گفتوگو با بانو افسر اسدی
همه چیز کمکم رنگ باخت
خیلی کوچک بود که با تشویقهای پدرش به کارهای هنری علاقهمند شد و در این زمینه هم کار کرد. او معتقد است: «یک بخش از هر هنری استعداد ذاتی است و بخش دیگر آن پرورش و آموزش آن است». از همین رو با توجه به استعداد و علاقهای که به این هنر داشت در دانشگاه هم به تحصیل در رشته تئاتر پرداخت. با این وجود این روزها کمتر شاهد حضور او در روی صحنه تئاتر هستیم به همین خاطر به سراغ او رفتهایم و علت آن را جویا شدهایم.
از شروع فعالیتهای خود در عرصه هنر خصوصا تئاتر بگویید. از چه زمانی و چگونه با این هنر آشنا شدید؟
انگار این روزها باب شدهاست که وقتی از شروع فعالیتهای کسی پرسیده میشود در پاسخ بگوید: «از دوران کودکی». ولی به واقع در مورد من اینطور بوده است. من خیلی کوچک بودم که با تشویقهای پدرم فعالیتهایم را شروع کردم و به موازات کارهای تحصیلیام به کارهای هنری هم پرداختم. اسناد آن در قالب عکس موجود است. البته این شرایط برای سایر خواهر و برادرهایم نیز فراهم بود. در خانه ما به هنر و کارهای هنری بسیار بها داده میشد. وقتی 4یا 5 ساله بودم، پدرم دست من را میگرفتند و برای گردش بیرون میبردند و در راه برایم شعر میخواندند و آنها را به زبان ساده یعنی همان زبان کودکی که برای من قابل فهم باشد، معنی میکردند.
اینگونه به هنر علاقهمند شدید؟
بله، دقیقا همین طور است. به مرور و سال به سال که میگذشت، من با آن اشعار و مفاهیم آنها بیشتر آشنا میشدم. از همان سالها بسیار به شعر علاقهمند شدم و حتی این روزها هم شعر در زندگی من تاثیر بسزایی دارد. البته به نظر من یک بخش از یادگیری و بروز هر هنری استعداد ذاتی است و بخش دیگر آن پرورش و آموزش است. در مقوله شعر میتوانم بگویم پدرم من را به این هنر ارزشمند علاقهمند کرد.
در تئاتر چگونه فعالیتهای خود را آغاز کردید؟
همانطور که میدانید در سالهای قبل از انقلاب بچهها در مدارس در رشتههای مختلف هنری فعالیت داشتند و به واسطه کارهای مختلفی که انجام میدادند در مسابقات استانی و سراسری نیز شرکت میکردند. من جزء کسانی بودم که معمولا هر سال به بهانه تئاترهایی که کار میکردم یا بهخاطر فن بیان و دکلمه، به اردوهای رامسر فرستاده میشدم و اغلب هم امتیاز خوبی میگرفتم.
بعد از پایان دبیرستان باز هم فعالیتهای خود را ادامه دادید؟
بله، من بعد از پایان دوره دبیرستان در کنکور دانشکده هنرهای دراماتیک شرکت کردم و قبول شدم. در دوران دانشجویی هم فعالیتهایم را در عرصه تئاتر ادامه دادم تا اینکه انقلاب شد و به ناچار بهخاطر جریان انقلاب فرهنگی در تحصیلات من وقفه افتاد. بعد از آن سه سال، دانشکده هنرهای دراماتیک با دانشکده هنرهای زیبا ادغام شدند و من به ناچار تحصیلاتم را در دانشکده هنرهای زیبا ادامه دادم و در سال 65 لیسانسم را گرفتم.
اولین نمایشی که شما به عنوان بازیگر در آن حضور داشتید چه نمایشی بود و با چه کسی آن را کار کردید؟
اولین نمایشهایی که من در آنها بازی کردم به دوران تحصیلاتم در دبیرستان برمیگردد. البته فکر میکنم نمیتوان خیلی نمایشهای مدرسه را به حساب آورد، اما قبول دارم که الفبای نمایش را در آن دوره آموختم و کارم را از آنجا شروع کردم. زمانی که دانشجو بودم اغلب برای پایاننامههای بچههای سالهای بالاتر و در نمایشهایی که آنها کارگردانی میکردند بازی میکردم. منهای این نمایشها، به شکل جدی با مرحوم منوچهر شیبانی که کارگردان، نویسنده، شاعر و نقاش خوبی بودند نمایش «نقاشی روی چوب» را کار کردم.
در آن نمایش با چه کسانی همکاری میکردید؟
من در آن نمایش با هنرمندانی مانند آزیتا حاجیان، ولیالله مدنی، جمشید جهانزاده و محمدرضا هنرمند همبازی بودم.
چه سالی بود؟
سال 56 بود که این نمایش به صورت تله تئاتر ضبط شد اما متاسفانه پخش نشد.
چرا پخش نشد؟
زیرا با جریان انقلاب و وقفهای که در عرصهی تئاتر و هنر ایجاد شده بود همزمان شد و دیگر امکان پخش این تله تئاتر وجود نداشت.
بعد از آن چه کار کردید؟
بعد از آن یعنی بعد از انقلاب من در نمایش «براند» نوشته هنریک ایبسن به کارگردانی قاسم سیف بازی کردم که اگر اشتباه نکنم آقای سیف این نمایش را برای پایاننامه خود کار میکردند. در همان نمایش هم بود که با اصغرهمت که آن موقع از دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا بود آشنا شدم.
یعنی بیشتر در نمایشهای دانشجویی و نمایشهایی که دانشجوها کارگردانی میکردند بازی میکردید؟
بله، آن زمان تئاتر دانشجویی برای خود ارج و قرب داشت و بخش مهمی از تئاتر بهشمار میآمد. گرچه من به آن کارها نام حرفهای یا نیمه حرفهای نمیدهم، ولی مثلا نمایشنامه «براند» متن سنگینی داشت که آقای سیف برای آن خیلی زحمت کشیده بودند. خاطرم هست ما برای اینکه این نمایش آماده اجرا شود حدود نه ماه تلاش کردیم.
من فکر میکنم آن دوره، اجراهای دانشجویی دست کمی از اجراهایی که از آنها با نام حرفهای یاد میکنند، نداشت. به نظر شما این نمایشها چه ویژگیهایی داشت که با اجراهای حرفهای برابری میکرد و حتی گاهی از آنها جلوتر هم بود؟
قبل از انقلاب بله، اوایل انقلاب هم شرایط تاثیر چندانی بر روند قبلی تئاتر به ویژه در بخش دانشجویی نداشت، اما کمکم همه چیز رنگ باخت. اگر میخواهیم هر چیزی حاصل خوبی داشتهباشد، اول باید ذهن، آزاد و آرام باشد. ما آن زمان دانشجویانی بودیم که حداقل دغدغه معیشت نداشتیم. میتوان گفت همه ما تقریبا یک زندگی متوسط خوب داشتیم و همه همسان بودیم. ما برای پول، تئاتر کار نمیکردیم. همه میدانستیم ممکن است از کار تئاتر هیچگونه دستمزدی بهدست نیاوریم به همین دلیل اصلا کسی به فکر گرفتن دستمزد نبود. به جرات میگویم ما آن موقع با عشق کار میکردیم. اما احساس میکنم امروزه برای دانشجویان تئاتر خیلی صرف ندارد که بخواهند هزینه کنند، بروند و بیایند تا یک نمایش را آماده اجرا کنند. از طرفی آن صمیمیتی که آن موقع میان ما وجود داشت، امروز میان دانشجویان وجود ندارد. تئاتر وسیلهای بود که میتوانست ما را به هدفمان برساند، هدفی غایی و متعالی، آمیخته با اخلاق هنری که میخواستیم با آن خود و جامعهمان را به طرف بهتر زندگیکردن ببریم. آن زمان که ما تئاتر کار میکردیم همه چیز خالص و دوست داشتنی بود.
فکر میکنید امروز چه اتفاقی افتاده است که ما دیگر شاهد آن صمیمیت و دوست داشتن نیستیم؟
پاسخ این سوال میتواند به خیلی چیزها برگردد و من الان حضور ذهن ندارم تا آنها را شمارهگذاری کنم، به همین خاطر بر میگردم به همان جملهای که پیشتر گفتم. برای رسیدن به یک نتیجه خوب باید یک ذهن آرام داشت. زیرا ذهن آرام یک تفکر درست ارائه میدهد. تفکر درست یک عمل درست به دنبال خواهد داشت و همچنین عمل درست یک حاصل درست در پی دارد. به نظر من این روزها آرامش روحی کم شدهاست و به دغدغههای زندگی افزوده شدهاست. این روزها ذهن همه از مگسهای ذهنی پر شدهاست که دائما در سر آنها وزوز میکنند و انگار این مگسهای ذهنی بازدارنده هستند. من نمیگویم همه ما سرگرم کار هستیم، اتفاقا بیشتر اوقات ما با بیکاری میگذرد و در همین بیکاریها است که این مگسها شروع به آزار ما میکنند. من معتقدم اگر هر کسی سرکار خودش باشد، یعنی یک زمان معقولی را در حیطه علاقه و فعالیت خود مشغول به کار باشد، سلامت خواهد بود. شاید علت همه مشکلات این روزهای بچههای تئاتر ما ناشی از بیکاری است. از قشر جوان گرفته تا هم سن و سالهای من و بزرگتر از من از بیکاری رنج میبرند. به اعتقاد من بیکاری بیشترین لطمه را به بچههای تئاتر وارد میکند. علاوه بر اینکه از نظر اقتصادی خیلی خوش آیند نیست، از نظر معنوی هم تمام انرژی آنها را تخریب میکند، زیرا این انرژی به شکل منفی خود را نشان میدهد. ما به یک جامعهای تبدیل شدهایم که مدام در حال گلهکردن هستیم و انتظار داریم دیگران برای ما کاری انجام بدهند. اینگونه ما همان نیرو، قدرت و توان کار را هم از دست میدهیم که این ماجرا پیامدهای بیشماری به دنبال خواهد داشت.
با توجه به اینکه رشته تحصیلی شما بازیگری و کارگردانی بود، آیا تا به حال به عنوان کارگردان، نمایشی را روی صحنه برده اید؟
نه، من تا کنون فقط بازی کردهام. از همان ابتدا هم به بازیگری علاقهمند بودم و فکر میکردم کارگردانی در تخصص من نیست، به همین خاطر هیچ وقت به طرف آن کشیده نشدم. این روزها فعالیتهای من در عرصه بازیگری کم شدهاست و آن نیرویی که همیشه به من آرامش میدهد را در شعر پیدا کردهام. در بازیگری همیشه باید آدم را انتخاب کنند و او باید تابع خیلی چیزها باشد، ولی شعر مقولهای است که من در آن استقلال دارم، هر وقت بخواهم به لطف خدا دفترم را باز میکنم به سراغ آن میروم و در عالمش میچرخم.
شما برای همکاری با یک نمایش یا گروه چه معیارهایی را مد نظر قرار میدادید؟
طبیعتا هر بازیگری برای همکاری با یک گروه یا یک نمایش سبک و سنگین میکند و کارهایی که نسبت به بقیه کارها امتیاز بیشتری دارد را میپذیرد. به نظر من متن و تیم اجرایی در یک نمایش خیلی مهم هستند. البته منظورم این نیست که همیشه انتخاب من از روی نکته سنجی بوده و همیشه بهترین کارها را انتخاب کردهام، ممکن است گاهی وقتها هم به خطا رفته باشم و به خاطر یک سری مسائل مجبور شدهباشم یک چیزهایی را بپذیرم.
آیا از کارهایی که در زمینه تئاتر انجام دادهاید راضی هستید؟
نه، این اتفاق برایم نیفتاده است و از همه کارهایم راضی نیستم.
برای شما حضور در تئاتر یا کارهای تصویری چقدر مهم است و اولویت شما بازی در کدام از این دو عرصه است؟
طبیعتا من هم مانند هر کسی که تئاتر خوانده است و خاستگاهش تئاتر است، بازی در تئاتر را به هر کار دیگری ترجیح میدهم. به هر حال تئاتر را دوست دارم. به نظر من آن غنای روحی که با اجرای یک کار نصیب یک فرد میشود در تئاتر وجود دارد. البته منظور من این نیست که در کارهای تصویری این اتفاق نمیافتد. زمانی که به طرف سینما و تلویزیون رفتم، فرصت تئاتر کارکردن نداشتم، یک مقدار هم خودم شخصا در عرصه تئاتر سهلانگاری کردم و از آن دور شدم. البته هیچ وقت تئاتر را نادیده نگرفتهام.
الان چقدر در جریان تئاتر و اتفاقات تئاتری در کشور هستید؟
خیلی پیگیر اخبار و ماجراهای تئاتر نیستم و اغلب از همسرم در مورد آن میشنوم. متاسفانه این روزها بینندهی تئاتر هم نیستم...
ادامهی این گفتوگو را میتوانید در شمارهی 239 ماهنامهی نمایش بخوانید.