 ژوئن 1990 در تئاتر La Mama Annex شهر نیویورک خوانده شد:

این موضوع به گوش انگلیسیها به شدت طنز میآید: گرتوفسکی خودش را «مربی» خطاب میکند و بازیگرانش را به رسیدن به غیرممکن دعوت میکند، درست عین کاری که یک مربی واقعی میکند. ولی مورد این مربیگری بسیار موردی انسانی است: ریچارد همیشه نسبت به کسانی که مشکل داشتند بسیار گشادهرو بود، سختگیری محکمی داشت، سختگیریای در عین مهربانی و شوخ‌طبعی. از منظری گرتوفسکی مرشد بود ولی ریچارد چیزی بیشتر از مرید بود؛ او مخلوق مرشد بود. به یک معنای دیگر باید گفت ریچارد خودش هم مرشد بود چون او بود که ادراک کرد و راهی خلاقه برای رسیدن به ایدئال به گرتوفسکی داد.

این ایدئال را ما بعد از تصاویر ریچارد به عنوان بازیگر در نمایش همیشه شاهزاده، تصاویری که همه دیدهایم، مشاهده کردیم. آن بدن رنگپریده که دارد تاریکی را به مبارزه میطلبد و در مرکز و محوریت کنش نمایشی قرار گرفته است.

سالها بعد در آکادمی موسیقی بروکلین گروه گرتوفسکی آمدند تا عصری را با گروه بینالمللی ما بگذرانند. ما با هم موسیقی زدیم و تمریناتی داشتیم. جزییاتش مهم نیست چون بیشترش فراموش شده. آنچه باقی مانده تاثیر این ریچارد جدید بود؛ او دیگر مرکز فعالیت نبود، او مرئی نامرئی بود، از بازیگری به بازیگری دیگر میرفت یا فقط مشاهده میکرد، دقت بسیار مهربانانهاش نمایندهی توجه بیبدیل او نسبت به مرزهای مدام در نوسانِ درونی و نیازهای ابراز نشدهی دیگران بود.

برایم تعجبی نداشت وقتی دیدم پیگیر کار دیگری شده، کاری که کمتر بازیگری است و بیشتر مرشدی است و همین از خودگذشتگی او در وجود کسانی که با او کار می‌کردند، حس ازخودگذشتگی به‌وجود می‌آورد.

 

.
.
.
.
.

 

خوانندگان و علاقمندان محترم می توانند مطلب کامل این مقاله را از طریق مراجعه به سایت www.magiran.com دریافت و مطالعه فرمایند.